۶ مطلب با موضوع «کتابخانه» ثبت شده است

کتابخانه جامع امام حسین علیه السلام

  • محمد صدرا امینی
  • چهارشنبه ۲۶ شهریور ۹۹

نفیسه خاتون (ع) بانوی ممتاز از نوادگان امام حسن (ع)

نفیسه خاتون (ع)

بانوی ممتاز از نوادگان امام حسن (ع)

----------------http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png----------------

سرشناسه : امینی گلستانی، محمد، 1317 -

 

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif


نفیسه خاتون (ع) بانوی ممتاز از نوادگان امام حسن (ع)
مشخصات کتاب

سرشناسه : امینی گلستانی، محمد، 1317 -

عنوان و نام پدیدآور : نفیسه خاتون (ع) بانوی ممتاز از نوادگان امام حسن (ع)/ محمد امینی گلستانی.

مشخصات نشر : قم: سپهر آذین، 1391.

مشخصات ظاهری : 105 ص.

موضوع : نفیسه خاتون (ع)

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5
فهرست موضوعات

محمد امینی گلستانی ..... 1

شناسنامه ..... 4

فهرست موضوعات ..... 5

نفیسه خاتون (ع) ..... 9

پیشگفتار ..... 9

نسب: ..... 11

نفیسه، دختر کیست؟ ..... 13

حضرت نفیسه خاتون (س) را بشناسیم ..... 18

ماجرای بانویی که 6 هزار بار ختم قرآن کرد ..... 20

همسر نفیسه خاتون (ع) کهِ بود؟ ..... 21

شجره نامه حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها ..... 21

ص: 6

از منظر علمای انساب و مورّخان: ..... 21

چرا نفیسه خاتون به مصر آمد؟ ..... 22

ارادت مصریان به حضرت نفسیه خاتون و اجابت ..... 23

دعادر کنار مزارش ..... 23

حضرت نفیسه خاتون) س (از منظر ..... 23

علماوامتیازاتش ..... 23

ماجرای حفر قبر ..... 25

علم و ایمان در اثر بارقه غیبی ..... 26

طریقه توسل به نفیسه خاتون نوه امام حسن ..... 27

مجتبی) ع (..... 27

ص: 7

کرامات نفیسه خاتون) س (..... 27

1- دختر زمین گیر مرد یهودی ..... 28

2- مقنعه و آب نیل ..... 29

3- جوان اسیر ..... 30

4- پیرزن و دعای مستجاب ..... 31

نفیسه خاتون نخوانی از دستت رفته ..... 33

اوقات باقداست ..... 34

در بستر بیماری ..... 37

میهمان قدسیان ..... 39

تاریخ درباره بارگاه نورانی این بانو ..... 42

نخستین کسی که بر قبر این بانو بارگاهی بنا کرد ..... 44

توسلات ..... 46

شرح اشتیاق ..... 48

برادران، خواهران و بازماندگان ..... 53

دوباره شرحی در حالات این بانوی بزرگوار ..... 56

زیارت نامه ی امام حسن

ص: 8

مجتبی) ع (..... 62

طریقه توسل به کریم اهل بیت حضرت امام حسن ..... 63

مجتبی) ع (..... 63

شرح مختصری درباره تعدادی بانوان نمونه ..... 64

بخش اول: فاطمه زهرا) سلام الله علیها (فرشته ..... 64

زمین ..... 64

بخش دوم: حوّا بانوی بهشتی ..... 66

بخش سوم: بلقیس بانوی زمامدار ..... 67

بخش چهارم: هاجر شکوه شکیبایی ..... 68

بخش پنجم: آسیه الگوی مقاومت ..... 69

بخش ششم: حضرت مریم) سلام الله علیها (اسوه ..... 70

نجابت و عفاف ..... 70

بخش هشتم: حضرت خدیجه شکوه زندگی ..... 73

بخش نه م: امّ سلمه همسفر خورشید ..... 74

ص: 9

بخش دهم: فاطمه بنت اسد مادر امام علی) ع (..... 77

بخش یازدهم: فضه همراز زهرا ..... 81

بخش دوازدهم: اسماء بنت عمیس، منادی ..... 84

حدیث ..... 84

بخش سیزدهم: فاطمه بنت الحسن؛ کوثر ثانی ..... 88

بخش چهاردهم: امّ فروه، مادر امام صادق) علیه ..... 91

السلام (..... 91

بخش پانزدهم: حمیده مصفّاه مادر امام کاظم ..... 94

بخش شانزدهم: سیده نفیسه؛ شکوفه ای در ..... 96

گلستان عترت ..... 96

بخش هفدهم: نرگس؛ همدم خورشید ..... 97

«از نرگس خاتون» ..... 98

مصادر و منابع بیواسطه و باواسطه کتاب، ..... 100

ص: 10

تقدیم

به روان پاک فرزند دلبند جوان مرگم حجه

الاسلام آقای دکتر حاج حسن امینی گلستانی رحمه اللّه علیه ازخدای متعال شادی روح و محشور شدن با أئمه بزرگواران خود، برای او و برادر جوانمرگ 19 ساله ام

احمد مسئلت می نمایم.

پدر و برادر داغدیده محمد امینی گلستانی.

ص: 11

نفیسه خاتون (ع).

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

پیشگفتار

در جهان آفرینش، هر موجودی نسبت به خود، حد و مرزی دارد، از ستارگان گرفته تا شن ریزه، ولی دو چیز بی حد و مرز است 1- علم 2- ایمان، این دو حد و مرزی ندارد نه نسبت به حاملانش، عرب باشند یا عجم و نه سیاه و سفید و نه در به دست آوردن علم و کسب ایمان و تقرب به خدا.

در به دست آوردن این دو در مدت عمر خود هرچه تلاش کنی، روز بروز بیشتر می شود و به انتهای آن نتوان رسید.

در تاریخ می بینیم یک عجمی خود را بجائی می رساند رسول خدا صلی اللّه علیه و آله در باره او می فرماید:

السّلمان منّا اهل البیت و فرمود: بهشت به چهار نفر مشتاق است علی، سلمان، اباذر، مقداد و امثال این

ص: 12

شخصیت ها که خود را بجائی می رسانند که خداوند به وجودشان افتخار می نماید.

در برابر اینان، فرزند یک پیغمبر الوالعزم مانند کنعان بن نوح و پسر امام و عموی اما و برارد مانند جعفرکذاب یا عبدالله افطح و. و. و. خود را بنوعی خود را غرق گناه و معصیت می کنند که از خاندان نبوت و امامت دور انداخته می شوند.

در این مجموعه کوچک در باره بانوئی صحبت می کنیم که در اثر عبودیت و بندگی، خود را به درجه ای بالا کشید که خداوند او را مورد توجه خویش قرار داد که هم ازجهت علم و دانش و هم ازجهت ایمان (جز حجت الهی زمان خود) سرآمد زمان خویش گردید.

این بانوی بزرگوار نبیره امام حسن مجتبی علیه السّلام، (نفیسه دختر حسن فرزند زید پسر امام حسن علیه السلام) می باشد.

1- 30 یا 35 مرتبه به حج مشرفشد بیشترپیاده و کمتر سواره.

2- چهل سال قائم اللیل و صائم النه ار بود، شب نخوابید و روز افطار نکرد.

3- قبری که بادست خود کنده بود بنا بروایتی ششهزار مرتبه در آن ختم قرآن نمود.

4- از سوی خداوند، صاحب کرامات شگفت آور گردید.

5- مورد توجه و احترام زن و مرد و بزرگ و کوچک و صاحب مقامات و اشخاص عادی گردید.

ص: 13

و فضایل دیگر که در لابلای این نوشته ها خواهید دید.

خدایا به احترام مقربین درگاهت خاصّه به احترام محمد و آل محمد، ما را عاقبت بخیر و تا دم مرگ دست مارا از دامن خود و محمد و آل محمد علیهم السلام، کوتاه نفرما آمین یاربّ العالمین.
نسب:

ریشه پاک شکوفه طاهر

امام حسن مجتبی (ع)، از همسرش ام بشیر صاحب سه فرزند به نامهای: زید، ام الحسن و ام الحسین گردید.

زید بن حسن، لبابه دختر عبیدالله بن عباس را به همسری خویش برگزید. زید از لبابه صاحب دو فرزند شد؛ حسن و نفیسه. زید در سن 90 سالگی در منطقه بطحا واقع در شش منزلی مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع دفن شد. از ابومحمد حسن بن زید، هفت پسر و دو دختر باقی ماند.

بنا به این گفتار نفیسه دختر زید بن الحسن ع است ولی.

بنا بقول اکثر تاریخ نویسان

یازدهم ربیع الاول سال 145 ه. ق بود و مسلمانان خود را مهیای جشن میلاد حضرت رسول اکرم (ص) می ساختند که در خانه حسن انور دختری به نام «نفیسه»

ص: 14

متولد شد. خانه ای که نفیسه در آن اقامت داشت در غرب مدینه و درست مقابل خانه امام صادق (ع) بود.

هنگامی که نفیسه پانزده سال داشت «اسحاق موتمن»، فرزند امام صادق (ع) به خواستگاری او آمد و گویا وی در مقابل این تقاضا پاسخ روشنی از حسن انور نشنید. اسحاق با اندوه به مزار رسول اکرم (ص) رفت و عرض کرد: یا رسول الله! من نفیسه را به دلیل تدین، پاکدامنی و شرافت خانوادگی برگزیدم که تقاضایم بدون جواب مانده است!

همان شب حسن انور، حضرت محمد (ص) را در خواب مشاهده کرد که فرمود: «ای حسن! نفیسه را به ازدواج اسحاق درآور». پس از آن در ماه رجب سال 161 ه. ق آن دو گوهر تابناک به ازدواج هم درآمدند.

اسحاق، انسان پرهیزکار، فاضل و مورد وثوق در حدیث معرفی شده است و به دلیل شهرت در امانت، او را «موتمن» گفته اند. گفته اند: حاصل ازدواج اسحاق با سیده نفیسه، دو فرزند به نام های قاسم و ام کلثوم است.

زندگی نفیسه در مدینه و در جوار حرم نبوی برکات بسیاری برایش داشت، اما پس از شهادت امام هفتم و با آغاز امامت امام رضا (ع) فشار دولت عباسی بر شیعیان همچنان ادامه داشت.(1)
1- افق حوزه- 15 دیماه 1389 شماره 295 تاریخ درج: 3/ 12/ 1392

ص: 15

نفیسه، دختر کیست؟

محمّد الصبان در کتاب «اسعاف الراغبین» از کتاب «حسن المحاضر» نقل می کند که، نفیسه دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام می باشد.

یاقوت حموی، جغرافی دان مسلمان در کتاب «معجم البلدان» (ج 5/ ص 604) می نویسد: «بمصر من المشاهد و المزارات، بین مصر و القاهره، قبّهٌ قیل انه ا قبر السیده نفیسه بنت الحسن بن زید بن حسن علیه السلام؛ در مصر و قاهره، گنبد و بارگاهی است که می گویند قبر سیده نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام می باشد.

عمر رضا کحاله در کتاب خود به نام «اعلام النساء» (ج 5/ ص 185) می نویسد: «نفیسه بنت الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام، هی من ربات العبادت و الصلاح و الزهد و الورع، ولدت بمکه سنت 145 ه؟. ق و نشأت بالمدینه و دخلت مصر مع زوجها اسحاق بن جعفر الصادق علیه السلام، و قیل ابها الحسن الذی عُیّنَ والیاً علی مصر من قِبَلِ ابی جعفر

ص: 16

المنصور»؛ نفیسه دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام، از زنان مشهور در عبادت، صلاح، زهد و ورع بوده که در مکه معظمه در سال 145 هجری به دنیا آمده و نشو و نمای او در مدینه مکرمه بوده است. ایشان با همسر خود جناب اسحاق پسر امام جعفر صادق علیه السلام وارد مصر شد.

از این رو، اکثر مورخان اتفاق نظر دارند که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید می باشد. مولف کتاب اعلام النساء المومنات (ص 626) و مشاهد العترت الطاهرت) ص 239) می نویسد: «توفیت بمصر نفیسه بنت الحسن بن زید بن الامام الحسن المجتبی علیه السلام» و هم چنین مولفان کتاب های وفیات الاعیان (ج 5/ ص 423)، نور الابصار (ص 244)، روح و ریحان (ص 103)، سراج الانساب (ص 35)، ریاحین الشریعه (ج 85/ 5)، منتهی الآمال (ج 2/ ص 992) و تتمه المنتهی (ص 188)، تصریح نموده اند که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام می باشد.

گفته شده است که ورودش به مصر، همراه پدر خود حسن بن زید بود. زیرا وی از طرف منصور دوانقی حاکم مصر شد و لذا فرزندان خود را به آنجا انتقال داد.

خانمی جلیل القدر است که روایت هایی در مدح او وارد شده است.

دلایلی که ثابت می کند که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام می باشد نه دختر زید بن حسن

ص: 17

علیه السلام:

1- تمام مورخان در تاریخ تولد و وفات حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها اتفاق نظر داشته و می نویسند که او در سنه 145 ه؟. ق. در مکه معظمه به دنیا آمده و در سال 208 هجری در مصر وفات یافته است. از این رو، قول کسانی که این سیده جلیله را همسر ولید بن عبدالملک بن مروان دانسته اند، اشتباه می باشد، زیرا ولید در سنه 96 ه؟. ق. از دار دنیا رفته است.

برخی مورخان، حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها را به اشتباه، خواهر حسن بن زید بن حسن علیه السلام و دختر زید بن حسن دانسته اند، در حالی که ایشان خواهر زید بن حسن بن زید بن امام حسن و دختر حسن بن زید بن امام حسن علیه السلام بوده است.

علامه سید محسن امین قدس سره در «اعیان الشیعه» (ج 7/ ص 96) می نویسد: و فی هامش التهذیب علی ترجمت زید بن حسن بن زید بن حسن بن علی. .. انه اخو السیده النفیسه. در حاشیه تهذیب در ترجمه زید بن حسن بن زید بن حسن بن علی نوشته که او برادر سیده نفیسه می باشد.

شکی نیست که حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها دختر حسن بن زید بن امام حسن علیه السلام و عمه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام است؛ اما عده ای از علمای انساب و مورخان، او را دختر زید بن حسن علیه السلام دانسته اند که علی التحقیق اشتباه می باشد و رد آن بیان خواهد شد.

ص: 18

اگر قائل شویم که حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها همسر ولید بن عبدالملک بن مروان بوده و بعد از وفات وی به عقد اسحاق بن امام جعفر صادق علیه السلام درآمده است، همان طور که مولف کتاب زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام این مطلب را ادعا نموده است، لازم می آید که ایشان دختر زید بن حسن علیه السلام (نوه امام حسن علیه السلام است نه نبیره با دو واسطه) باشد.

و حال آن که بیشتر مورخان، حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها را دختر حسن بن زید نوشته اند. اضافه بر این، چون وفات این بانو در سال 208 هجری اتفاق افتاده است، پس نمی توان پذیرفت که ایشان حدود 140 سال عمر کرده باشد.

از سوی دیگر جمعی از مورخان و محدثین بزرگ، تاریخ ولادت حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها را سنه 145 هجری نوشته اند که هیچ تردیدی باقی نمی ماند که ایشان دختر حسن بن زید و همسر اسحاق پسر امام جعفر صادق علیه السلام بوده است.

مؤلّف «عمده الطالب» به نقل از «ریاض الانساب» (ج 1/ ص 101) می نویسد: زیدبن حسن علیه السلام با لبابه دختر عبداللّه بن عباس ازدواج کرد و از او دو فرزند، یکی پسر که او را حسن نامید و دیگری دختر و او را نفیسه نام نه اد، به دنیا آمد. نفیسه را ولید بن عبدالملک تزویج کرد و از وی فرزندی آورد. چون زید بر ولید بن عبدالملک درآمد او را بر سریر خویش جای داد و سی هزار دینار دفعه واحده به او عطا نمود.

ص: 19

اما جمعی دیگر از مورخان، نفیسه خاتون را دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام دانسته و نام همسر وی را هم اسحاق المؤتمن فرزند امام جعفر الصادق علیه السلام می دانند، و در باره تاریخ تولد و وفات ایشان هم اتفاق نظر دارند.

2- چگونه می توان پذیرفت که حضرت نفیسه، همسر ولید بن عبدالملک باشد، حال آن که بعد از وفات حضرت نفیسه سلام اللّه علیها به سال 208 هجری در مصر، اسحاق بن امام جعفر صادق علیه السلام خواست آن جسد شریف را به مدینه منوره حمل کند و در قبرستان بقیع دفن نماید. این خود دلیلی قوی است بر این که حضرت نفیسه خاتون، دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام بود، زیرا اسحاق موتمن هم عصر با حضرت نفیسه خاتون بوده و چون هم کفو بودند، باهم ازدواج نمودند و ثمره این وصلت، دو فرزند بوده که به اتفاق جمیع مورخان به همراه اسحاق به مدینه طیبه بازگشتند.

در همین رابطه محدّث کبیر، حاج شیخ عباس قمی قدس سره در کتاب «منتهی الآمال» در ادامه حالات فرزندان امام جعفر صادق علیه السلام می نویسد: بدان که زوجه اسحاق بن جعفر الصادق علیه السلام، علیا مخدره نفیسه بنت حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام است که به جلالت شأن معروف است.

ایشان در سنه 208 د ر مصر وفات کرد و در آن جا به

ص: 20

خاک سپرده شد.

مصریان اعتقادی کاملی به او دارند و معروف است که دعا در نزد قبر او مستجاب می شود.

شیخ ذبیح اللّه محلاتی هم در کتاب «ریاحین الشریعه» می نویسد: سیده نفیسه بنت حسن بن زید بن الحسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام که در خاک مصر مدفون است، مزارش زیارتگاه خاص و عام می باشد و به طاهره و کریمه الدارین مشهور است.

پس با دلایل فوق ثابت شد که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام بود و قول کسانی که این سیده جلیله را دختر زید بن حسن علیه السلام دانسته اند، صحیح نیست.
حضرت نفیسه خاتون (س) را بشناسیم

آن چه در پی می آید، بخش نخست شرح حال و فضایل عالمه ای است که خود معلم ده ها عالم و متعلم علوم آن محمد صلی اللّه علیه وآله وسلم بود و در طول عمرش (یا درقبری که برای خودش کنده بود) شش هزار بار ختم قرآن کرد و در هنگام قرائت قرآن و با زبان روزه روح پاکش به دیار دوست شتافت.(1)
1- گفتنی است، بخش پایانی این نوشتار مستند که به قلم حجت الاسلام والمسلمین محمدمهدی بحرالعلوم به نگارش درآمده است، در شماره آتی افق حوزه، تقدیم خوانندگان ارجمند می شود.

ص: 21

حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها دختر جناب حسن بن زید بن امام حسن مجتبی علیه السلام و عمه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام، در سنه 145 هجری قمری.

در مکه معظمه متولد شد و در مدینه منوره با زهد و عبادت به سر برد.

ایشان با اسحاق الموتمن، پسر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام ازدواج کرد و از آن صلب پاک، یک پسر و یک دختر به نام های قاسم و ام کلثوم به دنیا آورد.

گفته شده است که ایشان با شوهر و فرزندان خود از مدینه به مصر رفته و هفت سال در آن جا به سر برد و در ماه رمضان سنه 208 ه؟. ق، در سن 63 سالگی به سرای قرب الهی شتافت.

به علت وفات این جلیله مخدره، ماتم بزرگی سراسر مصر را فرا گرفت و این روز از أیام مشهور روزگار شد.

با اعلام این خبر از بلاد و نواحی اطراف، مردان و زنان برای تشییع جنازه آن مخدره به مصر آمدند و دسته دسته بر وی نماز گذاشتند.

در آن شب به احترام این سیده جلیله، شمع ها برافروخته شد و از هر خانه که در مصر بود، صدای گریه و شیون به گوش می آمد و تأسفی عظیم بر مردم مصر

ص: 22

هویدا شد.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی قدس سره در منتهی الآمال (ج 2/ ص 300) به نقل از «تاریخ طبری» (ج 5/ ص 174) می نویسد: هنگامی که نفیسه خاتون رحلت نمود، اسحاق بن جعفر الصادق علیه السلام خواست بدن همسرش را از مصر به مدینه آورد و در بقیع به خاک سپارد. مردم نزد امیر شهر رفتند تا وی اسحاق را از این امر باز دارد، اما اسحاق نپذیرفت.

مصریان اموال بسیاری برای او جمع کردند تا از آن اندیشه برگردد، اسحاق هم چنان قبول ننمود. مردم مصر شب را با اندوه و سختی به روز آوردند و چون بامداد رسید، خدمت اسحاق جمع شدند و حال او را دگرگون دیدند. سبب را از او سؤال کردند، گفت: دیشب رسول خدا صلی اللّه علیه وآله وسلم را در خواب دیدم که به من فرمودند: «اموال ایشان را رد کن و سیده نفیسه را نزد ایشان دفن نما، «لانّ الرّحمه تنزل علیهم ببرکاتها:»؛ رحمت خدا به برکت وجود خانم بر اهل مصر نازل می شود».

سرانجام سیده را در مزار «درب السباع» دفن کردند و اسحاق المؤتمن با دو فرزند خود عازم مدینه شد.
ماجرای بانویی که 6 هزار بار ختم قرآن کرد

کنکاش در شرح حال عالمه ای که خود، معلمه ده ها عالم و متعلم علوم آل محمد صلی اللّه علیه وآله وسلم بود و

ص: 23

در طول عمرش شش هزار بار ختم قرآن کرد و در هنگام قرائت قرآن و با زبان روزه روح پاکش به دیار دوست شتافت، در عصر قحطی معنویت، اسوه زندگی بشر امروز است.
همسر نفیسه خاتون (س) کهِ بود؟

چنانکه در بالا گفتیم جمعی از مورخان، نفیسه خاتون را دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام دانسته و نام همسر وی را هم اسحاق المؤتمن فرزند امام جعفر الصادق علیه السلام می دانند، و در باره تاریخ تولد و وفات ایشان هم اتفاق نظر دارند.
شجره نامه حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها از منظر علمای انساب و مورّخان:

شجره نامه حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها از منظر علمای انساب و مورّخان:

مرحوم شیخ عباس قمی رحمهاللّه علیه در

ص: 24

کتاب «سفینهالبحار» (ج 2/ ص 604) می نویسد:

«نفیسه هی السیّده الجمیله التی وردت روایات فی مدحها، حکی الشیخ محمّد الصبان فی اسعاف الراغبین عن کتاب حسن المحاضر، انّ السیده النفیسه بنت الحسن بن زید بن الحسن المجتبی علیه السلام؛ نفیسه، خانمی جلیل القدر است که روایت هایی در مدح او وارد شده است. محمّد الصبان در کتاب «اسعاف الراغبین» از کتاب «حسن المحاضر» نقل می کند که وی دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام می باشد.
چرا نفیسه خاتون به مصر آمد؟

ایشان با همسر خود جناب اسحاق پسر امام جعفر صادق علیه السلام وارد مصر شد. گفته شده است که ورودش به مصر، همراه پدر خود حسن بن زید بود. زیرا وی از طرف منصور دوانقی حاکم مصر شد و لذا فرزندان خود را به آنجا انتقال داد. از این رو، اکثر مورخان اتفاق نظر دارند که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید می باشد.

چنانکه قبلا گفتیم، مولف کتاب اعلام النساء المومنات (ص 626 (و مشاهد العتره الطاهره (ص 239) می نویسد: «توفیت بمصر نفیسه بنت الحسن بن زید بن الامام الحسن المجتبی علیه السلام» و هم چنین مولفان کتاب های وفیات الاعیان (ج 5/ ص 423 (، نور الابصار (ص 244 (، روح و ریحان

ص: 25

(ص 103 (، سراج الانساب (ص 35)، ریاحین الشریعه (ج 85/ 5)، منتهی الآمال (ج 2/ ص 992) و تتمهالمنتهی (ص 188)، تصریح نموده اند که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیه السلام می باشد.

پس آمدن این بانو بمصر، همراه پدر بوده است.

تشریف فرمایی سیده نفیسه سلام اللّه علیها به مصر در سال 193 بود. اهل مصر چون خبر ورود او را شنیدند، از آن جایی که ارادتی خاص به خاندان پیامبر صلی اللّه علیه و آله وسلم داشتند، از زن و مرد به استقبالش شتافتند و در ملازمت حضرتش بودند تا این که در سرای «جمال الدین عبداللّه بن جصاص» که از کبار تجّار و از صلحای مصر بود، منزل ساخت و مدتی در آن جا سکونت کرد، ریاض الشریعه 90/ 5؛

پس از چندی در منصوصه، خانه «ام خانی» سکونت اختیار نمود.
ارادت مصریان به حضرت نفسیه خاتون و اجابت دعا در کنار مزارش

مصریان اعتقادی کامل به او دارند و معروف است که دعا در نزد قبر او مستجاب می شود.

شیخ ذبیح اللّه محلاتی هم در کتاب «ریاحین الشریعه» می نویسد: سیّده نفیسه بنت حسن بن زید بن الحسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام که در خاک مصر مدفون است، مزارش زیارتگاه خاص و عام می باشد و به

ص: 26

طاهره و کریمهالدارین مشهور است.
حضرت نفیسه خاتون (س) از منظر علما و امتیازاتش

همان طوری که در مباحث قبل اشاره شد،

1- حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها به زهد و عبادت و صیام روزها و قیام شب ها مشهور روزگار خود بود.

2- او صاحب مال زیاد بود، لذا به درماندگان، مریضان و عموم مردم احسان می کرد.

3- سی مرتبه به حج مشرف شد که بیشتر آن پیاده بود.

در مسجدالحرام در حالی که پرده های خانه خدا) کعبه (را می گرفت، اشک می ریخت و ناله و فریاد می کرد، و این جملات را می گفت: الهی و سیّدی و مولای متّعنی و فرّحنی برضاک عنّی. ..

4- زینب دختر یحیی متوّج درباره عبادت او می گوید:

«چهل سال در نزد عمّه ام نفیسه خاتون خدمت می کردم و هرگز ندیدم که وی شب ها بخوابد و روزها افطار کند. به او گفتم: اما ترفقین بنفسک؟ قالت: کیف أرفق بنفسی و قدّامی عقبات لا یقطعهاالّا الفائزون؛ منتهی الآمال 299/ 2؛ آیا مراعات حال خود را نمی کنی؟! در جواب گفت: چگونه مراعات کنم در حالی که پیش روی من عقباتی است که جز رستگاران نمی توانند آن را بپیمایند.

5- ششهزار بار ختم قرائت قرآن نمود.

6- قبری در خانه خود کند و در آن دعا و مناجات می کرد و در آن شش

ص: 27

هزار مرتبه ختم قرآن نمود.

و در حالات آن مخدّره چنین گفته اند: بسیار زاهد و متقی بود و در حال احتضار روزه دار بود و جمعی از او خواستند که روزه اش را افطار کند، در جواب گفت:

سبحان اللّه، سی سال است که از خدا مسألت دارم صائم از دنیا بروم، چگونه از آرزوی سی ساله ام دست بکشم؟

حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها نزد عرب ها «سیّده» و «ست نفیسه» که به معنای «خانم» است، خوانده می شود. همان طور که گفته شد، تولد ایشان را به سال 145 هجری قمری، همزمان با سال شهادت محمد و ابراهیم، پسران عبداللّه محض فرزند حسن مثنی نوشته اند

ایشان در وقت احتضار این اشعار را مترنّم بود:

اصرفوا عنّی طبیبی***ودعونی و حبیبی

زادنی شوقی الیه***و عزامی فی لهیب

طاب هتکی فی هواه***بین واشٍ و رقیب

لاا ابالی بفواتٍ***حین قد صار نصیبی

لیس من لامٍ بعذلٍ***عنه فیه بمصیب

جسدی راضٍ بسقمی***وجفونی بنحیبی

«طبیبم را از من دور کنید و مرا با حبیبم وا گذارید چرا که اشتیاقم به سوی او شدت یافته و عشق و محبت من اکنون این است که در لهیب سوزان او بگدازم. از میان رفتن آبرویم

در میان جمعی سخن چین و رقیب در عشق و هوای حبیبم بر من

ص: 28

گواراست و چون به معشوق خود می رسم اگر احیانا چیزی از دستم برود باکی ندارم. کسی که مرا از علاقه به او ملامت کند هرگز دستش به دامن او نمی رسد. بدنم به ناتوانی و بیماری خشنود است و از این بابت گلایه ای ندارد، آن گاه این غافلان به من فشار می آورند که باید بدنت را حفظ کنی
ماجرای حفر قبر

نوشته اند که حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها به دست خود قبرش را حفر کرد و همه روزه در میان آن می رفت و نماز می گزارد و قرائت قرآن می نمود، طوری که شش هزار ختم قرآن در آن به اتمام رساند. در وقت احتضار، که بعد از هفت سال اقامت در مصر بود، بیمار شد و به بستر مرگ افتاد، روزه دار بود و قرآن قرائت می کرد و در هنگام قرائت سوره مبارکه انعام چون به این آیه شریفه رسید «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» انعام 6/؛ دار دنیا را وداع گفت.
علم و ایمان در اثر بارقه غیبی

سیده نفیسه سلام اللّه علیها، بر اثر پرهیزگاری و اطاعت از پروردگار به ارتقای روحی و تکامل معنوی دست یافت.

ارمغان این توفیق، نوری بود که بر خانه دلش تابید و آن را روشن و تابناک ساخت و این ویژگی موجب شکوفایی استعدادهای عالی وی گشت و بعد متعالی وجودش را فضیلت بخشید و بر علم و معرفتش افزود و به قول حضرت علی علیه السلام که می فرمایند: العلم محیی النفس) دانش روح را زنده می کند،

ص: 29

یادآور می شود که سیده نفیسه در هیچ مکتب و مجلسی به تحصیل علم اقدام نکرد، بلکه به دلیل تزکیه و تهذیب نفس، قلبش از هر جهت صیقلی شد و صلاحیت لازم را به دست آورد و از علم الهامی بهره مند گشت؛ دانشی که به جهت وجود استحقاق و اقتضای حکمت و مشیت بالغه الهی بر دل شایسته اش تابید و آن را بارور از علوم، معارف و معانی کرد.

یکی از کسانی که موفق گردید از چشمه معارف سیده نفیسه سلام اللّه علیها جرعه نوشی کند، محمد بن ادریس شافعی می باشد. وی همواره از سیده نفیسه استفاده های علمی و معنوی می برد و هنگامی که برای تدریس به مسجد فسطاط می رفت، در سر راهش در منزل این بانو توقف می کرد و از او اخذ حدیث می نمود.
طریقه توسل به نفیسه خاتون نوه امام حسن مجتبی (ع)

با هدیه 114 صلوات و یک حمد و یازده مرتبه توحید

به پیشگاه مبارک حضرت نفیسه خاتون (نواده امام حسن مجتبی علیهماالسلام)

هم اثر عجیب آن را در برآورده شدن حاجتهای خود ببینید.
کرامات نفیسه خاتون (س)
اشاره

ص: 30

اخبار سیده نفیسه سلام اللّه علیها و کرامات او در کتاب های بسیاری شرح داده شده است و کرامات زیادی از آن حضرت نقل کرده اند. کتابی در مآثر ایشان موسوم به «مآثر النفیسه» نوشته شده است.

در ذیل کراماتی از سیده نفیسه سلام اللّه علیها و یک نمونه از اشعاری که در مدح آن حضرت سروده شده است را به جهت تبرک و تیّمن از کتاب «ریاحین الشریعه» (5/94)؛ تقدیم خوانندگان عزیز می نماییم:

یا من له فی الکون من حاجهٍ***علیک بالسیّده الطاهره

نفیسه و المصطفی جدّهااسرارها بین الوری ظاهره

فی الشرق و المغرب لها شهره***انوارها ساطعه باهره

کم من کراماتٍ لها قد بدت***و کم مقاماتٍ لها فاخره

یا حبّذا سیّده شرفت***بها اراضی مصرها و القاهره بنفسها قد حضرت قبرها

خال حیاه یالها حافره***تتلوا کتاب اللّه فی لحدها

و هی لمن قد زارها ناظره***حجّت ثلاثین علی رجلها

صائمهً عن اکلها قاصره***یسقی بها الغیث اذام القری

قد اجدبت من سجّها الماطره***والشافعی قد کان یاتی لها

سعی الی دار بها غامره***یرجو بان تدعوا له دعوه

فیالها من دعوهٍ وافره***صلّت علیه بعد موتٍ و قد

اوصی بذا فهی له شاکره***سبحان من اعلی لها قدرها

لّانه ا بین الوری نادره

1- دختر زمین گیر مرد یهودی

ص: 31

در جوار منزل حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها، مردی یهودی می زیست که دختری زمین گیر داشت و دخترک نیروی ایستادن نداشت. روزی مادرش قصد گرمابه نمود و خواست دخترش را همراه خود ببرد، ولی دخترش به جهت ناتوانی پاهایش، قادر به حرکت نبود، لذا به مادر گفت که توان این کار را ندارم. مادر گفت: تنها در خانه می مانی تا من برگردم. دختر گفت:

نمی توانم، زیرا از تنهایی وحشت دارم. دختر به مادر خود پیشنهاد داد که مرا به خدمت این سیّده شریفه که در همسایگی ماست ببر تا از گرمابه مراجعت کنی.

چون مادر دخترک این سخن را شنید به خدمت سیّده نفیسه رفت و از آن علیا مخدّره خواست تا دختر را نزد خود بپذیرد؛ نفیسه خانم هم درخواست او را پذیرفت.

زن یهودیه دختر خود را به خانه حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها آورد و در اتاقی گذاشت و خود عازم گرمابه شد. چون هنگام نماز رسیده بود، حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها آبی برای وضو آماده ساخت و با آن وضویی ساخت. ترشحاتی از آب وضوی آن حضرت بر اعضای دختر یهودی پاشیده شد و دخترک به برکت آن عافیت یافت. هنگامی که زن یهودی از گرمابه برگشت، دخترش برای استقبال، با پای خود به سوی مادر دوید. وقتی مادر این حالت را دید، سبب را از دخترش پرسید. دختر اظهار نمود که از برکت آب وضوی سیّده نفیسه، پای فلجم شفا یافت. مادر دخترک و دیگر بستگان او پس از دیدن این کرامت، شهادتین را

ص: 32

جاری کردند و اسلام آوردند.
2- مقنعه و آب نیل

حکایت کرده اند که وقتی در زمان سیّده نفیسه سلام اللّه علیها رود نیل کم آب شد، اهالی به خدمت سیّده نفیسه رفته و از او دعایی خواستند.

حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها هم مقنعه خود را به آنان داد و امر فرمود که آن را در دریا بیفکنند تا به برکت آن عنایتی از طرف ربّ الارباب شود. اهالی مصر به فرموده سیّده نفیسه خاتون عمل کردند و مقنعه آن بانوی مکرمه را به رود نیل انداختند. هنوز از آن مکان دور نشده بودند که، آب رود افزایش یافت و بالا آمد و باعث سرور و شادمانی اهالی مصر شد.
3- جوان اسیر

زنی از اهل ذمّه، در سوز فراق پسرش که در شهر و دیار دشمنان اسیر شده بود، می نالید؛ تا این که روزی به شوهر خود گفت: شنیده ام در این شهر زنی است که او را نفیسه بنت الحسن گویند، که در عبادت و دیانت زبان زد عام و خاص است و اهالی مصر از او طلب دعا می نمایند. خوب است به حضور این مخدره بشتابی و از فرزند گمشده مان، نزد او یاد کنی؛ شاید در حق وی دعایی کند! اگر دعای او مستجاب شود و فرزندم

ص: 33

برگردد، به دین و آیین او ایمان خواهیم آورد. شوهر آن زن به حضور نفیسه خاتون سلام اللّه علیها شرف یاب شد و داستان گم شدن فرزندش و وضعیت همسرش را به عرض آن حضرت رساند. حضرت نفیسه هم دعا کرد تا خداوند فرزندش را به او باز آورد. چون نیمه های شب شد، دیدند در خانه را می کوبند. زن بیرون شتافت و در را باز کرد. با تعجّب، جوانش را پشت در دید. اشک دور چشمانش حلقه زد و به یاد دعای نفیسه خاتون افتاد، لذا از فرزندش چگونگی رهایی اش را پرسید. جوان گفت: مادر! در فلان وقت بر در ایستاده بودم (و این همان موقع بود که حضرت نفیسه خاتون دعا کرده بود) و بی خبر از همه جا سر در گریبان خود داشتم که ناگاه دستی بر قید و زنجیر افتاد و شنیدم کسی می گفت: او را رها کنید! چرا که سیّده نفیسه بنت الحسن در حق او شفاعت کرده است. از بند و غل رها شدم و پس از آن به ناگاه خود را در سر محله خودمان دیدم و به در خانه رسیدم. مادر این جوان، شادمان شد و اسلام آورد و از خدام نفیسه خاتون شد. این کرامت چنان در مصر و میان یهودیان منتشر شد که هفتاد تن از آنه ا به دین مبین اسلام تشرّف یافتند.
4- پیرزن و دعای مستجاب

زنی سال خورده چهار دختر داشت که با پنبه ریسی زندگی می کرد. پیرزن پنبه های ریسیده را هر جمعه به

ص: 34

سر می گرفت و به بازار شهر می آورد و با فروش آن مقداری کتاب و با نیمی دیگر از آن، طعامی برای یک هفته دختران خود خریداری می نمود.

روزی از بازار عبور می کرد و آن رشته بر سر داشت، ناگاه پرنده ای تیز چنگال از هوا به زیر آمد و آن رزمه رشته را ربود و به هوا بلند شد. آن زن از این حادثه، بر روی زمین افتاد و چون به هوش آمد، گریست و گفت: با دختران یتیمم چه کنم که اکنون منتظر و گرسنه هستند؟! مردمان بر گردش جمع شدند و حالش را پرسیدند. وی قصّه خود را باز گفت، لذا او را به حضرت سیّده نفیسه خاتون راهنمایی کردند و گفتند: به خدمت ایشان رو و درخواست دعا کن. همانا خدای تعالی از برکت دعایش، مهمّ تو را کفایت فرماید!

پیرزن با حالت نگران خدمت حضرت نفیسه خاتون سلام اللّه علیها رفت و سرگذشت خود را به عرض رسانید و خواستار دعا گردید. سیّده نفیسه دست به دعا برداشت و عرض کرد:

«یا من علا فقدر، و ملک فقهر حبّر من امّتک هذه ما انکسر فانه ا خلقک و عیالک»

چون این کلمات تمام شد، به آن زن فرمود: در جایی بنشین که خدای تعالی بر هر کاری تواناست. پیرزن بر در سرای نفیسه خاتون نشست و به واسطه گرسنگی اطفالش، قلبش سوزناک بود. هنوز ساعتی نگذشته بود که ناگاه جماعتی را دید که در سرای نفیسه خاتون اجازه دخول می طلبند. چون داخل خانه شدند، سلام دادند. سیّده از حال ایشان پرسید، عرض کردند: ما را حکایتی عجیب است. ما مردمی

ص: 35

هستیم که به دریا سفر می کنیم و خدا را بر عافیت سپاس می گذاشتیم. چون نزدیک شهر شما رسیدیم، کشتی ما سوراخ شد و آب در داخل آن جاری شد چنان که مشرف بر غرق شدیم. هرچند آن مکان سوراخ را مسدود می کردیم، فایده ای نبخشید، لذا چون آب طغیانش را زیاد نموده بود به درگاه حضرت احدیّت و به حضرت شما توسل و استغاثه جستیم. در همین اثنا مرغی را در بالای سرمان مشاهده کردیم که خرقه ای را که در آن پنبه رشته بود به سوی ما افکند. آن خرقه رشته را در شکاف کشتی جای دادیم، فوراً آب از طغیان باز ایستاد و به سلامت وارد شهر شدیم. اینک به خدمت حضرت شما آمدیم و به شکرانه خداوند یگانه، پانصد درهم نقره تقدیمتان می نماییم. نفیسه خاتون چون این قضیه را بشنید، بگریست و عرض کرد:

«الهی ما ارافک و الطفک بعبادک:».

در این هنگام پیرزن را صدا کرد و فرمود: رشته خود را در هر جعبه به چه مبلغی می فروختی؟ گفت: بیست درهم. فرمود: بشارت باد تو را که خدای تعالی در ازای هر یک درهم، بیست و پنج درهم به تو عوض مرحمت کرده است و اصل داستان مردان داخل کشتی را برای پیرزن شرح داد. وی شاد شد و ثنای خدا گفت و به سوی اولاد خود رهسپار شد.

مرحوم شیخ ذبیح اللّه محلاتی می فرماید که عیناً این داستان در زمان داود پیغمبر علیه السلام اتّفاق افتاده است.

واللّه اعلم بالتعدّد و الاتّحاد.

ص: 36

نفیسه خاتون نخوانی از دستت رفته

در سابق گفتیم که سیده نفیسه فرزند حسن انور در سال 145 ق در مکه به دنیا آمد و در مدینه به شکوفایی رسید و در پانزده سالگی با یکی از فرزندان امام صادق (ع) (اسحاق مؤتمن) ازدواج کرد و از طریق عبادت، تهجد و پارسایی به مقامات معنوی واصل گردید و بر ساحل کرامت قرار گرفت، از مدینه به فلسطین و از آنجا به مصر مهاجرت کرد، در این دیار به پرتوافشانی پرداخت و مشکلات علمی و اجتماعی افراد را برطرف می نمود و شخصیتهای مشهوری از وی حدیث می شنیدند. در مقابل ستم مقاومت کرد و رفتار امیر مصر را نکوهش نمود، انفاس قدسی او موجب شفای بیماران و رفع مصایب افراد گردید.

در این قسمت شرح زندگی این بانوی بزرگ با جلوه هایی دیگر از زندگی و شخصیت وی آشنا می شویم.
اوقات باقداست

سیده نفیسه فرصتهایی خاص از ایام سال را توأم با نوعی قداست می دانست و می کوشید در چنین زمانه ایی بیشتر از سفره معنوی توشه برگیرد و ارتباط خود را با عالم قدس و ملکوت تقویت کند. دل و ذهنش به درک لحظات عرفانی ماههای رجب، شعبان و

ص: 37

رمضان بسیار شایق بود و می کوشید از طریق عبادت، اذکار و ادعیه این برهه از زمان را غنیمت شمرده و به برکت آن حسنات خویش را ارتقا دهد. رجب را ماه خداوند می دانست و در این ایام صائم بود تا خداوند را از خویش خشنود کند و خشم الهی را از خود دور نماید زیرا موقع مناسبی برای استغفار است و رحمت الهی را جلب و جذب می کند. یک خصوصیت دیگر نیز در زندگی این بانوی عارف برجستگی داشت و به او امتیاز می داد و آن اینکه به طرق گوناگون مرگ و آخرت را از ذهن خویش عبور می داد و غفلت از این حقیقت مسلم را غوطه ور شدن در مرداب متعفن امور دنیایی می دانست. با یاد مرگ قلب خود را صفا می داد و به آرامشی آمیخته با سرور معنوی نایل می گردید و در دعاهایش از خداوند می خواست لحظات چشم فرو بستن از دنیا را در نظر داشته باشد و چون در ماههای پایانی زندگی احساس کرد چند قدمی با مرگ فاصله ندارد شوق و ذوقش رو به فزونی رفت و می خواست هر چه زودتر از این قفس تن برهد:

(چنین قفس نه سزای چون من خوش الحانیست***روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم)

برای اینکه انس زیادی با حیات برزخی داشته باشد در خانه ای که می زیست با دست شریف خویش قبری حفر کرد و در آن نماز خواند و به نقلی یکصد و نود بار قرآن را در این حفره ختم نمود که برخی این میزان را دو

ص: 38

هزار (و در نقلی شش هزار) مرتبه نوشته اند. (1)

بدین گونه محل سکونت وی مصداق روایت امام صادق (ع) گردید که می فرمایند: «والدار اذا تُلی فیها کتاب اللّه کان لَها نورٌ ساطِع و تُعْرَفُ مِنْ بین الدور؛ (2)

چون در خانه ای کتاب خداوند تلاوت شود نوری از آن در آسمان ساطع می گردد و بدین وسیله از بین منازل دیگر شناخته می شود.»

کناره جویی از لذتهای دنیایی و اکتفا کردن به قوتی اندک ضمن آنکه بر نیروی ایمان و صلابت روحی سیده نفیسه می افزود به موازات این اعتلای معنوی روز به روز نحیف و لاغر می گشت. (3)

زیرا بدیهی است هر چه شمشیر بُرّنده تر و تیزتر باشد زودتر غلاف خود را آسیب پذیر می سازد اما او با همین بدن رنجور و علیل و به تحلیل رفته، شبها را برمی خاست و به تهجد، دعا و نوافل می پرداخت و روزها را صائم بود. روز اول ماه رجب سال 208 هجری، پاییز برگ ریزان این جسم نحیف فرا رسید در حالی که روح،
1- نورالابصار، ص 258؛ ناسخ التواریخ، ج سوم، ص 126.
2- وسائل الشیعه، ج 4، ص 851.
3- حضرت علی( ع) در خطبه متقین نه ج البلاغه از جمله اوصاف پارسایان را اندام ضعیف و نحیف دانسته اند.

ص: 39

مسیر اهتزاز و تعالی را طی می کرد. دختر برادرش (زینب) می گوید: عمه ام سیده نفیسه رنجور شد و در اولین روز ماه رجب در بستر بیماری قرار گرفت. پس چون از تاب و توان افتاد برای شوهرش اسحاق مؤتمن که در آن هنگام به مدینه رفته بود، نوشت: حال مساعدی ندارم و کسالت و بیماری تنم را آسیب پذیر ساخته و فکر نکنم سلامتی خود را باز یابم. به نظر می رسد زمان مفارقت نزدیک شده و مرگم فرا رسیده است پس در اسرع وقت خود را به من برسان.
در بستر بیماری

لحظه به لحظه حالش رو به وخامت می رفت اما نه از عبادت شبانه دست کشید و نه آنکه روزه داری خود را ترک گفت تا آنکه در شب جمعه مصادف با اول رمضان المبارک سال 208 هجری بیماری او شدت یافت، مع الوصف روز بعد را با روزه آغاز کرد، در این هنگام طبیبی برایش آوردند. او از حکیمان حاذق و مشهور مصر بود. پس از معاینات لازم، گفت این بانو باید برای رسیدن به سلامتی و بهبودی روزه اش را افطار کند زیرا ضعف شدید در مزاجش نفوذ کرده و جانش را تهدید می کند. وقتی سیده نفیسه اظهارات طبیب را شنید، گفت: شگفتا! سی سال تمام است از خداوند مسألت می کنم که با حالت روزه داری از این دنیای فانی بروم و چقدر برایم دشوار است که روزه ام را در میان روز آن

ص: 40

هم در آغاز این ماه شریف افطار کنم. طبیب از این وضع شگفت زده شد و چون متوجه مقام معنوی این بانو گردید از وی خواست تا برای او دعا کند. سیده نفیسه هم چنین کرد. شرح حال نگاران نوشته اند که در این حال سیده نفیسه اشعاری را خواند که ترجمه اش چنین است:

«طبیبم را از من دور کنید و مرا با حبیبم وا گذارید چرا که اشتیاقم به سوی او شدت یافته و عشق و محبت من اکنون این است که در لهیب سوزان او بگدازم. از میان رفتن آبرویم

در میان جمعی سخن چین و رقیب در عشق و هوای حبیبم بر من گواراست و چون به معشوق خود می رسم اگر احیانا چیزی از دستم برود باکی ندارم. کسی که مرا از علاقه به او ملامت کند هرگز دستش به دامن او نمی رسد. بدنم به ناتوانی و بیماری خشنود است و از این بابت گلایه ای ندارد، آن گاه این غافلان به من فشار می آورند که باید بدنت را حفظ کنی. (4 «(1)

زینب دختر برادرش می گوید حال عمه ام بدین منوال بود تا دهه دوم ماه رمضان بدین حال توأم با مرارت بماند و چون حال احتضار به وی دست داد قرآن را گشود تا آیاتی را تلاوت نماید، سوره انعام آمد، همین طور آن را قرائت می کرد تا آنکه به آیه: قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلی
1- نک: التحفه الانسیه من م آثر النفیسه.

ص: 41

نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ (1) رسید. در این حال روحش به روضه جنان و آشیانه عرشیان پرواز کرد. در منابع دیگر از جمله در الاصداف آمده است که زینب گفته است پس از چندی که از تلاوت سوره انعام گذشت چون به آیه «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» (2) رسید از حال رفت. من او را در آغوش گرفتم. در این حال شهادتین را بر زبان جاری نمود و روحش از بدنش مفارقت نمود.
میهمان قدسیان

اسحاق مؤتمن توسط نامه سیده نفیسه از بیماری همسر خویش باخبر گردید و روزی به مصر آمد که دختر حسن انور رحلت کرده بود اما هنوز بدن پاک این بانو را دفن نکرده بودند، مشاهده این وضع اسحاق را به شدت متأثر کرد. او چشمه اشک را در کویر غم جاری ساخت و در حالی که شیون و ناله می کرد و سیمای منورش چون ماه در خسوف بود گفت می خواهم پیکر نواده امام مجتبی (ع) را که عمری در پارسایی و پاکی گذراند
1- سوره انعام، آیه 12.
2- سوره انعام، آیه 127.

ص: 42

به مدینه النبی انتقال دهم و در جوار مرقد مقدس اجداد و نیاکانش در قبرستان بقیع به خاک سپارم.

مردم مصر که به دلیل رحلت سیده نفیسه قلبی مشحون از حزن و ماتم داشتند با شنیدن این سخن تأثر مضاعف پیدا کردند زیرا حداقل این انتظار را داشتند حال که از نعمت حیات دنیوی این زن پاک سرشت محروم شده اند حداقل به مزارش پناه ببرند و حاجات خویش را از او بخواهند اما با اصرار اسحاق مبنی بر بردن پیکر نفیسه از مصر مواجه شدند و چون مشاهده کردند نمی توانند وی را متقاعد کنند تا آن بانو را در سرزمین مصر به خاک بسپارند و او از نظرش منصرف نمی گردد نزد امیر مصر رفتند و ملتمسانه اظهار داشتند خواسته های ما را به وی برسان و از اسحاق بخواه اجازه دهد همسرش در قبری که خود برای خویش حفر کرده و در آن بارها قرآن را ختم نموده دفن شود. حاکم وقت مصر که از مقامات معنوی سیده نفیسه و نفوذ روحانی وی در جامعه مصر اطلاع داشت اسحاق را فرا خواند و گفت:

تو را به خداوند متعال سوگند می دهم این اجتماع مشتاق را از چنین فیضی محروم مکن. اما با این وجود اسحاق قبول نکرد. پس اموال فراوانی به قدر بار شتری که با آن از مدینه به مصر آمده بود به وی دادند و تقاضا کردند اجازه دهد همسرش در مصر دفن گردد، این بار نیز از برآوردن درخواست مردم امتناع کرد. مردمان مشتاق، آن شب را با اندوه و حزنی مضاعف سپری کردند چون صبح صادق فرا رسید و نزد فرزند امام

ص: 43

صادق (ع) آمدند مشاهده کردند از تصمیم دیروز برگشته و با نظر مصریان موافق شده است. با شگفتی دلیل این حالت را از وی پرسیدند. گفت: شب گذشته در رؤیایی راستین جدم رسول اکرم (ص) را دیدم که خطاب به من فرمود: «رُدَّ عَلَیهِم أَمْوالَهُم و ادَفْنه ا عِندهُم؛

اموالشان را به آنان باز گردان و نفیسه را نزدشان دفن کن.»

و بنا به نقل دیگر در عالم خواب حضرت محمد (ص) خطاب به وی فرمود: یا اسحاق! لا تعارض اهل مصر فی نفیسه فان الرحمه تنزل علیهم ببرکاتها؛

ای اسحاق با اهل مصر بر سر سیده نفیسه معارضه مکن، به برکت او بر آنان رحمت نازل می گردد.»

پس مقرر گردید پیکر آن خاتون پرهیزگار در خانه اش واقع در درب السباع دفن گردد و روزی که خواستند بدنش را تشییع کنند واقعا از ایام شگفت در تاریخ مصر بود زیرا مردم مسلمان از اطراف و اکناف با ازدحام عجیبی می آمدند و بر جنازه او نماز می گزاردند. آن شب تا صبح شمعها روشن کردند و شیون مردم از تمامی خانه ها به گوش می رسید و تأسف بر فقدان این بانو غیر قابل وصف بود و برخی مورخان نوشته اند در ایام سوگواری برای او جمعیت در صحرا موج می زد و اجتماعی به آن عظمت در تاریخ مصر تا آن زمان

ص: 44

مشاهده نشده بود. (1)
تاریخ درباره بارگاه نورانی این بانو

علمای نسّابه، راویان و مورخان بر این عقیده اند که مرقد نفیسه در موضع کنونی واقع شده و کسی خلاف آن را نگفته است و در کتاب معروف ابن زیّات که در آداب زیارت مشاهد و ضریح هاست بر زیارت این بانو تأکید شده و سپس این روایت را از رسول اکرم (ص) آورده است که: «النجوم امان اهل السما و اهل بیتی امان اهل الارض؛

ستارگان مایه آسایش و امنیت اهل آسمانند و اهل بیت
1- نور الابصار فی مناقب آل البیت النبی المختار، ص 258؛ آل بیت النبی فی مصر، ص 104؛ اسعاف الراغبین، ص 207؛ السیده نفیسه، توفیق ابوعلم، ص 13؛ منتهی الامال، ج 2، ص 300؛ تتمه المنتهی، ص 195؛ ریاحین الشریعه، ح 5، ص 93 94؛ خیرات حسان، ص 123؛ زندگانی حضرت امام جعفرصادق( ع)، عمادزاده، ج 3، ص 388؛ نور ملکوت قرآن، علامه سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، ج 4، ص 493 494.

ص: 45

من نیز در زمین چنین هستند.»

ابن زیّات افزوده که همان گونه که علما نقل کرده اند صحیح ترین مشاهد از مراقد اولاد علی (ع) در مصر به سیده نفیسه تعلق دارد که در این سرزمین اقامت گزید و به دست خویش قبر خود را حفر کرد. (1)

احمد ابوکف می گوید مشهد و مسجد این بانو در مصر، مرواریدی از آل البیت است که بر جبین مصر می درخشد و منشأ برکات زیادی شده است. وی خاطرنشان می نماید وجود این مرقد برای مصریان همچون کشتی نجات می باشد و سیده نفیسه گُلی است که عطر نبوت از آن استشمام می شود. مزارش چون ستاره ای فروزان مصر را روشن کرده و بر نورانیت آن افزوده است و هر وقت مردم مشکلی پیدا می کنند و سینه ای تنگ می یابند به سوی آرامگاهش می روند و در فضای معنوی بارگاهش تنفس می کنند و بدین گونه روان خویش را با روحانیت این جایگاه مبارک پیوند می زنند و به برکت آن از انکسار قلبی رهایی می یابند. (2)

جماعتی از صلحا و بزرگان، قبر شریفش را زیارت کرده
1- الکواکب السیاره فی تربت الزیاره، ابن زیّات، ص 5؛ مساجد مصر و اولیاء الصالحون، دکتر سعاد ماهر محمد، ج 1، ص 125.
2- آل بیت النبی فی مصر، ص 99 100.

ص: 46

اند. همچون استاد کبیر ابی الفیض، ذی النون مصری، ابن ابراهیم خمیمی (از رجال بااعتبار و اهل عرفان)، ابی الحسن دینوری، ابی علی رودباری، ابی بکر احمد بن نصردقاق، بنان بن احمد بن محمد بن سعید، حمال واسطی، سقران بن عبداللّه مغربی و ...

یوسف بن یحیی صفانی در کتاب نسیم سحر در شرح حال حسن بن زید نوشته است:
نخستین کسی که بر قبر این بانو بارگاهی بنا کرد

عبیداللّه بن السری الحاکم والی مصر بود که به خاندان عصمت علاقه داشت، بازماندگانش نیز نسبت به این مرقد محبت نشان می دادند و مقام سیده نفیسه را تجلیل کرده اند. (1)

به هنگام روی کار آمدن فاطمیان و به حکومت رسیدن ابوتمیم معد، ملقب به مستنصر باللّه پنجمین خلیفه فاطمی، این بقعه رو به ویرانی نه اد و بار دیگر این خلیفه، روضه مذکور را تجدید عمارت کرد و پایه هایش را استوار ساخت و بر سنگی از رخام که بالای سر درب ورودی آن نصب شده نام وی به چشم می
1- مشاهد العتره الطاهره و اعیان الصحابه و التابعین، سیدعبدالرزاق کمونه الحسین، ص 247 248.

ص: 47

خورد. (1)

خلیفه الحافظ للدین عبدالمجید علوی قبه ای بر مزار ضریح بنا کرد و آن را به هنرها و فنون اسلامی آراست و محراب پرشکوهی برایش ترتیب داد که می توان کتیبه هایی را به خط کوفی در آن دید. احداث قبه و محراب در سال 532 هجری به پایان رسید، با روی کار آمدن ایوبیان قبه و مزار سیده نفیسه مورد بی اعتنایی فرمانروایان این سلسله قرار گرفت تا آنکه سلسله ممالیک روی کار آمدند، معروف سلاطین آن سلسله الملک الناصر محمد پسر قلاوون (حکومت 693 تا 741 ه. ق) بود که در سال 714 هجری فرمان داد مشهد سیده نفیسه را نظارت جدی کرده و نسبت به آبادانی و احیای بناهای آن بکوشند. همچنین به دستور وی مسجدی در جوار زیارتگاه مزبور احداث گردید که یک جهانگرد مراکشی به نام خالد بلوی که به سال 737 هجری از مصر دیدن کرده به وصف آن پرداخته است. (2)

اینکه پس از رحلت سیده نفیسه بلافاصله برایش قبه، بارگاه، روضه و رواق در نظر گرفته اند از نفوذ معنوی او
1- المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار، ج 2، ص 641.
2- مساجد مصر و اولیاء الصالحون، جزء اول، ص 126 127؛ آل بیت النبی فی مصر، ص 110؛ شیعه در مصر، ص 131.

ص: 48

در میان مصریان حکایت دارد. تجدید بنا، مرمت، توسعه و آبادانی این بنا در اعصار گوناگون نیز جلوه ای از اخلاص و کرامت این بانو را به نمایش گذاشته است.

هر کس در هر موضوعی مشکلی داشته باشد در این جایگاه به درگاه الهی تضرع می کند تا خداوند اندوه او را برطرف نماید.
توسلات

برخی عارفان گفته اند اگر کسی گرفتار سختی و مصیبتی باشد و به مشهد سیده نفیسه برود و در آنجا با قلبی پاک و نیتی خالص یک بار سوره حمد و یازده مرتبه سوره سبح اسم ربک و یازده مرتبه سوره توحید را تلاوت کند و ثوابش را به روح این سیده پاک طینت هدیه نماید مشکلاتش برطرف می شود.

در کتاب سفینه البحار آمده است هر کس حاجتی داشته باشد و هزار مرتبه به روح سیده نفیسه خاتون صلوات هدیه کند خداوند ان شاءاللّه حاجاتش را روا می گرداند. (1)

مقریزی می نویسد قبر سیده نفیسه یکی از مواضع معروف مصر می باشد که به اجابت دعا معروف می باشد و هر وقت به مصری ها مصیبتی می رسد به این
1- یکی از هزاران، سیدمحمد ناظمیان، ص 20.

ص: 49

مکان می شتابند و حاجت خود را مطرح می کنند و با ذکر و دعا و استغاثه جواب می گیرند. (1)

اصولًا مردم مصر به این جایگاه مبارک اعتقاد خاصی دارند و چون سیده نفیسه بارها مشکلات آنان را برطرف کرده و نتایج توسل به این بانو را مکرر دیده اند همواره آن مزار شریف پناهگاهی برای درماندگان می باشد.

ابی مسک کافور اخشیدی که پس از وفات سومین سلطان اخشیدی با اعلام استقلال مدت سه سال) از 335 ه. ق (در مصر فرمانروایی کرد (2)

زیارت سیده نفیسه را ترک نمی کرد و در هر شب پنجشنبه هر کجا که بود خود را به این روضه منور می رسانید و به محض اینکه مکان مزبور را از چند صد متری مشاهده می کرد از اسب پایین می آمد و به احترام سیده نفیسه با پای پیاده به سوی مزارش می رفت و در آنجا با سر برهنه به دعا مشغول می گشت و برآوردن حاجات خویش را از خداوند طلب می کرد. (3)
1- المواعظ و الاعتبار ...، ج 2، ص 640.
2- تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانه ای حکومتگر، ح اول، ص 110.
3- آل بیت النبی فی مصر، ص 109.

ص: 50

عبدالغنی نابلسی از سیاحان مسلمان که در سال 1105 هجری از قاهره دیدن کرده نوشته است: زنان مصری از قرن هشتم هجری تا کنون روز چهارشنبه را به زیارت مزار این بانو اختصاص داده اند. و روز پنجشنبه به زیارت مشهد رأس الحسین می روند و این موضوع در عصر فاطمیان مرسوم بوده است. (1)

ابومحمد عبداللّه یافعی یمنی می گوید: سیده نفیسه در درب السباع دفن شده و امروز جز آن قبر، مزار دیگری در این محله نمی باشد و مرقدش زیارتگاه و دعا در کنارش به اجابت می رسد. وی می افزاید من خود به آهنگ زیارت مشهدش برفتم، جمع کثیری از مرد و زن و بیمار و نابینا را در آنجا یافتم و خود به قصد زیارت مشغول شدم. (2)
شرح اشتیاق

ارتباط مردم مصر با مراقد علویان و آرامگاههای بزرگانی از خاندان عصمت و طهارت، شکستی بزرگ
1- گوهر خاندان امامت، ص 62.
2- ناسخ التواریخ، همان، ج سوم، ص 133 به نقل از مرآت الجنان یافعی یمنی.

ص: 51

برای وهابیانی است که در مصر ضد شیعه فعالیت می کنند.

با گذشت حدود دوازده قرن بر شکوه و رونق مشهد سیده نفیسه که از بانوان علوی است افزوده شده و گویی روح پاک این خاتون پارسا کنار زایرین نشسته، سخنان آنان را گوش می دهد و دانه های متوالی اشک را از دیدگان آنان پاک می کند و برای رفع مشکلات و ادای حاجتشان اقدام می نماید. (1)

صالح الوردانی، محقق مصری، تأکید می کند مرقد سیده نفیسه از جمله اماکن معروف مصر است که نشان می دهد درخت تشیع در این سرزمین از ریشه های عمیق و تنومندی برخوردار است، سالروز تولد این بانو و نیز حضرت زینب (س) امروزه باشکوه هر چه تمامتر در کشور مزبور برگزار می شود و این آداب و رسوم دلیل بس آشکاری است بر وجود و نفوذ آثار و مراسم مذهب تشیع در اعماق قلوب مصریان (20)،(2)

قبور متبرک رأس الحسین (ع) حضرت زینب (س) و سیده نفیسه چون چشمه ای در حال جوشش است و
1- شیعه در مصر، صالح الوردانی، ص 122؛ مصر از زاویه ای دیگر، جمیله کدیور، ص 49 50. 18 ناسخ التواریخ، همان، ج سوم، ص 133 به نقل از مرآت الجنان یافعی یمنی.
2- شیعه در مصر، ص 99 100.

ص: 52

این سه بارگاه فروزان شعله محبت به اهل بیت را در میان مصریان روشن نگاه می دارد و گویی پیوند آنان با مراقد مزبور، حلقه اتصال و اتحاد شیعه و سنی است و نقطه اشتراک مردمان این سامان با شیعیان ساکن در نقاط دیگر جهان می باشد. (1)

مردم مصر در سالروز رحلت سیده نفیسه برنامه ای خاص ندارند اما همه ساله به مناسبت سالروز ولادتش جشن باشکوهی برگزار می کنند. (2)

نخستین جشن سالروز تولد این بانو در سال 889 ه. ق در عصر الاشرف سیف الدین قای بتای (حکومت 872 901 هجری) از سلسله ممالیک چرکسی برگزار شد. در اوقات دیگر، به خصوص در روزهای یکشنبه و پنج شنبه جمعیت انبوهی به زیارت این مکان می آیند و جشنه ای ازدواج در اطراف مرقدش برگزار می شود. (3)

شب تولد سیده نفیسه ازدحام جمعیت در روضه او چنان زیاد است که امکان ورود حتی به صحن مسجدی که در مجاور مرقدش قرار دارد بسیار مشکل می باشد.
1- مجله مشکوه، شماره 52، ص 24.
2- مجله زائر، شماره 57، ص 22؛ شیعه درمصر، ص 217.
3- شیعه در مصر، ص 131.

ص: 53

فرقه های گوناگون شیعه در کنار برادران اهل تسنن تا پاسی از شب با مولودیه خوانی نسبت به مقام اهل بیت (ع) و این بانو ابراز محبت می نمایند. مردم مصر بوسیدن ضریح، تضرع و توسل به سیده نفیسه را برای برآوردن حاجات روا می دانند و طواف عروس در حرم او مرسوم است. محل طواف زنان و مردان جداست و رایحه عطر، فضای روحانی روضه او زایرین را معطر می نماید.

زیارت کنندگان زیر لب دعایی زمزمه می کنند، دست به نیایش برمی دارند و سوره هایی از قرآن مجید را تلاوت می کنند، دست به ضریح می مالند و حتی لباسهای خود را با آن متبرک می نمایند؛ سپس دست خویش را به صورت می کشند تا سیمای خود را از امواج مقدسی که از مرقد آن بانو ساطع شده بهره مند نمایند، پدرها فرزندان خود را سر دست بلند می کنند تا مرقد را مشاهده کنند و مادران به کودک خویش نشان می دهند که چگونه شبکه اطراف مرقد را لمس نمایند و برکت گیرند. زایرین در یک بهم آمیختگی و محبت شگفت آور در کنار هم استراحت می کنند. در این مکان تجلیات ایمانی بروز می کند که امکان دارد به صورت زمزمه ای زیر لب یا فریاد باشد از کنجکاوی شدید تا خلسه عرفانی و از شادی تا گریه. هر کسی به شیوه خود و بر حسب تمایلات درونی و علایق باطنی و میزان معرفت خویش شفاعت سیده نفیسه را برای شفا، رفع یک ناراحتی و یا درخواستی دیگر طلب می کند.

ص: 54

در زیر گنبد مرتفع مزارش صداهایی که نامش را با التجا و التماس و به بزرگی و عظمت تکرار می کنند طنین می افکند. حتی صدای پای جمعیت به خود تنه ایی استغاثه می باشد. چهره های متفاوت در زیر نور چراغهای نئون از اشتیاق و محبت حکایت دارند.

امواج مستمر زایران احساس شگفتی از حرارت عشق و کشش به سوی این بانوی پرهیزگار را ایجاد می کند. (1)

در کتب تراجم و شرح حال برای این بانو زیارت نامه هایی را ذکر کرده اند.

شبلنحی در اثر مشهور خود و نیز مؤلف کتاب «الدره النفیسه فی ترجمه السیده النفیسه» می نویسند وقتی کسی می خواهد مرقد این بانو را زیارت کند به هنگام داخل شدن متوجه این حقیقت باشد که وی از خاندانی است که خداوند اراده نمود هر گونه رجس و ناپاکی را از آنان دور کند و سپس با چنین معرفتی زیارت نامه بخواند، در زیارتنامه ای که این دو مورخ آورده اند مقامات معنوی و شرافت نسبی سیده نفیسه ستوده شده و بر او به عنوان بانویی از خاندان عترت درود فرستاده شده و تقاضای ثواب و مغفرت از روح پاکش
1- گنبدها و مناره های مصر، کاترین مایور ژاوان، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، مجله مشکوه، شماره 60 61، ص 217.

ص: 55

گردیده است. (1)

موثق بن عثمان می گوید وقتی برخی اسلاف به زیارت سیده نفیسه می رفتند زیارت ویژه ای را می خواندند و این زیارتنامه در کتاب «درر الاصداف» ذکر شده است. در قسمتی از این متن می خوانیم:

السلام و التحیه و الاکرام و الرضا من العلی الاعلی الرحمن علی سیده نفیسه سلاله نبی الرحمه و هادی الامه ... و اقض حوائجنا فی الدنیا و الاخره یا رب العالمین. (2)
برادران، خواهران و بازماندگان

سیده نفیسه خواهری به نام ام کلثوم داشت که پس از رحلت پدرش) حسن انور (عبداللّه بن علی از نوادگان ابن عباس معروف او را به همسری خویش برگزید. مادر وی و برادرانش اسماعیل و اسحاق، ام سلمه دختر حسین اثرم) فرزند حسن بن علی) ع» می باشد که برخی
1- نورالابصار، ص 259؛ الدره النفیسه فی ترجمه السیده نفیسه، ص 73؛ مساجد مصر و اولیاءهم الطاهر، سعاد ماهر، ص 125.
2- الدر المنثور، طبقات رابب الخدور، زینب بنت یوسف نواز عاملی، ص 522.

ص: 56

نامش را زینب هم گفته اند. (1)

ابی نصر بخاری و دیگر مورخان برای سیده نفیسه هفت برادر به نامهای: ابومحمدقاسم (ج د سادات گلستانه (، علی مکنی به ابوالحسن و ملقب به سدید، ابوطاهر زید، اسحاق) معروف به کوکبی (، عبداللّه مکنی به ابوزید و معروف به جریده، ابراهیم و ابومحمد اسماعیل شمرده اند. (2)

مورخان و علمای نسب شناس خاطرنشان نموده اند حاصل ازدواج اسحاق بن جعفر با سیده نفیسه، دو فرزند به نامهای قاسم و ام کلثوم می باشد که بنا به اظهارات عده ای از آنان از این دو، فرزندی بر جای نماند ولی برخی از شرح حال نگاران طوایفی از دانشمندان، سادات و مشاهیر را از این خاندان ذکر کرده اند، یکی از پسران اسحاق موتمن که تاریخ نویسان از او به عنوان حسین یاد کرده اند به حرّان مهاجرت کرد و
1- المواعظ و الاعتبار ...، ج 2، ص 638؛ ناسخ التواریخ، همان، ص 131 132؛ منتخب التواریخ، ص 208.
2- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر، ذهبی، ص 415؛ سر السلسله العلویه، ص 22؛ عمده الطالب، ص 66 67؛ منتهی الامال، ج اول، ص 459 460؛ سفینه البحار، ج اول، ص 626؛ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص 398؛ عبدالعظیم حیاته و مسنده، ص 102 103.

ص: 57

نخستین فرد این دودمان بود که به حلب رفت و پس از وصلت با دختر یکی از رجال این دیار توانگر شد. وی موفق گردید در زمانی که مذهب حنفی در حلب حکمفرما بود تشیع را به آنجا ببرد، نقابت طالبیان حلب در عصر حمدانیان به یکی از نوادگان وی محول گشت.

به گفته سیدمحسن امین، فرزندان این خاندان همچنان در یکی از نواحی حلب) فوهه (دارای قدر و منزلت اجتماعی هستند و شجره نامه ای که به تأیید بزرگان و مشاهیر دانشوران رسیده است، در دست دارند، برخی از آنان نیز در عراق و آذربایجان به سر می برند. (1)

بنی زهره خاندانی از سادات شیعه دوازده امامی هستند که بسیاری از آنان اهل معرفت، دانش و سیاست و دارای تألیفات مهم هستند و دانشورانی بزرگ نزد آنان به کسب معارف اهتمام ورزیده اند، این شجره پاک و آراسته به پرهیزگاری و دانش منسوب به اسحاق بن جعفر الصادق (ع) هستند و گاه آنان را اسحاق و اسحاقیون خوانده اند. این هم یکی دیگر از افتخارات سیده نفیسه است که افرادی از نسل او در نشر فرهنگ قرآن و عترت و نیز گسترش تشیع و صیانت از علویان و سادات تلاش کرده اند و در صفحات تاریخ نام خویش
1- منتهی الامال، ج دوم، ص 300؛ اعیان الشیعه، ج 5، ص 45؛ عمده الطالب، ص 230؛ دانشنامه جهان اسلام، ذیل بنی زهره.

ص: 58

را به عنوان انسانه ایی دانشمند و سیاستمدار ثبت کرده و به درخشندگی و فروزندگی تشیع افزوده اند. برخی از دانشوران بنی زهره عبارتند از عزالدین ابوالمکارم حمزه بن علی (511 585 ه. ق)، جمال الدین ابوالقاسم عبداللّه بن علی (531 580 ه. ق)، محیی الدین ابوحامد محمد بن عبداللّه (تولد پس از سال 564 ه. ق)، ابوعلی حسن بن زهره الحسینی (متولد 564 هجری) بدرالدین حسن بن محمد بن علی بن الحسین (از دانشوران نیمه دوم قرن هشتم هجری)

دیگر از فرزندان اسحاق موتمن و سیده نفیسه، محمد می باشد که طایفه ای به نام بنوالوارث در شهرستان ری از نسل او بوده اند و از آنه است احمد بن محمد بن محمد ابن ابی حمزه. ابن طباطبا گفته است این افراد از مدینه به کوفه رفتند و از آنجا به ری کوچیدند. گروهی نیز به مصر رفتند. ذهبی خاطرنشان می نماید که عده ای از اولاد اسحاق در نیشابور اقامت گزیدند. (1)
دوباره شرحی در حالات این بانوی بزرگوار
1- عمده الطالب، ص 230؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ص 415. پدیدآورنده: غلامرضا گلی زواره

ص: 59

او را نفیسه خاتون نامیده اند؛ دختر حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع).

سال 145 در مکه متولد شده و در مدینه پرورش یافت.

عروس امام صادق (ع) است؛ همسر اسحاق بن جعفر صادق (ع) (1).(1)

روزها روزه می گرفت و شب ها عبادت می کرد با مال زیادی که خدا به او عطا کرده بود، به نیازمندان و بیماران و عموم مردم کمک می کرد.

35 مرتبه به حج مشرف شد؛ در بیشتر این سفرها پیاده بود. (2).(2)

برادرزاده اش، زینب که به گفته خودش چهل سال به عمه اش خدمت کرده، می گوید: «ندیدم که شب بخوابد و روزها روزه نباشد. به اوگفتم: عمه چرا با خود مدارا نمی کنی؟»

فرمود: «چگونه با خود مدارا کنم و حال آنکه از پیش، عقباتی دارم که از آنه ا فقط فائزون عبور می کنند. (» 3)(3)
1- - منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 299؛
2- - سفینه البحار، شیخ عباس قمی، علامه مجلسی، ج 2، ص 604.
3- - منتهی الامال، شیخ عباس قمی ج 2، ص 229.

ص: 60

همراه همسرش به زیارت قبر حضرت ابراهیم خلیل (ع) مشرف شد. هنگام بازگشت، در ماه رمضان به مصر رسیدند و در خانه ای منزل کرد در همسایگی آنان، دختر یهودی فلجی بود؛ وی به آب وضوی نفیسه خاتون تبرک جست و بی درنگ شفا یافت. این ماجرا، سبب اسلام آوردن یهودیان بسیاری شد.

اهل مصر از ایشان خواستند در آنجا اقامت کند تا مردم به زیارتش روند.

در این دیدارها، مصریان برکات زیادی از آن بانوی محترم دیدند. (1)

ازدحام مردم برای دیدار ایشان بسیار بود و دیدارهای پی در پی، از اوقات عبادت آن بانو می کاست. از این رو تصمیم به تغییر منزل گرفت. مردم وقتی این خبر را شنیدند، اصرار زیادی به ایشان کردند که بماند، ولی مؤثر واقع نشد. مردم نزد امیر مصر رفتند و از او خواستند که نفیسه خاتون را از رفتن باز دارد. امیر نامه ای با پیک به سوی نفیسه خاتون فرستاد و خواستار بازگشت او از تصمیمش شد. بانو نپذیرفت.

حاکم، خود، به محل اقامت آن بزرگوار رفت و در کمال فروتنی از او خواست بماند. نفیسه خاتون در پاسخ گفت: من، خود، به خاطر فشار سیاسی که بر علویان هست، ترجیح داده ام اینجا بمانم، ولی ازدحام دیدارها
1- توفیق ابوعلم، السیده النفسیه، ص 212؛

ص: 61

مانع عبادتم می شود.

حاکم، خانه ای بزرگ تر و دوبار دیدار مردمی در هفته را به نفیسه خاتون پیشنه اد داد. ایشان پذیرفت. و بدین گونه ارتباط مردم با آن بانو ادامه یافت که مایه شادی آنه ا شد. (1)

محمد بن ادریس شافعی، رئیس مکتب شافعی، در سفرهای علمی اش به مصر رسید. او در منزل این بانو توقف کرد و از ایشان حدیث فرا می گرفت.

هرگاه شافعی مریض می شد، خادم برنگشته بود که او به برکت تأثیر نفس سیده نفیسه شفا می یافت.

آخرین بار که شافعی به بستر بیماری افتاد و از آن بانو طلب شفا کرد، سیده نفیسه به فرستاده وی گفت: «متعه الله بالنظر الی وجهه الکریم؛ خداوند او را به لقای وجه کریمش بهره مند سازد». شافعی که این کلام را شنید، فهمید زمان مرگش فرا رسیده است.

پس وصیت کرد که نفیسه خاتون بر وی نماز گزارد.

سیده نفیسه که به دلیل ضعف حاصل از کثرت عبادت و روزه داری نمی توانست بیرون برود، از حاکم خواست که او نماز گزارد وی درحالی که مأموم بود، بر جنازه شافعی نماز گزارد. (2)
1- - المواعظ والاعتبار، تقی الدین عبیدی، ج 4، ص 325.
2- - ناسخ التواریخ، میرزا تقی سپهر، ص 119.

ص: 62

عده زیادی از اهل علم و حتی برخی صاحب منصبان، حکومتی به محضرش می رفتند و از او حدیث می شنیدند، یا روایت هایی نزدش قرائت می کردند و به حک و اصلاح آن مبادرت می ورزیدند. بسیاری از دانشوران، قاضیان و حکیمان، در خصوص امور دینی و مسائل شریعت با او مشورت می کردند و اشکالات خود را می پرسیدند.

از جمله افرادی که به ایشان رجوع کردند، ذوالنون مصری، از چهره های معروف عرفان اسلامی؛ بشر بن حارث، از پارسیان بلند آوازه قرن دوم وسوم هجری و ...

بوده اند. (1)

آن بانوی عابد، از مسائل و مشکلات جامعه هم آگاه بود و چون با خبر شد که مردم مصر از حاکم وقت خود ناراضی اند، مانند اجداد طاهرینش سکوت را جایز ندانست و برای حاکم نامه ای نوشت و در آن، به حکومت ظالمانه او انتقاد کرد. سپس، خود، در محل گذرگاه امیر ایستاد و نامه را به او داد. امیر، بانو را شناخت، سپس با احترام از اسب پیاده شد و نامه را گرفت. او وقتی دید آن بانوی پرهیزکار از روش مستبدانه وی انتقاد، و اعمال و رفتارش را نکوهش کرده، از جور
1- - نورالابصار، سید مومن بن حسن بن مومن الشبلنجی؛ صص 254 و 255،

ص: 63

وجفا دست برداشت وآرامش برمردم حاکم شد. (1)

زینب می گوید: نفیسه خاتون برای خود قبری با دست خود کنده بود که پیوسته داخل آن می شد و قرآن تلاوت می کرد. عمه ام دو هزار قرآن در آن ختم کرد و در ماه رمضان سال 208 ه. ق وفات یافت. (2)

در وقت احتضار، روزه بود؛ از او خواستند که افطار کند؛ فرمود: «عجبا! سی سال است از خدا درخواست می کنم که با حال روزه از دنیا بروم، حال که روزه هستم افطار کنم؟ پس شروع به تلاوت سوره انعام کرد و چون به آیه «قل لمن ما فی السماوات و الارض قل الله کتب علی نفسه الرحمه» رسید، وفات کرد. (3)

می گویند بعد از وفاتش، مردم شهرها و روستاها، اجتماع کردند و شمع های بسیاری در آن شب روشن کردند. از هر خانه ای در مصر صدای گریه شنیده می شد. سرانجام جمعیتی کم نظیر از مصریان با اندوه بسیار، بر پیکر مبارک او نماز گزاردند. (4)
1- - آل البیت النبی فی مصر، احمد ابوکهف، ص 103.
2- - نورالابصار، ص 256؛
3- - شذرات الذهب، حنبلی دمشقی، ج 1، ص 21.
4- - هجویری، السیده النفسیه، ص 17؛

ص: 64

اسحاق می خواست پیکر همسرش را به مدینه ببرد و در قبرستان بقیع، درکنار اجداد پاکش به خاک بسپارد.

چون مصریان آگاه شدند، با هدایای بسیار نزد وی آمدند و از او خواستند پیکر آن بانو را برای تبرک وتیمن در مصر بگذارد. آنه ا اموال بسیاری نیز بذل کردند، ولی اسحاق راضی نمی شد.

اسحاق آن شب را با فکری مغشوش خوابید و در خواب رسول خدا (ص) را دید که فرمود: «با اهل مصر در باب نفیسه معاوضه کن. همانا به برکت او برایشان رحمت نازل می شود.» اسحاق بعد از این رؤیا، مردم را با خبر کرد و نفیسه خاتون را در قبری که خود حفر کرده بود، دفن کردند. (1)

* اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلًا وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنه أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا
زیارت نامه ی امام حسن مجتبی (ع)

زیارت نامه ی امام حسن مجتبی (ع)
1- - کشف المحجوب، ص 100؛

ص: 65

السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ

السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ

السَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللهِ

السَّلامُ عَلَیْکَ یا صِفْوَهَ الله

السَّلامُ عَلَیْکَ یا امینَ اللهِ

السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللهِ

السَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللهِ

السَّلامُ عَلَیْکَ یا بَیانَ حُکْمِ اللهِ

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دینِ اللهِ

السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّهَا السَّیِدُ الزَّکِیُ

السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّهَا الْبَرُّ الْوَفِیُ

السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّهَا الْقائِمُ الْامینُ

السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأْویلِ

السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّهَا الْهادِی الْمَهْدیُ

السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِیُ

السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّهَا التَّقِیُّ النَّقِیُ

السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ

السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیقُ

السَّلامُ عَلَیْکَ یا ابا مُحَمَّد

الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ.
طریقه توسل به کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی

(ع)

قبل از غروب شب جمعه در گوشه ای از خانه خودتان

ص: 66

سجاده ای به نیت قبر مطهر امام حسن مجتبی (ع) پهن کنید و از قبل از غروب آفتاب شمع یا چراغی بر روی این سجاده روشن شود و تا صبح روشن بماند.

بعد از نماز عشاء، دو رکعت نماز زیارت به نیت زیارت امام حسن مجتبی (ع) و سپس دعای زیارت ائمه بزرگوار بقیع (ع) که در مفاتیح الجنان است، خوانده شود.

بعد از آن یک بار سوره یس را به نیت هدیه به روح مبارک آقا امام حسن مجتبی (ع) تلاوت نمائید.

حتما چراغ یا شمع تا صبح روشن بماند.

در رابطه با گرفتاری مادی بسیار نافع می باشد.

و این دستور تا برآورده شدن حاجات ادامه داده شود.
بانوان نمونه
1 بخش اول: فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرشته زمین

نویسنده: روح الله حسینیان

این بخش دارای عناوین ذیل می باشد:

مقدمه مؤلف؛ انتظار به سر آمد؛ نامگذاری؛ زهرا؛ بتول؛ فاطمه؛ آغاز سختی؛ غم مادر؛ یاور پدر؛ هجرت؛ خواستگاری بزرگان قریش؛ چه کسی شایسته اوست؟

خواستگاری علی) علیه السلام)؛ مشورت با فاطمه (سلام الله علیها)؛ مقدمات ازدواج؛ تحقیقی در مهریّه فاطمه (سلام الله علیها)؛ مهریّه فاطمه (سلام الله

ص: 67

علیها) در عالم لاهوت؛ جهیزیّه؛ عقدکنان؛ جشن فرشتگان؛ چرا علی؟؛ عروسی و حجله عروسی؛ حجله چیده می شود؛ آرایشگاه؛ ولیمه؛ مجلس زنانه؛ پدر در حجله؛ ساقدوش؛ سپیده دمان؛ آغاز سرزنش؛ انتقال منزل؛ اسوه؛ ترس از قیامت؛ عشق به خداوند و پاکدامنی؛ پاکدامنی؛ عبادت؛ ایثار؛ حضور در جبهه؛ در غم شهیدان؛ اول همسایه؛ آئین همسری یا خانه داری؛ زندگی فقیرانه؛ بهتر از خدمتکار؛ تحقیقی در تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها)؛ زیور؛ آموزش؛ تسلیم در مقابل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)؛ گشایش در کار؛ با زیر دستان؛ تربیت فرزندان؛ فاطمه شکوه نبوّت؛ امتی از زنان؛ عصمت فاطمه؛ فاطمه از نیکان بود؛ کوثر، محبوبه پدر؛ رضای فاطمه در رضای خداوند؛ غذای آسمانی؛ لوح آسمانی؛ محدّثه؛ سختیهایی که در پیش است؛ خنده ای پس از گریه؛ عزای پدر؛ دفاع از حریم ولایت؛ خانه فاطمه محل تجمع مخالفان سقیفه؛ تهدید به نفرین؛ آتش در حریم؛ از فدک محروم می شود؛ خروش؛ بیت الاحزان؛ خشم کوثر؛ آیا فاطمه از خلیفه راضی شد؟ آماده پرواز؛ کمال عفاف؛ مراسم غسل و کفن؛ تشییع و دفن مهتاب؛ ای چشمها، فرو افتید؛ شفیع؛ تحقیقی درباره قبر فاطمه؛ تاریخ وفات فاطمه.

بخش فوق شامل دو ضمیمه نیز با عناوین ذیل می باشد:

ضمیم 1: تحقیقی در تولد حضرت زهرا (سلام الله

ص: 68

علیها)

شواهدی که تولد فاطمه را بعد از هجرت تایید کردند:

الف (هنگامی که فاطمه وفات نمود، فاطمه به پیامبر می چسبید و گریه می کردو می گفت:" این امی"؟ مادرم کجاست؟.....

در حالیکه بر فرض اینکه تولد فاطمه، پنج سال قبل از هجرت باشد، رفتار فوق از دختر 14 یا 15 ساله بعید است.

ب (روایات مربوط به معراج پیامبر به نقل از شیعه و سنی که پیامبر فرمود:

«در شب معراج میوه ای به من داده شد که نطفه فاطمه در صلب من تشکیل شد و خدیجه از همان نطفه حامله گردید».

ج (خواستگاری از فاطمه در سال اول هجرت از سوی اصحاب، نشانه بلوغ فاطمه پس از هجرت است. در غیر این صورت) تولد فاطمه 5 سال قبل از بعثت (با عنایت به رسم آن زمان، قطعا باید از سال چهارم بعثت خواستگاریها از ایشان آغاز می شد. در حالی که تاریخ، به جز بعد از هجرت از هیچ خواستگاری برای فاطمه اسمی به میان نیاورده است.

ضمیم 2: بحثی در فدک:

فدک از سال یازدهم هجری مورد اختلاف اهل بیت و خلفا بوده است از آن پس دامن ه این اختلاف، به هواداران هر کدام از پیشوایان و خلفا سرایت کرد.

علمای شیعه واهل سنت در این باره بحثها کرده و فدک

ص: 69

را از یک بحث تاریخی به صحنه کلام کشانده و در این رابطه کتابها نوشته اند.
2 بخش دوم: حوّا بانوی بهشتی

نویسنده: محمد ابراهیم احمدی خراسانی

این بخش دارای عناوین ذیل می باشد:

مقدم ه مؤلف؛ آفرینش دیگر، آغاز زندگی، آدم قبله گاه طاعت الهی، درخواست پاداش، آزمون علمی، غم تنه ایی، آفرینش نخستین زن، اسم، کنیه ها و القاب، الفت دل، نصایحی از آفریدگار، خودستایی، گفتگویی خطر آفرین، غفلت و لغزش، در آن سوی باغ، حوّا و مسئل ه ترک اولی، سفر با کوله باری از تجربه، اقامتگاه مجزّا، مکان و زمان هبوط، جملات نورانی، سفر حج، خیمه بهشتی، باز هم جدایی، سعی بین صفا و مروه، نور وحی بر آیینه عصمت، اوّلین کشاورزان، هنر نویسندگی، فصل شکوفایی، شعله های حسادت، حجّتی دیگر، مرگ شوهر، وداع با فرزندان ...

حوّا در روایات:

الف (خدیجه (سلام الله علیها) درباره تولد دخترش فاطمه (سلام الله علیها) و آمدن چهار بانوی آسمانی به کمک او، نقل میکنند که:

«... یکی از آنان گفت: من مادرت حوا هستم و ...»

ب (استقبال حوا از جنازه حضرت علی) علیه السلام)

ج (استقبال حوا از فاطمه (سلام الله علیها) در بهشت

ص: 70

3 بخش سوم: بلقیس بانوی زمامدار

نویسنده: غلامرضا گلی زواره

این بخش شامل عناوین ذیل می باشد:

نمون ه نادر، گزارش شگفت، نامه نورانی، جلسه مشورتی، درایت و کیاست، زمان آزمایش، تکریم کاروان ...

قدرت غیبی:

سلیمان از ملت سبا می خواست راهی را انتخاب کنند که بر فطرت پاکشان استوار است ........

سلیمان در نامه خود به بلقیس خاطر نشان ساخته بود:

«و اتونی مسلمین»

به سوی من آئید در حالی که تسلیم حق هستید.

اما آنان سرپیجی کرده و به سرزمین خود بازگشتند و ماجرا را به ملکه بازگو کرده و گفتند: وی) سلیمان (فردی عادی و حاکمی قدرت طلب نیست. و نیروئی فوق العاده دارد به طوری که همه اجنه و وحوش و پرندگان در خدمت اویند؛ لذا توان مقابله با سلیمان را ندارند.

بلقیس با شنیدن این سخنان تصمیم گرفت خود شخصا به دیدار سلیمان رود.

... حکایت حقیقت، جایگاه با جلالت، پرتوهای امید، عمران و آبادانی.
4 بخش چهارم: هاجر شکوه شکیبایی

نویسنده: غلامرضا گلی زواره

ص: 71

این بخش شامل مطالب زیر می باشد:

وصف وارستگی، در چنگال شقاوت، ارمغانی ارزنده، بهار در خزان، بشارت فرشتگان وادی مبارک، نگاههای آخر، تشنه ای در بیابان، از سراب تا چشمه، جرعه های شفابخش، شوق دیدار، رؤیایی راستین، میهمان مهربان،

حجر اسماعیل:

حجر اسماعیل محل جلوس، موضع اعلام رسالت، جایگاه تلاوت آیات قرآن، محل عبادت و پاسخ به سوالات و مضع و قوع و مشاهده معجزات حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بوده است.
5 بخش پنجم: آسیه الگوی مقاومت

نویسنده: علی کرم جلالوند

این بخش دارای عناوین ذیل میباشد:

مقدمه مؤلف؛ پیش از تولد موسی، بیم و امید، رویای شوم، تولد موسی و زندگی در کاخ فرعونی، خداوند؛ بهترین مکر کنندگان است، سروش آسمانی، آمادگی برای یک تصمیم مهمّ، پدر و مادر موسی، یک تصمیم مهمّ، مقدمات حفظ موسی، موسی از آب گرفته می شود؛ آسیه حافظ جان موسی، مادری به اسم دایه، باز هم نجات موسی به دست آسیه، شناخت بیشتر آسیه) نسب و ملیّت آسیه، آسیه در قرآن، ایمان آسیه، اعتراف فرعون به بزرگی آسیه (، کمال آسیه،

زنی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به او سلام

ص: 72

می رساند:

آسیه زنی است که پیامبر اکرم به او سلام رساند و حامل این سلام پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، خدیجه کبری بود؛ سلامی که سراسر برکت و رحمت است.

معاذبن جبل- از اصحاب پیامبر اسلام- می گوید:

حضرت خدیجه در بستر مرگ بود. پیامبر به ایشان فرمود:

«ای خدیجه، گویا از سختی قرار گرفتن در بستر مرگ، ناراحتی و حال آنکه خداوند در سختی ها خیر کثیر قرار داده است!

ای خدیجه، هنگامی که به سرای جاوید رسیدی و بر هووهای خود وارد شذی، سلام مرا به آنان برسان»!

خدیجه پرسید: ای رسول خدا منظورت چه کسانی است؟

فرمود:

«آسیه، مریم و حلیمه خواهر موسی».

همچنین آن حضرت فرمود:

«سلام باد بر آسیه، مریم، خدیجه و فاطمه که فاضل ترین و برجسته ترین زنان بهشت اند».

... پرستاری آسیه از خدیجه، آسیه همنشین خدیجه و فاطمه در بهشت، مقام آسیه در قیامت، رسالت آسیه، ازدواج آسیه و فرعون، فرعون که بود؟ مقاومت بی نظیر، شهادت آسیه، آثار شهادت آسیه، بسته شدن دفتر عمر یک ستمگر.

ص: 73

6 بخش ششم: حضرت مریم سلام الله علیها) اسوه نجابت و عفاف

نویسنده: سید عباس رفیعی پور علوی

بخش حاضر شامل عناوین ذیل می باشد:

مقدمه مؤلف، مسجد الاقصی، شجره طیبه حضرت مریم (سلام الله علیها)، پدر حضرت مریم (سلام الله علیها) نذر مادر مریم (سلام الله علیها)، روزهای تلخ، تولد فرزند عمران، نامگذاری انتخاب شایسته، غذاهای بهشتی، نیایش زکریا (سلام الله علیه)، بشارت فرشتگان، نشان ه پذیرش دعا، گزینش در پرتو نیایش، انتخاب ویژه، فرمان نیایش، بشارت آسمانی، در خلوت روح القدس، بارداری مریم، تمنّای مرگ، صدای دلنواز کودک، زایش طبیعت، رزق مریم و عیسی (علیهما السلام)، مأموریت عیسی (سلام الله علیه)، سلام خدا، سخن امام رضا (علیه السلام)، معجزه حضرت عیسی (سلام الله علیه)، سرنوشت کودک مریم (علیهما السلام)، هجرت حضرت مریم (سلام الله علیها) به مصر، صدیقه، مُحدّثه، غابره، عذرا، اسلحه پیامبران، معجزات حضرت عیسی بن مریم، مردگانی که توسط حضرت عیسی (سلام الله علیه) زنده شدند، حضرت مریم (سلام الله علیه) شاهد رنجهای عیسی (سلام الله علیه)، حلّال مشکلات، نشانه های باهر، نام های حواریّون، عروج حضرت عیسی (سلام الله علیه)، امام حسن و عروج حضرت عیسی (سلام الله علیه). مگر فرزند برای خدا مکن است؟، مریم در خانه یوسف،

ص: 74

تولد عیسی در انجیل لوقا، فرزندان دیگر حضرت مریم، دوشیزگی همیشگی مریم، رحلت حضرت مریم، مریم در آیین ه اسلام، بهترین زنان جهان، حضرت مریم از منظر حضرت محمد بن عبدا ...، اسوه پاکدامنی، توجه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به شباهت فاطمه (سلام الله علیها) و مریم (سلام الله علیها)، رهایی مسلمانان به برکت سوره مریم:

سوره مریم در سالهای آعازین ظهور اسلام، سبب نجات مهاجران مسلمان گردید. یکی از مورخان در این باره می نویسد: آزار وشکنجه بیش از حد کفار نسبت به مسلمانان صدر اسلام، سبب شد که پیامبر اکرم به فکر هجرت از مکه بیفتد. به همین جهت، اولین گروه از مسلمانان در سال پنجم بعثت به دستور آن حضرت به کشور حبشه هجرت کردند. سرپرستی مسلمانان مهاجر به عهده" جعفر بن ابی طالب" بود. این شخصیت بعدها به" جعفر طیار" شهرت یافت. این جمعیت ستمدیده با چشمانی اشکبار از وطن خویش) مکه (به دیار مسیحی مذهب یعنی) حبشه (رفته، در آن جا به" نجاشی"، حاکم عادل آن دیار پناهنده سیاسی شدند. تلاش دشمنان اسلام برای قانع کردن" نجاشی"- نسبت به پناه ندادن به مسلمانان مهاجر- پس از شنیدن آیاتی از سوره مریم در قرآن از زبان" جعفر بن ابی طالب"، به ویژه در خصوص حضرت مریم و فرزندش حضرت عیسی به صدق گفتار یاران رسول الله پی برده و نماینده مشرکین با دست خالی از سرزمین حبشه به سوی مکه بازگشت و توطئه

ص: 75

آنان نقش بر آب شد و زمامدار مسیحیان، ضمن اظهار علاقه به مهاجرین مسلمان، تسهیلات مناسبی برای آنان فراهم کردند و در انجام عبادات آنه ا را آزاد گذاشتند.

... شباهت های حضرت مریم (سلام الله علیها) و عیسی (سلام الله علیه (و حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و قرآن کریم.
7 بخش هفتم: حضرت آمنه (سلام الله علیها)، آغوش امین

نویسنده: محمد اصغری نژاد

این بخش شامل عناوین ذیل می باشد:

پیشگفتار، نسب حضرت آمنه (سلام الله علیها)، دین و آیین حضرت آمنه، ازدواج، فراق زودرس، مرثیه حضرت آمنه (سلام الله علیها)، ولادت و زادگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)، زمان فراغت از حمل، طرح یک اشکال، پاسخ اشکال، روز و لحظه ولادت، حامل نور، بهترین رویشگاه، اوصاف پسندیده، فصل شکفتن، عظمت حضرت آمنه، مورد عنایت خاص علوی، شهادت بر توحید و رسالت و ولایت، ابواء؛ خاستگاه و معراج حضرت آمنه، آخرین اشعار و گفتار، عزداری در کنار مزار مادر، السلام علی امّک آمنه بنت وهب.
8 بخش هشتم: حضرت خدیجه شکوه زندگی

ص: 76

نویسنده: محمدتقی کمالی

این بخش کتاب شامل عناوین ذیل می باشد:

مقدم ه مؤلف، اهمیت بررسی زندگانی حضرت خدیج ه کبری ج پدر و مادر) الف: پدر، ب: پسر عمو (پناهگاه امن، گوشه ای از ثروت خدیجه، قبل از ازدواج با محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، آشنایی حضرت خدیجه با محمد امین، در آرزوی همسری محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، وساطت نفیسه، خواستگاری، شکوه زندگی، تجلّی اعظم، ورقه بن نوفل و ماجرای غار حراء، آغاز راه و همگامی های جانبازانه، محاصره اقتصادی قریش، عام الحزن یا سال غم ها و دردها، جای خالی خدیجه در زندگی پیامبر، فرزندان خدیجه (سلام الله علیها): الف (پسران ب (دختران، اراده خداوند، نگاهی به زندگی دختران خدیجه (سلام الله علیها) و محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)،

ازدواج امّ کلثوم با عثمان:

ام کلثوم پس از ازدواج با عثمان حدود شش سال با وی روزگار گذراند، ولی رفتار خشن و بی رحمانه عثمان با ام کلثوم موجب شکسته شدن پهلوها و سرانجام مرگ ناگوارش در شعبان سال دهم) نه م (هجری شد.
9 بخش نهم: امّ سلمه همسفر خورشید

نویسنده: سید حسن احمدی نژاد بلخی

این بخش نیز شامل عناوین ذیل می باشد:

امّ سلمه، بازماندگان، شرح هجرت از زبان امّ سلمه،

ص: 77

اعجاز قرآن، اسقف ها گریستند!، شگرد عمر و عاص، امّ سلمه در سوگ همسرش (ابوسلمه)، مراسم عروسی امّ سلمه با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، مهریه، آفتاب در حجاب، خان ه جدید، کانون عاطفه، نزول آیه تطهیر، امّ سلمه پیرو امامت، امّ سلمه در خلوت نجوای پیامبر و علی (علیهما السلام)، امّ سلمه و فتوحات صدر اسلام، نقش امّ سلمه در صلح حدیبیّه، امّ سلمه و جنگ خیبر، امّ سلمه در جنگ طائف، امّ سلمه در خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، امّ سلمه و استکبار، برخورد امّ سلمه با طرّاحان سقیفه، ام سلمه شاهد حادثه فدک، موضع گیری مقابل خلیفه دوم، نصیحت به عثمان، عیادت امّ سلمه از حضرت زهرا (سلام الله علیها)، شمعی که خاموش شد، تلاش برای خاموش کردن فتنه جمل، دعوت عایشه از امّ سلمه، پیام طلحه و زبیر به امّ سلمه، گری ه امّ سلمه، پاسخ عایشه به امّ سلمه، آخرین اتمام حجت امّ سلمه با ناکثان، اشعار امّ سلمه درباره عایشه، پایان دفتر بلواگران،

خاطرات ام سلمه:

یاری از آنه ا در مورد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است که در طول سالهای زندگی با پیامبر خاطراتی ماندگار دارد که برخی از آنها در این قسمت از کتاب آمده است.

1- هشدار رسول خدا (ص) به عایشه؛ امّ سلمه می گوید یکی از سالها همراه پیامبر، به خانه خدا مشرّف

ص: 78

شدیم. حضرت هر شب طبق معمول به یکی از چادرهای همسرانش می رفت و در آنجا بیتوته می کرد.

شبی حضرت در خیمه عایشه با علی نشسته بودند و صحبت می کردند؛ در این هنگام عایشه وارد خیمه من شد و از طولانی شدن سخنان حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و علی (ع) شکوه کرد و گفت: من اکنون رفته و علی را می آزارم. محفل انس آنان را به هم خواهم زد. زیرا او همیشه مزاحم خلوت من با پیامبر است؛ هر چند او را اندرز دادم، سودی نبخشید، از جا برخاست و به طرف خیمه خود رفت؛ لحظه ای سپری نشده بود که با آه و ناله برگشت. پرسیدم قضیه از چه قرار است؟ گفت سخنان تندی با علی گفتم، پیامبر خطاب به من فرمود:

«عایشه، هشدار! که میان من و علی فاصله نینداز، سوگند به خداوند علی را دوست ندارد، مگر مومن و دشمن نمی دارد، مگر منافق»

2- شوق دیدار علی، 3- خاطره ای از ابولبابه، 4 شکسته شدن استخوانه ای مرحب، 5- فریاد چوب ها 6- روز وداع پیامبر، 7- خاطراتی از آفتاب کربلا، 8- در سوگ آفتاب، 9- آفتاب دانش ام سلمه 10- شاگردان مکتب امّ سلمه

11- روایات امّ سلمه: این بانوی گرانقدر روایاتی را از رسول خداوند ذکر کرده که بیشتر در کتب و منابع اهل سنت آمده است و تعدادی از آنه ا هم در منابع فقهی و اخلاقی شیعیان آمده است؛ مجموع آمار از احادیث

ص: 79

وی را 378 روایت ذکر کرده اند؛

1- ترتیل در قرآن 2- تربت فاطمه، 3- اهمیت روزه، 4- حضرت مهدی) عج (، 5- نه ی از فضل فروشی، 6- کراهت بریدن نان، 7- اداب غذا خوردن 8- فوائد حجامت، 9- دعا هنگام نماز، 10- بهداشت دهان و دندان،

11- بدترین زن: از ام سلمه نقل شده است که رسول اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:

«بدترین زنه ا نزد من زنی است که از خانه خارج شود و عفت خود را لکّه دار نماید و از شوهرش شکایت کند»

12- ادب در سوگواری- 13- رضایت همسر- 14- حرمت مسجد- 15- محبت علی (ع)، 16- حفظ حجاب 17- ادب درخواستن

18- آرامش دل:

ام سلمه گوید: دیدم؛ پیامبر عزیز، دست نیاز به سوی پروردگار بی نیاز بلند می کرد و این جملات زیبا را بسیار تکرار می کرد:

«یا مُقلّبَ القُلُوبُ ثبّتْ قَلْبی عَلَی دینِکَ»

به حضرت عرض کردم: دعایی به من بیاموز تا برای نفسم آمرزش و طلب مغفرت کنم. حضرت فرمودند بگو:

«اللّهُمَّ اغفِرلی ذَنْبی وَاذْهِب غَیْظَ قلْبی وَاجِرْنِی مِنْ مُضِلّاتِ الفتَنِ»

«خدایا گناهان مرا بیامرز؛ کدورت نفاق را از قلبم بزدای و مرا از افتادن به دام فتنه ها در امان دار».

ص: 80

19- پریرویان بهشتی، 20- فضایل علی (ع)؛ آرامگاه ام سلمه، مزار بی چراغ
10 بخش دهم: فاطمه بنت اسد مادر امام علی (ع)

نویسنده: مصطفی محمدی اهوازی

این بخش شامل عناوین ذیل می باشد:

مقدمه مؤلف، طلوع ماه: قبل از بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، عرب جاهلی، طوق بندگی شیطان را بر گردن خود آویخته بود، به گونه ای که بر قتل و غارت و زنده به گور کردن دختران خود، سبقت می گرفتند و حتی بر تعداد قبور مردگان خود بر یکدیگر فخر می ورزیدند، و شیطان نیز این اعمال وحشیانه را نزد آنان چنان زیبا ترسیم می نمود که حتی برای لحظه ای نیز احتمال اشتباه بودن افکار خود را نمی دادند. آن زمان که افکار و عقاید باطل و خرافه، چون ابرهای سیاه و تار، جلو درخشندگی فطرت پاک خداپرستی انسان را گرفته بود، در یکی از خانواده های الهی از نسل" ابراهیم خلیل" جوانی زندگی می کرد به نام «اسد»، که نام پدر بزرگوارش «هاشم» بود؛" اسد" با دختری از خانواده با اصالت و اصیل که از نسل پیامبر بود، برای همسری انتخاب کرد ج به نام" عاتکه" ج مراسم ازدواج این دو 60 سال قبل از هجرت پیامبر، ثبت شده است. از این زوج، یعنی" عاتکه" و" اسد" دختری به دنیا آمد، که نام او را" فاطمه" نامیدند؛ و بعدها به فاطمه بنت اسد معروف شد که درباره فضیلت و کمال ایشان چنین می

ص: 81

نویسند: «فاطمه بنت اسد»، زنی نیکو سیرت و دانا و بینا به امور آخرت و عاقله و هوشمند و با کمال عفت و شرافت بود.

" فاطمه بنت اسد"، پیرو مذهب حنیف ابراهیم خلیل (ع) بوده و حتی قبل از اسلام هم، هرگز خود را به شرک و بت پرستی نیالود.

آری به طور قطع و یقین" فاطمه بنت اسد" قبل از بعثت مقدس پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) هرگز روح پاک و فطرت توحیدی خود را به بت پرستی نیالود. دلیل بر این مطلب، مناجات اعجاب برانگیز ایشان در کنار کعبه هنگام وضع حمل حضرت علی (ع)، آن هم در زمانی که طبقه روشنفکر عرب جاهلی ماه و ستاره می پرستیدند، می باشد.

پیوند مبارک: در یکی از روزهای گرم شهر مکه برای فاطمه، به وقوع پیوست و آن چیزی نبود جز، خواستگاری از ایشان توسط جوانی پاک و موحد به نام" ابوطالب"؛ خیلی زود بعد از طی شدن مراحل مقدماتی، این کار خیر با هماهنگی پدر دختر) اسد (انجام گرفت و فاطمه بنت اسد را به عقد ابوطالب درآمد.

معرفی اجمالی ابوطالب: ابوطالب عموی پیامبر در جزیره العرب، خانواده دیگری که ایشان نیز پیرو آیین ابراهیمی بودند، زندگی می کردند که نسلشان به حضرت ابراهیم برمی گشت ج مرد این خانواده" عبدالمطلب" نام داشت که دارای ده پسر بود که از

ص: 82

جمله آنه ا ابوطالب) پدر امام علی (و عبدالله) پدر پیامبر (از یک مادر بودند.

سائر عناوین نیز به ترتیب ذیل است:

سرپرستی ابوطالب، دفاع از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم)، توجه به پیامبر، رویای صادق، عقیل، جعفر بن ابوطالب، علی بن ابیطالب، ام هانی، تابندگی، فاطمه در قرآن، حرام شدن آتش،

راوی نور: این بانوی بزرگ اسلام، از حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) 46 حدیث روایت کرده است؛ که به یک روایت از ایشان اکتفاء می کنیم؛ قطب راوندی در کتاب خرائج از فاطمه بنت اسد روایت می کند:

هنگامی که وفات عبدالمطلب فرا رسید، فرزندان خود را نزد خود آورده به آنه ا گفت: کدامیک از شما از محمد سرپرستی کرده و کفالت او را بر عهده می گیرد.

عبدالمطلب که متوجه شد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)،" ابوطالب" را برگزیده است، رو به" ابوطالب کرد و گفت: ای" ابوطالب" من به امانت و دیانت تو به خوبی اگاه هستم، تو باید به همان گونه از محمد کفالت و سرپرستی نمایی که من می کردم و بعد از مدتی،" عبدالمطلب" از دنیا رفت و" ابوطالب"، محمد را به خانه آورد و من نیز خدمتکاری او را انجام می دادم و او مرا به نام «مادر» صدا می زد.

صالحه مرضیه، امتحان دیگر، پیشتاز عشق، تولد نور، غروب ماه،

ص: 83

غروب ماه: حضرت فاطمه بنت اسد، پس از سپری کردن زندگی پربار و پر مشقت و پر افتخار، در یک روز غمبار حضرت علی (ع) را تنه ا رها کرده به سوی معبود خویش شتافت، این بانوی گرامی بعد از ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا از دنیا رفت و بر اساس این نقل، وفات این بانوی مکرمه در سالهای سوم و چهارم هجری اتفاق افتاده است و در شهر مدینه مدفون گردید.
11 بخش یازدهم: فضه همراز زهرا

نویسنده: محمد عابدی

که شامل عناوین ذیل می باشد:

" نوبه" در بستر تاریخ:

فضه در دامنه رشته کوههای سرخ و برافراشته" نوبه"، در شرق آفریقا به دنیا آمده است.

فضه کیست؟

فضه صورتی گندم گون و نمکین داشت. گرم و شیرین سخن می گفت. درباره اینکه فضه چگونه به مدینه راه یافت، احتمال هایی وجود دارد؛

احتمال اول اینکه وی در جنگ به غنیمت گرفته شده است؛

احتمال دوم این است که وی هدیه زمامداران دیگر کشورها است. چون در آن زمان حتی از پادشاه روم، گاه هدایایی برای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرستادند. رابطه حضرت با پادشاه حبشه نیز که زمانی

ص: 84

مهاجران را در کشور خود جای داده بود، مناسب بود.

ورود" فضه" به مدینه:

خانواده رسول خدا خصوصاً حضرت علی (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) همچون سایر مهاجران و انصار در سالهای اول هجرت با سختی و رنج، امور خانه را اداره می کرد؛ تا آنجا که بر اساس روایتی دستان حضرت فاطمه و شانه های حضرت علی بر اثر کار زیاد زخم شده و پینه بسته بود. به همین خاطر از پیامبر تقاضای خادمه ای را کردند. روایت است که پیامبر، در جواب درخواست امام علی و حضرت زهرا فرمودند:

«نمی خواهم اجر و پاداش تو را با دادن خادمه ای از تو جدا کنم».

آنگاه فرمود:

«از چیزی با خبرتان می کنم که از خادم برایتان بهتر است؛ وقتی می خواهید بخوابید، سی و چهار مرتبه الله اکبر، سی و سه بار سبحان الله و سی و سه مرتبه الحمد الله بگویید»

بر اساس روایت دیگر پیامبر (ص لی الله علیه وآله وسلم) پس از شنیدن درخواست آنان، از خانه خارج شد. در همان حال آیه ای نازل شد؛

«آیا برای رسیدن به رحمت خدای خود که امیدش را داری از آنه ا روی برگرداندی! با آنه ا به نرمی سخن بگوی»

در پی نزول این آیه که به صراحت به رضایت الهی از

ص: 85

تقاضای فاطمه (سلام الله علیها) تاکید می کرد، دل نگرانی رسول خدا (ص لی الله علیه وآله وسلم) نیز از نابودی اجر و ثواب تحمل سختی ها از بین رفت و این بار پیامبر (ص لی الله علیه وآله وسلم) با گشاده رویی به جمع اسیران آمد و بانویی از اهل سرزمین" نوبه" را برای همکاری با فاطمه برگزید و خود نام او را" فضه" نه اده به خانه فاطمه روانه ساخت.

خانه نور:" فضه" برگزیده رسول خدا (ص لی الله علیه وآله وسلم) از چنین رویدادی بی اندازه خوشحال شد و با خوشحالی و خیالی آسوده، مسیر خانه فاطمه را در پیش گرفت و لحظه ای بعد خود را در خانه نور یافت؛ که با دیگر خانه ها فرق داشت.

دیگر موضوعات این بخش به قرار ذیل است:

مشارکت در خدمت، سبوس نان، درسی از علی (علیه السلام)، عدالت فاطمه (سلام الله علیها)، نوبت کار، حق انتخاب، فضّه ما، راز اجابت دعا، مقام نیکان، راز مقام نیکان، وعده غذای بهشتی، غروب ابدی، دوران انحراف، دستم را بگیر،

محرم کوثر: فاطمه (سلام الله علیها) پس از رحلت رسول خدا (ص لی الله علیه وآله وسلم) احساس تنه ایی می کرد و بی وفایی مردم نسبت به توصیه های پیامبر، او را به شدت آزرده خاطر ساخته بود؛ در این شرایط بحرانی" فضه" از معدود محرمان وی بود. در این باره امام صادق (علیه السلام) می فرمود، امیرمؤمنان فرمود:

ص: 86

«وقتی از مرقد پیامبر (ص لی الله علیه وآله وسلم) برگشتیم، فاطمه (سلام الله علیها) ناله ای کرد، به سویش رفتم و پرسیدم از چه شکوه می کنی! او از خوابی که دیده بود، مرا آگاه کرد و گفت: وقتی وفات کردم، کسی جز" ام سلمه"،" ام ایمن" و" فضه" و از مردها، دو پسرم و" عباس"،" سلمان" و" عمّار" و" مقداد"،" ابوذر" و" حذیفه" مطلع نشوند و فقط شب، دفن شوم و محل قبرم را کسی نداند»

بر اساس این روایت، محرمان واقعی اسرار اهل بیت در این مقطع تاریخ روشن می شود و" فضه نوبیه" نیز یکی از آنه است.

ادامه سر فصلها:

روایت عشق و شهادت، خانواده و فرزندان، به سوی خانه دوست، مقام علمی فضه، حافظ قرآن، تبلیغ ولایت در ایام حج، با کاروان شام) هجرت در عصر شب زدگان (،

رحلت و مرقد: فروغ ستاره درخشان دیار نوبه، سرانجام بعد از دهها سال همراهی با اهل بیت) علیهم السلام)، رو به افول نه اد و به سرای باقی شتافت. پیکر" فضه" را بعد از وفات در قبرستان «باب الصغیر» دمشق به خاک سپردند و مرقد" فضه" کمی بالاتر از قبر" عبدالله" فرزند امام صادق (علیه السلام)، در انتهای غربی قبرستان قرار گرفته است.
12 بخش دوازدهم: اسماء بنت عمیس، منادی
اشاره

ص: 87

حدیث

نویسنده: عبدالرحیم اباذری

این بخش نیز شامل عناوین ذیل می باشد:

مقدمه مولف،

تولد: تاریخ دقیقی از تولد ایشان در دست نیست. همین قدر معلوم است که وی در آستانه فروپاشی و انقراض دوران جاهلیت پا به عرصه وجود گذاشت. احادیثی از امام سجاد (علیه السلام) وجود دارد که نشان می دهد، اسماء هنگام تولد امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) در سال سوم و چهارم هجری در مدینه بوده است. وقتی نخستین فرزند زهرا (سلام الله علیها) به دنیا آمد، اسماء در آنجا حضور داشته و کودک را در پارچ ه زردی پیچیده و به خدمت پیامبر (ص لی الله علیه وآله وسلم) برد؛" اسماء" در این باره می گوید:

در این حال جبرئیل بر پیامبر نازل شد و درود و سلام خدا را به پیامبر (ص لی الله علیه وآله وسلم) رساند و از جانب خداوند متعال پیشنه اد کرد تا نام فرزندش را حسن گذارد. سال بعد وقتی فرزند دوم تولد یافت، بار دیگر پیامبر از من خواست تا کودک را نزد او ببرم و ایشان همان کار را تکرار کرد که در موقع تولد امام حسن (علیه السلام) انجام داده بود و به توصی ه خداوند نام او را حسین نه اد. آن گاه گریست و خبر از شهادت او در آینده داد. چون روز هفتم رسید، دوباره فرمود کودک را بیاورید. حسین را پیش پیامبر بردم، با او همان کرد که در روز هفتم با حسن انجام داده بود. آنگاه وی را در دامن

ص: 88

گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد. گفتم: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدای تو باد. این چه کاری است که می کنید؟ فرمود:

«به فرزندم حسین گریه می کنم که او را گروه ستمگران به شهادت می رسانند».
ادامه موضوعات این بخش:

نسب، خواهران با ایمان، پرستوی مهاجر، به جای مادر، بیان پیامبر، شرکت در مراسم، هجرت دوم، شهادت جعفر، نوازش پیامبر، چشم زخم حسودان،

فرزندان اسماء و جعفر: اسماء در مدت زندگی با" جعفر بن ابی طالب"، دارای سه فرزند پسر شد. او آنه ا را چنان تربیت کرد که هر یک شخصیتی سرشناس شدند، 1-" عبدالله بن جعفر"؛ وی اولین نوزاد از مسلمانان است که در سرزمین حبشه به دنیا آمد. 2-" محمد بن جعفر"؛ وی از اصحاب حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) بود، که او با" ام کلثوم"، دختر حضرت، ازدواج کرد!

دومین همسر اسماء: پس از شهادت" جعفر طیار"،" اسماء بنت عمیس"، مدتی را به تنه ایی گذراند، او برای فرزندان خود علاوه بر مادر، نقش پدری مهربان را نیز ایفا می کرد. امام علی (علیه السلام) در نظر داشت وی

ص: 89

را به عقد خود درآورد؛ تا هم سرپرست و تربیت فرزندان برادرش را به عهده گیرد و هم" اسماء" را از تنه ایی رها سازد، ولی تا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در قید حیات بود به پاس احترام ایشان، از این ازدواج صرف نظر کرد." ابوبکر بن ابی قحافه") خلیفه اول (، فرصت را غنیمت شمرد و از اسماء خواستگاری کرد؛ و او هم جواب مثبت داد.

ادامه موضوعات این بخش:

مژده پیامبر، ماجرای گردنبند، رحلت پیامبر، همراه با امیرالمؤمنین، دفاع از فدک، همراز فاطمه، اوج عفّت، کافور بهشتی، آخرین دیدار، غسل مادر، در سرای علی، مولود میقات با مولود کعبه، فرزندانی از امام علی (علیه السلام)، بازگشت خورشید،

حدیث غدیر:" اسماء بنت عمیس" از جمله کسانی است که در آخرین سفر حج پیامبر (ص لی الله علیه وآله وسلم) شرکت داشت. او خود شاهد بود که وقتی حاجیان در هیجدهم ذیحجه به منطقه «غدیر خم» رسیدند، آی ه 67 سوره مائده بر پیامبر نازل شد. در این هنگام پیامبر (ص لی الله علیه وآله وسلم) دستور داد تا کاروان توقف کنند، آنگاه به پا خاست، دست علی بن ابیطالب (علیه السلام) را گرفت و خطاب به مردم فرمود: «ای گروه مسلمانان آیا من ولیّ و سرپرست شما نیستم!»

همه یک صدا جواب دادند: بلی ای رسول خدا!» این سؤال و جواب سه بار تکرار شد. سپس پیامبر

ص: 90

فرمودند: «هر کس من مولا و سرپرست اویم، این علی، امام و رهبر اوست»

آنگاه رو به درگاه پروردگار نمود و عرض کرد:

«خدایا دوست بدار، آن کسی که علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر کسی که علی را دشمن بدارد. یاری کن، آن کسی که علی را یاری کند و عزیز بدار، آن کس را که وی را عزیز بدارد».

موقعیت روایی:" اسماء بنت عمیس"، یکی از راویان سخت کوش و مورد اعتماد همگان، در عصر خویش به شمار می آید. شخصیت های سرشناس شیعه و سنی، حدود پنجاه تا شصت حدیث از پیامبر بزرگ اسلام را از زبان این بانوی گرانقدر نقل کرده اند. که امروز این احادیث در کتب مختلف ثبت شده است.

در اینجا یک حدیث اخلاقی و تربیتی از ایشان می آوریم:

1- عزا در شهادت شوهر:" عبدالله بن شداد" از" اسماء" نقل می کند: وقتی" جعفر" در جنگ موته به شهادت رسید، پیامبر (ص لی الله علیه وآله وسلم) به منزل ما آمد و دست نوازش بر سر فرزندان" جعفر" کشید؛ سپس آنان را به من سپرد و فرمود: «ای" اسماء" سه روز در خانه بنشین، آرام گیر و عزا نگه دار، سپس هر چه خواستی انجام بده»
13 بخش سیزدهم: فاطمه بنت الحسن؛ کوثر ثانی
اشاره

نویسنده: اسماعیل محمدی کرمانشاهی

ص: 91

این بخش شامل عناوین ذیل می باشد:

مقدمه، شناسنامه:

نامها: فاطمه، زینب؛

نام پدر: امام حسن مجتبی (علیه السلام)؛

نام همسر: امام سجاد (علیه السلام)؛

نام فرزندان: 1- امام محمد باقر (علیه السلام)، 2- عبدالله باهر 3- حسن 4- حسین؛

کنیه ها: امّ عبدالله، امّ الحسن، امّ عبده؛

القاب ایشان: صدیقه، آمنه، تقیّه، مُحسنه؛

ویژگیهای ایشان: دختر، همسر و مادر امام و خواهر شهید از ویژگی های او می باشد. همچنین وی در کربلاحضور داشت و شاهد ظلمهایی بود که بر اهل بیت) علیهم السلام) می رفت.

ادامه عناوین:

در صحیفه نوشته بود! نامها، کنیه ها و القاب مادر امام محمد باقر (علیه السلام)، نیاکان و بستگان پاک، مادر امّ عبدالله، اسامی برادران و خواهران امّ عبدالله، عموهای امّ عبدالله، روزهای شادی، ازدواج خجسته، نگاهی گذرا به زندگی امام سجاد (علیه السلام)، نگاهی اجمالی به زندگی امام محمد باقر (علیه السلام)، عبدالله باهر،

فضایل و کرامات:

«ام عبدالله» مادر امام محمد باقر (علیه السلام) دارای

ص: 92

کراماتی بود. کرامت در اصطلاح، امر خارق العاده ای است که خداوند جهت گرامیداشت دوستان خاصّ و خالص خویش به آنان اعطاء نموده، امّا کرامت بزرگی که از این بانوی بزرگوار صادر شده است، شگفت انگیز و شنیدنی است. از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل شده است:

«مادرم کنار دیواری نشسته بود، ناگاه دیوار شکاف برداشت و صدای مهیبی به گوش رسید، با دستش اشاره کرد و گفت نه، به حق مصطفی، خداوند به تو اجازه فرو افتادن ندهد، پس دیوار در هوا معلق ماند، مادرم کنار رفت و اجازه داد تا دیوار فرو ریخت. پدرم امام سجاد (علیه السلام) به سبب دفع این خطر، صد دینار صدقه داد».

از عناوین دیگر این بخش: صدیقه،

برترین بانو در خاندان امام حسن (علیه السلام): این بانوی ارجمند، برگزیده زنان خاندان امام حسن (علیه السلام) است؛ یعنی در میان تمامی زنانی که منسوب به امام حسن (علیه السلام) هستند، دخترش امّ عبدالله بی مانند است و او از همه آنان با فضیلت تر بوده است.
ادامه دیگر سرفصلها:

بانوی نیکوکار، محدثه، خبر از آینده،

در نگاه شاعران: شاعران متعهد مسلمان، همواره اشعاری را در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و

ص: 93

طهارت) علیهم السلام) سروده اند، تا فضایل و کرامات و ویژگیهای آن بزرگواران را در قالب شعر برای مردم بیان کنند. این کار نیک شاعران از سوی معصومین) علیهم السلام) نیز مورد توجه قرار گرفته است؛ چنانکه در فضیلت شاعران احادیثی آمده است، از امام صادق (علیه السلام) نقل شده:

«هر کس یک بیت شعر در حقّ ما بگوید، خدای متعال خانه ای در بهشت برای او بنا کند»

باقر علم نبی معصوم هفتم آنکه باشد

قوت قلب علی پور حسین آن شاه دلخون

مادر او فاطمه دخت حسن فرزند زهراء

بَه بَه از این مادر و صد آفرین بر همچون خاتون
14 بخش چهاردهم: امّ فروه، مادر امام صادق (علیه السلام)
اشاره

نویسنده: بهاء الدین قهرمانی نژاد

این قسمت شامل عنوانه ای ذیل می باشد:

دیباچه، پنجمین ستاره آسمان امامت،

خاندان امّ فروه: خاندان این بانوی گرامی، همگی از نیک کرداران روزگار بودند. وی در خانه یکی از یاران با وفا و اصحاب خاصّ امام زین العابدین (علیه السلام) یعنی قاسم بن محمد متولّد شد. به همین جهت وی را به نام فاطمه بنت القاسم می شناختند و پس از ازدواج با امام باقر (علیه السلام) وی معروف به امّ فروه شد.

ص: 94

قاسم، فرزند محمد بن ابی بکر بود. مادر محمد بن ابی بکر نیز اسماء بنت عمیس بود.

اسماء بنت عمیس، محمد بن ابی بکر،

قاسم بن محمد بن ابی بکر: که پدر امّ فروه و از اصحاب و یاران با وفای امام زین العابدین و امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) می باشد.

تولد ام فرو:

قاسم با دختر عمویش اسماء بنت عبدالرحمان ازدواج کرد. ثمره و برکات این زندگی نورانی تولد فرزندانی بود که هر کدام در نوع خود منشأ خیر و برکت بودند اولین فرزند این خانواده دختر بود که او را فاطمه نامیدند. که او همان امّ فروه می باشد.
بخش های دیگر کتاب:

قاسم و دوران امامت حضرت سجاد (علیه السلام)، به سوی وصلتی بزرگ، عروسی پاکان، میلاد امام صادق (علیه السلام)، حوادثی از ایّام کودکی امام صادق (علیه السلام)، نوگلی دیگر از بوستان امّ فروه،

امّ فروه از نگاه صادق آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم): امام صادق (علیه السلام) که مظهر صدق و راستگویی بوده و قوام فکری مکتب ناب اسلام و شیعه به سخنان آن معصوم است، در معرفی مادر بزرگوارش امّ فروه می فرماید:

ص: 95

«همانا مادرم امّ فروه از جمله زنانی بود که ایمان به حقایق هستی و یقین و باور والایی به آن داشت و از نیکوکاران والا مقامی بود که خداوند آن نیکوکرداران را دوست دارد»

گوشه هایی از فضائل امّ فروه، راوی نور: یکی از افتخارات مهمی که در طول دوران زندگی و حیات پربرکت این بانوی پرفیض نصیب وی شد، قرار گرفتن نام وی در فهرست راویان اخبار آل م حمد (صلی الله علیه وآله وسلم) است. آن بزرگوار نه تنه ا روایت از شوهر بزرگوارش حضرت باقر (علیه السلام) نقل می کرد، بلکه فرزند وی که اکثر روایات و احادیث گران سنگ شیعه به وی برمی گردد، یعنی حضرت صادق (علیه السلام) نیز از مادر خود روایت می نمود. روشن است که این مرتبت والا که به طور مسلّم از قرار گرفتن در پرتو و شعاع نور دو امام معصوم سرچشمه می گرفت.

مقام فقاهت، وکالت از طرف امام معصوم، رحلت پدر امّ فروه، خاندان امّ فروه در خدمت اهداف امامان، ام فروه و امامت صادق اهل بیت (علیهم السلام)،

وکالت از طرف امام معصوم (علیه السلام)؛ امامان بزرگوار برای تسهیل ارتباط با مسلمانان که در تاریخ به شیعه مشهور هستند، روش های خاصی داشتند که یکی از این روش ها تعیین نماینده یا وکیل بود. در بین همسران جلیل القدر معصومین در چند مورد به این مقام عظیم دست یافتند که در بین ایشان ام فروه و

ص: 96

عروسش حمیده همسر امام صادق (علیه السلام) و مادر امام کاظم (علیه السلام) وکالت تامه در رسیدگی به امور زنان مدینه را عهده دار شدند. که این مسئله جدای از عظمت شأن ام فروه و علم بصیرت او به جزئیات شرع منوّر، حاکی از ارتباط ویژه او با همسرش و همچنین روایتگر روابط بسیار نورانی وی با عروسش حمیده خاتون بوده است. از امام کاظم نقل شده که فرمود:

«همانا پدرم امام صادق (علیه السلام)، مادرم حمیده و مادربزرگم ام فروه را برای پرداخت حقوق اهل مدینه وکالت داده بود»
15 بخش پانزدهم: حمیده مصفّاه مادر امام کاظم

(علیه السلام)

نویسنده: محمد اصغری نژاد

این بخش شامل عناوین ذیل می باشد:

مقدمه؛

اسامی، کنیه و القاب: در میان تاریخ نگاران اختلاف بسیاری در نام و نصب حضرت حمیده وجود دارد.

آنچه مسلم است این است که نام ایشان «حمیده» یا «حُمَیده» است. لقب ایشان «مصفاه» به معنی پاک و خالص و پیراسته است. این لقب را امام باقر (علیه السلام) زمانی که می خواست ایشان را به امام صادق (علیه السلام) هدیه کنند، انتخاب کرده و فرمودند:

«حمیده مصفاه منَ الادناس»

ص: 97

«حمیده، از بدیها پاک شده است»

یا

«حمیده .... مصفاه مِن الأرْجاس»

«حمیده از پلیدیها پاک شده است»

نسب شریف: نام پدرش «صاعد» و نام برادر ایشان «صالح» است.

حضرت حمیده خاتون از بهترین نژادهای غیر عرب و جزء اهالی بربر یا مغرب یا اندلس و یا روم بوده و ضمن جنگ یا حادثه ای دیگر اسیر گشته است. و با یک یا چند واسطه به دست امام باقر (علیه السلام) رسیده است.

پیوند دو نور الهی،

ماجرای ولایت امام کاظم: کانون زندگی حمیده خاتون را عشق و محبت الهی و دوستی اهل بیت عصمت و طهارت تشکیل می داد. حمیده خاتون دارای بهترین همسر در جهان هستی یعنی امام صادق (علیه السلام) بود. و در خدمت خاندان وحی و رئیس مذهب تشیع به سر می برد. او مادر امام کاظم (علیه السلام) می باشد.

سال ولادت امام کاظم (علیه السلام) سال 128 هجری قمری که این ولادت فرخنده، مصادف با حکومت ستمگر معروف عبدالملک بن مروان بوده است.

شایست ه کرامت الهی: حضرت حمیده خاتون به واسطه آن که فرشتگان الهی او را حفاظت می کردند به درجه ای از تکامل روحی رسیده بود که خداوند او را لایق همسر و مادری امام معصوم دانست و این کرامتی

ص: 98

بسیار بزرگ است.

فقیهه آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، راوی انوار صادقی (علیه السلام)، کوثر،

فرزندان: حضرت حمیده خاتون چهار فرزند از امام جعفر صادق (علیه السلام) به دنیا آورد: امام کاظم (علیه السلام)، اسحاق، محمد و فاطمه کبری.

امام موسی بن جعفر (علیه السلام): بهترین فضیلت حضرت حمیده خاتون، امام موسی بن جعفر (علیه السلام) است که از دامان پاک ایشان پا به عرص ه وجود نه اد.
16 بخش شانزدهم: سیده نفیسه؛ شکوفه ای در گلستان عترت

نویسنده: غلامرضا گلی زواره.

عناوین این بخش عبارتند از:

خاندان و خانواده، نوید پر امید، دوران صباوت، پیوندی پربار، همسری محدّث و وارسته، وصف وارستگی، علت هجرت، در سرزمین بیت المقدس، میهمان مصریان، بارقه های با برکت: سیده نفیسه که از نواد گان امام حسن (علیه السلام) بود، بر اثر پرهیزگای، اطاعت از حق و تزکیه درونی به ارتفای روحی و معنوی دست یافته بود. ارمغان این توفیق نوری بود که بر صفحه دل و ذهنش تابیدن گرفت و این ویژگی موجب شکوفایی استعدادهای عالی وی گشت و اعماق

ص: 99

وجودش را فضیلت بخشید و بر علم و بصیرتش افزود.

در علم حدیث و تفسیر قرآن تبحّر یافت و از علم الهامی بهره مند شد. از این جهت مورّخان و تاریخ نگاران وی را به دانش، فصاحت بیان و طاقت لسان ستوده اند و سیده نفیسه را در زمره عالمان و فقیهان برشمرده اند.

اوج عروج: این بانو از لذائذ دنیوی کناره گیری نمود و به اندک غذا و حقوقی مختصر اکتفا کرد. ضمن آن که بر اثر عبادت و تزکیه هر روز بر نیروی معنوی و صلابت روحی او افزوده می گشت. به موازات این اعتلای روحانی به مرور ایام، نحیف و لاغر گشت و سلامتی بدنی او دچار تهدید گردید و در شب جمعه مصادف با اول ماه رمضان 208 هجری بیماری او شدت گرفت. و بر اثر این بیماری رحلت کردند و پیکر آن بانوی زاهد و پرهیزگار در خانه اش واقع در درب السباع مصر دفن گردید.
17 بخش هفدهم: نرگس؛ همدم خورشید
اشاره

نویسنده: محمد باقر پورامینی

این بخش دارای عناوین ذیل می باشد:

مقدمه مولف، شهره شهر، شمع شمعون، سور و سوگ، روایت رویا، دربند دل، سفیر سامراء،

آستان آشنا: بشر بن سلیمان که از طرف پیشوای دهم، امام هادی (علیه السلام) مأموریت داشت، دختر

ص: 100

رومیی که خود را نرگس معرفی کرده بود و در بین کنیزان قرار داشت را خریداری کرده و همراه خود به سامراء آورده و آن بانوی گرامی را تحویل منزل امام هادی (علیه السلام) داد. امام هادی (علیه السلام) ضمن خوشامدگویی به «نرگس» با او به گفتگو پرداخت و فرمودند:

«خداوند عزت و سربلندی اسلام و ذلت و منکوبی نصرانیت و شرافت اهل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را چگونه به تو نشان داد»؟

حضرت نرگس خاتون جواب داد: «یابن رسول الله چگونه توصیف کنم در حالیکه شما نسبت به این امر از من آگاهتر هستید»!

حضرت فرمودند:

«تو را فرزندی بشارت می دهم که مالک شرق و غرب جهان خواهد شد و زمین را اکنده از عدل و داد خواهد کرد، آن هنگام که از ظلم و جور پر شده باشد».

حسن حَسن، سرور سوسن،

نور نرگس: روز چهاردهم شعبان 255 هجری قمری بود که امام هادی از خواهرش خواست تا در منزل آنه ا بماند، چرا آن شب مولود و منجی بشریت با تولد خود جهان را منور می کرد. حکیمه خاتون پرسید: آقای من از چه کسی؟ حضرت جواب داد:
«از نرگس خاتون»

حکیمه به طرف جضرت نرگس) سلام الله علیها (رفت و او را از پشت سر در آغوش گرفت و بوسید. اما اثر

ص: 101

حملی در وی ندید! آنگاه نزد برادر زاده برگشت و کاری را که انجام داده بود به حضرت گفت: امام تبسمی کرده و فرمود:

«هنگام دمیدن سپیده صبح، برای تو آشکار می شود، زیرا مثال مادر موسی است که آثار حمل او آشکار نبود و هیچ کس تا هنگام تولد اطلاع نداشت، زیرا فرعون در جستجوی حضرت موسی شکم زنان حامله را می شکافت و فرزندم مانند موسی است. در ادامه به ولادت مهدی (علیه السلام) اشاره می کند: لحظه ای که هاله ای از نور بین حکیمه و حضرت نرگس) سلام الله علیها (فاصله شد و سپس حکیمه به خود آمد و آن منظره دل انگیز) سجده مهدی «علیه السلام)» را مشاهده کرد: «نوری خیره کننده در جبین نرگس دیدم و در کنارش کودکی رو به قبله، سر به سجده گذاشته بود»

راحت ریحانه: حضرت ریحانه «نرگس» با شنیدن شهادت امام حسن عسکری و دوران غیبت فرزند، رضا نداد و در دل آرزوی مرگ کرد. و «راحت ریحانه» را در رهایی از قفس دنیا دید و از خدایش آن را طلب نمود.

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد***هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

پیکر سوسن آل محمد (صلی الله علیه وآله وآله وسلم) در کنار مرقد امام هادی (علیه السلام) به خاک سپرده شد. در این مکان شریف به سال 260 ق پیکر مطهر پیشوای یازدهم امام حسن عسکری (علیه السلام) و سپس بدن حکیمه خاتون مدفون گشتند. در طول تاریخ

ص: 102

این بارگاه زرین، مأمن و پناه دلدادگان و مشتاقان اهل بیت (علیهم السلام) و منتظران مصلح کل، قائم آل محمد) عجل الله تعالی فرجه الشریف (گرید به امید زیارت مزار ستارگان سامرا.(1) 28/ 08/ 1393
مصادر و منابع بیواسطه و باواسطه کتاب

1- آل البیت النبی فی مصر، احمد ابوکهف.
1- تاریخ چاپ: 1387 ناشر: نورالسجاد( ع) موضوع کتاب: مذهبی نوع کتاب: کتابهای عمومی گزارش کتاب" بانوان نمونه"( قسمت اول) کتاب حاضر که دارای هفده بخش مجزّا در معرّفی هفده بانوی نمونه ادیان آسمانی است، به همّت پژوهشکده باقر العلوم( علیه السلام) توسط گروهی از مؤلفان زبردست به رشته تحریر درآمده و در 3000 نسخه به سال 1387 برای اوّلین بار توسط انتشارات نور السّجاد چاپ و منتشر شد.

ص: 103

2- التحفه الانسیه من م آثر النفیسه.

3- المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار،

4- الدر المنثور، طبقات رابب الخدور، زینب بنت یوسف نواز عاملی،

5- السیده النفسیه، هجویری،

6- الدره النفیسه فی ترجمه السیده نفیسه،

7- المواعظ والاعتبار، تقی الدین عبیدی،.

8- الفهرست ابن ندیم،

9- الکواکب السیاره فی تربت الزیاره، ابن زیّات،

10- النساء المومنات)

11- المواعظ والاعتبار،

12- اسعاف الراغبین الشیخ محمّد الصبان

13- السیده النفسیه، توفیق ابوعلم،

14- اعلام النساء المومنات

15- اعیان الشیعه، سید محسن امین قدس سره

16- تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانه ای حکومتگر،.

17- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ذهبی

18- تتمه المنتهی،

19- دانشنامه جهان اسلام، ذیل بنی زهره.

20- درر الاصداف

21- حسن المحاضر، یاقوت حموی،

22- جغرافی دان مسلمان در کتاب «معجم البلدان»

23- خیران حسان، اعتماد السطنه،

24- روح و ریحان

25- ریاحین الشریعه،

26- ریاض الانساب)

ص: 104

27- زندگانی حضرت امام جعفرصادق (ع)، عمادزاده،

28- زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام

29- سراج الانساب

30- سفینه البحار، شیخ عباس قمی، علامه مجلسی،

31- سر السلسله العلویه،

32- شیعه در مصر، صالح الوردانی،

33- شذرات الذهب، حنبلی دمشقی،

34- عبدالعظیم حیاته و مسنده،

35- عمده الطالب،

36- کشف المحجوب،

37- گوهر خاندان امامت،

38- گنبدها و مناره های مصر، کاترین مایور ژاوان، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، مجله مشکوه، شماره 39- مساجد مصر و اولیاء الصالحون، دکتر سعاد ماهر محمد، ج 1،

40- مشاهد العترت الطاهرت)

41- مجله مشکوه، شماره.

42- مجله زائر، شماره

43- ملکوت قرآن، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی،

44- مصر از زاویه ای دیگر، جمیله کدیور،

45- منتهی الامال، شیخ عباس قمی،

46- منتخب التواریخ، حاج محمد هاشم خراسانی

47- مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی،

48- مرآت الجنان یافعی یمنی

49- مساجد مصر و اولیاء الصالحون،

50- مساجد مصر و اولیاءهم الطاهر، سعاد ماهر،

ص: 105

51- مشاهد العتره الطاهره و اعیان الصحابه و التابعین، سیدعبدالرزاق کمونه الحسین،

52- معجم البلدان» یاقوت حموی،

53- ناسخ التواریخ، میرزا تقی سپهر،

54- نورالابصار، فی مناقب آل البیت النبی المختار، سید مومن بن حسن بن مومن الشبلنجی؛ مأثرالنّفیسه

55- نور ملکوت قرآن، علامه سیدمحمدحسین حسینی تهرانی،

56- وسائل الشیعه،.

57- وفیات الاعیان)

58- یکی از هزاران، سیدمحمد ناظمیان،

درباره مرکز
بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

  • محمد صدرا امینی
  • جمعه ۲۱ شهریور ۹۹

کتاب آئین تزکیه - اخلاق بخش 3 محمدتقی رهبر اصفهانی

دانلود کتاب آیین تزکیه

----------------http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png----------------

 محمدحسن رحیمیان | محمدتقی رهبر اصفهانی

 

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif

از جمله: در سوره مبارکه «احزاب» مؤمنان را به ذکر بسیار توصیه مى کند: «یااَیُّهَاالَّذِینَ آمَنوُا اذْکُرُوْاللَّهَ ذِکْرًا کَثیراً»(50) و در سوره «اعراف» در وصف پرهیزکاران آمده است که: آنان با تذکر و تنبه، وساوس شیطانى را دفع کرده و با بصیرت ایمانى از گناه اجتناب ورزند: «اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوْا فاِذاهُمْ مُبصِرُونَ».(51) نقطه مقابل تذکر، فراموشى و غفلت است که در آیات و روایات مورد نکوهش قرارگرفته است. قرآن کریم هشدار مى دهد: از کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند خودشان را از یادشان برد و به ورطه فسق و فجور کشیده شدند: «وَلا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوااللَّهَ فَاَنْسَیهُمْ اَنْفُسَهُم أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ».(52) و در جاى دیگر مى فرماید: و شیطان بر آنان مسلط شده و ذکر خدا را از یادشان برده است: «اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیطانُ فَأَنَسیهُم ذِکْرَاللَّهِ»(53) على(ع) غفلت را زیان بارترین دشمنان و نوعى بیمارى و بدترین مستى ها و عامل کوردلى و مرگ قلب خوانده است: «الغَفْلَةُ اَضَرُّ الأَعْداءِ»(54) «اِحْذَرُوَا الْغَفْلَةَ فَاِنَّها مِنْ فِقدانِ الْحِسِّ»(55) سُکْرُ الغَفْلةِ وَ الغُرُورِ أبَْعْدُ أِفاقَةً مِنْ سُکْرِ الخُمُورِ»(56) «دَوامُ الْغَفْلَةِ یُعْمِى البَصیرَةَ»(57) «مَنْ غَلَبَتْ عَلَیه الغَفْلَةُ ماتَ قَلْبُهُ»(58) حضرت امام مى فرماید: «این همه مصیبات و گرفتارى به دست نفس اماره و شیطان رجیم از غفلت از یادحق وعذاب و عقاب اوست. غفلت از حق، کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان رابر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند و تذکر و یادآورى از حق دل را صفادهد و قلب را صیقلى نماید و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کندو از قید اسارت برهاند و حب دنیا را که منشأ خطیئات و سرچشمه سیأت است از دل بیرون کند.»(59) ضبط خیال در زمره شرایط تزکیه نفس، از ضبط خیال نیز نام برده اند. چه نیروى تخیل همانند مرغى به هر سوى پرواز مى کند و گاه در دام اوهام فاسد و خیالات باطل مى افتد و سبب انحراف فکر و اعتقاد و آلودگى روح و فساد در عمل مى گردد. از این رو مهارکردن نیروى خیال و هدایت آن در قلمرو شرع و عقل براى رهروان طریق کمال ضرورى است. ه) ره توشه مجاهده (تقوا) در منابع اسلامى از تقوا و ورع به عنوان توشه سیر و سلوک و تهذیب نفس به طور گسترده و مکرر سخن به میان آمده است. قرآن کریم، تقوا را بهترین توشه انسان در سفر الى اللَّه دانسته: «وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَالزَّادِ التَّقْوى »(60) و صدها مورد از آن سخن گفته است و مواعظ رهبران دین از توصیه به ورع و تقوا و بیان صفات متقّین آکنده است که نمونه آن نهج البلاغه مى باشد. امیرالمؤمنین(ع) تقوا را سرسلسله اخلاق خوانده و مى فرماید: «التُّقى رَئیسُ الْأخلاقِ».(61) تقوا از «وقایه» به معناى نگاهداشتن است و در این جا صیانت نفس و خویشتن دارى و اطاعتِ اوامر الهى و اجتناب از نواهى او است. از موارد استعمال این دو واژه چنین به دست مى آید که مفهوم تقوا از مفهوم ورع گسترده تر است و شامل فعل واجبات و ترک محرمات مى شود، در حالى که ورع بیشتر به جنبه منفى یعنى اجتناب از حرام و شبهه ناظر است که به دلالت التزامى فعل واجبات را نیز دربر مى گیرد. برخى روایات به مفهوم مشترک و نقش مشابه این دو اشاره دارد. در سخنان على(ع) آمده است: «اَلْوَرْعُ اِجْتِنابٌ»(62)، «التَّقوى اِجْتِنابٌ»(63) و همچنین در تأثیر این دو بر صلاح و اصلاح نفس مى فرماید: «سَبَبُ صَلاحِ النَّفسِ الوَرَعُ»(64)، «أََلتَّقْوى مِفْتاحُ الصَّلاحِ».(65) به هرحال آن چه مسلم است، حقیقت تقوا و ورع با مفهومى که بدان اشاره شد، زاد و توشه انسان در سیر و سفر روحانى و یکى از ارکان پیمایش مدارج کمال است که بدون آن به هیچ یک از مقامات نتوان رسید. پیامبر اکرم(ص) به ابوذر غفارى فرمود: بر تو باد به تقواى الهى که آن سرسلسله همه امور است: «عَلَیْکَ بِتَقْوَى اللَّه فَاِنَّهُ رَأسُ الْأمْرِ کُلِّهِ».(66) گفتنى است که تقوا مدارج و مراحلى دارد که از آن در سخن پیشوایان دین به تقواىِ «عام» یعنى پرهیز از محرمات، تقواى «خاص» یعنى پرهیز از حلال و تقواى «خاص الخاص» یعنى روى برتافتن از غیر خدا، تعبیر شده است.(67) همچنان که از مراحل و درجات قلبى و عملى تقوا نیز سخن به میان آمده و در قرآن به این مراتب و مراحل اشاراتى وجود دارد. نظیر این آیات: «... و مَن یُعَّظِمْ شَعائِرَاللَّهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوُبِ»(68)، «اِتَّقُوااللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»(69)، «فَاتَّقُواللَّهَ مَااستَطَعْتُم...».(70) که آیه نخستین به تقواى قلب نظر دارد و آیه دوم به کامل ترین مرحله تقوا و آیه سوم به مراحل آن ناظر است و با توجه به این نکته مى توان گفت برخى از مراحل تقوا هدف و برخى دیگر مقدمه است، یعنى از مرحله ذاتى به مرحله عالى رسیدن و اختلاف این مراتب به درجات ایمان افراد بستگى دارد که در این جا به صدد تفصیل آن نبوده و تنها به بیان زیربناى تقوا و طریق تحصیل آن و تأثیرى که در تهذیب نفس و کمال انسانى دارد و ثمراتى که برجاى مى نهد، اشاره مى کنیم. تحصیل تقوا و آثار آن پیدایش ملکه تقوا، جز در پرتو ایمان و خوفِ خدا امکان پذیر نیست. قرآن کریم تصریح مى کند که ترس از مقام ربوبى و عقوبت الهى تنها عامل بازدارنده از گناه یعنى رکن اصلى تقوا است: «وَ اَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوى . فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ المَأوى .»(71) هرگاه انسان خداوند را بر سرّ و نهان و افعال و کردار خویش ناظر بداند و خود را در محضر ربوبى ببیند و به کیفر و پاداش او مؤمن باشد، بى تردید، در پیراستن نفس از آلودگى ها خواهد کوشید. على(ع) مى فرماید: پروا گیرید از خداوندى که اگر بگویید مى شنود و اگر پنهان کنید، مى داند: «اِتَّقُوااللَّهَ الَّذِى اِنْ قُلْتُم سَمِعَ وَ اِنْ اَضْمَرْتُم عَلِمَ».(72) و نیز با اشاره به تأثیرى که اعتقاد به بهشت و دوزخ در کنترل امیال نفسانى دارد، مى فرماید: «مَنْ اشْتاقَ اِلَى الجَنَّةِ سَلاعَنِ الشَّهَواتِ»(73)، «مَنْ اَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجتَنَبَ الُمحَرَّمات.»(74) همچنین تمرین بر ترک معاصى نقش مؤثرى در دستیابى به تقوا و پرهیزکارى دارد، همان گونه که در روایات بر آن تأکید شده است. امام صادق(ع) مى فرماید: درهاى گناه را بر اعضا و جوارح خود ببند که اثر گناه به قلب تو نفوذ مى کند و آبرویت را نزد خدا مى برد و در قیامت حسرت و پشیمانى و شرمسارى ببار مى آورد: «اَغْلِقْ اَبوابَ جَوارِحِکَ عَلى ما یَقَعُ ضَرَرُهُ اِلى قَلْبِک...»(75) از على(ع) پرسیدند: به چه وسیله مى توان از گناه چشم پوشید؟ فرمود: با آرامش گزیدن در سایه سلطنت خداوندى که بر اسرار نهان آگاهى دارد، همانا چشم، جاسوس قلب و پیک عقل است. پس از آن چه شایسته دین تو نیست و جان از آن بیزار است و عقل آن را نمى پذیرد، دیده فرو بند.(76) و در سخن دیگر با اشاره به تبعاتِ معاصى، خاطرنشان مى سازد که: گناه لذتى زودگذر دارد اما عقوبتى پایدار و مقتضاى عقل نیست که آدمى با لذّت زودگذر، عقوبت ابدى را براى خود فراهم مى سازد: «أُذکُرُوا انْقِطاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.»(77) از جمله عواملى که راه را براى سلطه شیطان و بى تقوایى هموار مى سازد نگاه نامشروع است که آیات و روایات نسبت به آن هشدار داده و از آن برحذر داشته است. لذا در راه تهذیب و تزکیه نفس، نگهدارى چشم از اهمیت بسیارى برخوردار است. همچنان که قرآن بیانگر آن است: «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبصارِهِم وَ یَحْفَظُوا فُرُوُجَهُم ذلِکَ اَزْکى لَهُم...».(78) على(ع) مى فرماید: «چشم ناسپاس ترین اعضا و جوارح است، پس به خواهش آن توجه نکنید که شما را از یاد خدا بازمى دارد.»(79) امام صادق(ع) مى فرماید: «النَّظرُ سَهْمٌ مِنْ سِهامِ اِبلیسَ مَسْمُومٌ و کَمْ مِنْ نَظْرَةٍ اَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِیلةً.»(80) امام در این روایت، نگاه را به تیرى زهرآگین تشبیه مى کند که مسمومیت و آلودگى را به سراسر وجود انسان مى گستراند. عیسى بن مریم(ع) با حواریین خود گفت: «اِیّاکُم وَ النَّظَرَ اِلَى الَمحْذُوراتِ فَاِنَّها بَذْرُ الشَّهَواتِ وَ نَباتُ الفِسْق.»(81) از نظر کردن به موارد حرام بپرهیزید، زیرا نگاه بذر شهوات و نهال فسق و فجور است. حضرت امام در بیان تحصیل تقوا مى فرماید: «و پاک شدن از این کثافات و رهایى از قید خوارى و مذلت به معالجه اساس نفس است و آن با علم و عمل نافع صورت گیرد. اما عمل، پس با ریاضات شرعیه و مخالفت نفس است در مدتى که آن را از محبت مفرط به دنیا و تبعیت از شهوات و هواهاى نفسانیه منصرف کند، تا آن که عادت به خیر و کمالات کند.»(82) ثمرات تقوا چنان که از آیات و روایات برمى آید: تقوا زمینه تجلیات معنوى و ایمانى و دستیابى به صفاىِ نفس و روشن بینى و کمال هرچه بیشتر انسان و رهایى از چنگال مشکلات و اسارت هاى مادى و سلامت دین و دنیاست. قرآن کریم در مقام بیان نقش تقوا در روشن بینى و تحصیل نور بصیرت مؤمنان مى فرماید: «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرقانا...»(83) و همچنین تأثیر تقوا را در رهایى از مشکلات و فراهم آوردن رزق مادى و معنوى از سوى خداوند خاطرنشان مى سازد: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخرَجاً. و یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِب...»(84) على(ع) تقوا را به دژ استوار و نفوذناپذیرى مانند مى کند که هرکس بدان پناه برد از وساوس شیطان و خطرات نفس و آثار زهرآگین گناه مصون مى ماند.(85) و در سخن دیگر، گناه را به توسن چموش لجام گسیخته اى مانند فرموده که سواره اش را به آتش دوزخ درافکند و تقوا را به مرکب آرام و رهوارى که زمامش در کف سواره اش باشد و او را به بهشت برین برساند.(86) همچنین تقوا عامل مؤثرى است جهت تثبیت عقاید و پرورش فضایل و قبولى اعمال صالحه. قرآن با تأکید بر این مطلب مى فرماید: «اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ».(87) به گفته حضرت امام(ره): «خشیت از حق را که مؤثر تام در تقواى نفوس است یکى از عوامل اصلاح نفس و دخیل در اصابه اعمال و حسن و کمال آن ها باید شمرد. زیرا تقوا علاوه بر آن که خود از مصلحات نفس است، مؤثر در تأثیر اعمال قلبیه و قالبیه انسان و موجب قبولى آن ها نیز هست. چنان که خداى تعالى مى فرماید: «اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقینَ؛ خداوند از پرهیزکاران قبول مى کند و بس.»(88) و نیز تقوا ره توشه آخرت است. آراستن نفس به تقوا همان تزکیه و رشد دادن آن مى باشد که بقاى آن را به صورتى سالم و فطرى و به دور از آفات تضمین کرده و نهال سعادت آخرت را در نفس بارور سازد. قرآن مى فرماید: «...و تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَالزَّادِ التَّقوى وَ اتَّقُونِ یا أُولِى الأَلْباب.»(89) --- 1. سوره انفال، آیه 29. 2. سوره یوسف، آیه 53. 3. نهج الفصاحه، ص 66: عن الصادق(ع): «احذرو لاهوائکم کما تحذرون اعدائکم فلیس شى ء اعدى للرجال من اتباع اهوائهم و حصائدالسنتهم» (کافى، ج 2، ص 235). 4. تصنیف غرر، ص 234. 5. سوره جاثیه، آیه 23. 6. مصباح الشریعة، ص 169. 7. سوره روم، آیه 10. 8. چهل حدیث، ص 220. 9. گلستان سعدى. 10. ابى عبداللَّه(ع): ان النبى بعث بِسَرِیّةٍ فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى علیهم الجهاد الاکبر قیل یا رسول اللَّه و ما الجهاد الاکبر؟ قال جهاد النفس» (فروع کافى، ج 5، ص 12). 11 12 13 14-. تصنیف غرر، ص 243. 15. نهج البلاغه، نامه 53، ص 326. 16. تصنیف غرر، ص 243. 17. نهج البلاغه، نامه 45. 18. در فرهنگ امروز عرب از ورزش به عنوان ریاضت بدنى تعبیر مى شود. بدین ترتیب بى تناسب نیست گفته شود: همان گونه که ورزش جسمانى بر قواى بدن مى افزاید، ورزش روحى (ریاضت) نیز قدرت نفسانى بشر را بالا مى برد و هر اندازه با تمایلات تن مبارزه شود روح قوى تر شده و اعمال خارق العاده انجام مى دهد. راز اعمال غیرعادى مرتاضان را در همین قدرت روحى باید جست هرچند مشروع بودن برخى ریاضت ها جاى گفت وگو است و ریاضت شرعى با ریاضت هاى غیرشرعى تفاوت بارز دارد. 19. اوصاف الاشراف، صص 25 - 26. این نفس خود بین گر بمیرد زنده گردد جانى که در خود بنگرد نور خدا را ویران کن این خاکى سراى تن که جانت منزل کند کاخ سماوات علا را مهدى الهى قمشه اى 20. چهل حدیث، ص 15. 21. انسان موجود ناشناخته، ص 14. 22. سوره انسان، آیه 27. 23. سوره مدثر، آیات 1 و 2. 24. سوره شعراء، آیه 214. 25. نهج البلاغه، خطبه 223، ص 257. 26. چهل حدیث، ص 86 - 85. توصیه هایى که در خصوص «سیر فى الارض» و عبرت از سرنوشت گذشتگان و تفکر در عواقب اعمال و زیارت اهل قبور و عیادت بیماران و تشییع جنائز و امثال آن شده علاوه بر بعد اخلاقى و اجتماعى، عامل تنبه و بیدارى است: پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «کفى بالموت واعظا». 27. اوصاف الاشراف، ص 33. 28. سوره روم، آیه 8. 29. نهج البلاغه، قصار 113، ص 380. 30. سفینه البحار، ماده فکر. 31. همان. 32. نهج البلاغه، خطبه 185. 33. اصول کافى، ج 2، ص 55. 34. «تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة» اوصاف الا شراف، ص 43. 35. چهل حدیث. ص 6. 36. سوره احقاف، آیه 35. 37. نهج البلاغه، خطبه 192، ص 215. 38. همان، خطبه 223، ص 257. 39. چهل حدیث، ص 8 - 7. حضرت امام از استاد خود «مرحوم شاه آبادى» نقل مى کند که: «بیش تر از هرچه، گوش کردن به تَغنیات سلب اراده و عزم از انسان مى کند.» مقصود از تغنیات، همان غنا و لهو و لعب است که در شرع مقدس حکم به تحریم آن شده است. 40. جهاد اکبر، ص 60. 41. سوره نحل، آیه 91. 42. سوره اسراء، آیه 34. 43. تصنیف غرر، ص 476. 44. چهل حدیث، ص 8. 45. سوره نساء، آیه 1. 46. تصنیف غرر، ص 235. 47. چهل حدیث، ص 238. 48. سوره بقره، آیه 284. 49. تصنیف غرر، ص 236. 50. محاسبة النفس، ص 13. 51. سوره احزاب، آیه 41. 52. سوره اعراف، آیه 201. 53. سوره حشر، آیه 19. 54. سوره مجادله، آیه 19. 55. تصنیف غرر، ص 265. 56. همان، ص 266. 57. همان، ص 265. 58. همان، ص 265. 59. همان، ص 266. 60. چهل حدیث، ص 249. 61. سوره بقره، آیه 197. 62. نهج البلاغه، صبحى صالح، حکمت 410. 63. تصنیف غرر، ص 268. 64. همان، ص 268. 65 66. همان، ص 271. 67. همان، ص 271. 68. میزان الحکمه، ج 10، ص 619 و بحارالانوار، ج 70، ص 282. 69. ر.ک: سفینة البحار، ماده «وقى». 70. سوره حج، آیه 32. 71. سوره آل عمران، آیه 102. 72. سوره تغابن، آیه 16. 73. سوره النازعات، آیات 41 - 40. 74. تصنیف غرر، ص 269. 75. همان، ص 146. 76. همان، ص 146. 77. مصباح الشریعه، ص 77. 78. بحارالانوار، ج 104، ص 41. 79. نهج البلاغه، حکمت 433. 80. سوره نور، آیه 30. 81. بحارالانوار، ج 104، ص 36. 82. بحارالانوار، ج 104، ص 40. 83. همان، ص 42. 84. چهل حدیث، ص 279. 85. سوره طلاق، آیات 3 - 2. 86. «اعلموا عبادَاللَّه! اَنَّ التقوى دارحصن عزیز و الفجور دار حصن ذلیل لایمنع اهله و لایحرز من لجأ الیه. الا و بالتقوى تقطع حُمَةُ الخطایا و بالیقین تدرک الغایة القصوى.» (نهج البلاغه، خطبه 157). 87. نهج البلاغه، خطبه 16. 88. سوره مائده، آیه 27. 89. چهل حدیث، ص 279. 90. سوره بقره، آیه 197." "فصل ششم: راهبردهاى تربیتىِ اسلام(3) --- 3- احکام و شرایع الف) حقیقت و راز عبادت عبادت و تقرب عبادت و انسان سازى ج) عبادت و ذکر حقیقت ذکر و آثار آن د) بعد تربیتى نماز رابطه نماز و اخلاق د) نگاهى به سایر عبادت ها ه) فلسفه تربیتى محرمات 4- روش عقلانى --- 3- احکام و شرایع سومین راهبرد تربیتى اسلام، احکام و شرایع است. قبل از ورود به اصل بحث توجه به این نکته ضرورى است که دین داراى سه عنصر بنیادین یعنى: عقاید و شرایع و اخلاق است که روح حاکم بر همه این ها چیزى جز انقیاد و اطاعت و تسلیم و تعبد به مفهوم مطلق در برابر مبدأ آفرینش نیست و به همین دلیل سه عنصر یاد شده قابل تفکیک و تجزیه نیستند. عقاید بدون شرایع و اخلاق پاى برجا نمى ماند و شرایع و اخلاق در تثبیت و تعمیق عقاید نقش علمى ایفا مى کند و شرایع و اخلاق نیز بدون ایمان و اعتقاد اساس و پایه ندارد و چنین است رابطه اخلاق با احکام و شرایع. همان گونه که تأثیر معنوى شرایع در پرتو ملکات فاضله نفسانى است، فضایل نیز در سایه شرایع رشد و بالندگى دارد. بدین ترتیب نقش تربیتى شرایع و تأثیر آن ها در اخلاق حقیقى است که از پیوستگى و انسجام ارکان دین مایه مى گیرد.(1) هریک از احکام و عبادات و تکالیف شرعى مشتمل بر مصلحت و تأثیر ویژه اى در حیات فردى و اجتماعى انسان مى باشد که در تشریع آن مورد توجه بوده است، اما فلسفه کلى این تکالیف همانا کمال انسانى و تربیت اخلاقى است. همچنان که محرمات و مکروهات نیز به دلیل آثار منفى که بر جاى مى نهد مورد نهى وانکار قرار گرفته اند، به طور کلى هیچ امرى به عنوان واجب یا مستحب مطرح نمى شودمگر آن که نقش مثبت و سازنده دارد و هیچ چیز عنوان حرام یا مکروه نداردمگرآن که آثار زیانبار و نامطلوب ببار مى آورد. این حقیقت با اندک تأملى دراحکام وشرایع قابل لمس است و اینک با توضیحى بیشتر چند عنوان را موردمطالعه قرار مى دهیم: - حقیقت و راز عبادت - عبادت و انسان سازى - عبادت و ذکر - بُعد تربیتى نماز - نگاهى به سایر عبادت ها - فلسفه تربیتى محرمات الف) حقیقت و راز عبادت عبادت به معناى خضوع و انقیاد است و با این مفهوم عام حقیقتى است جارى در کل ممکنات و ساکنان آسمان و زمین که همگان سر به فرمان واجب الوجود دارند: «اِنْ کُلُّ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأرْضِ اِلاَّ آتِى الرَّحْمنِ عَبْداً»(2) و بدین مفهوم تمام کائنات - به زبان حال یا زبان قال - تسبیح خوان پروردگارند هرچند براى ما مفهوم نباشد: «وَ اِنْ مِنْ شَئٍ اِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ...».(3) فلسفه این تعبد یعنى تبعیت از سنن و قوانینى که مبدأ هستى در آفرینش هر موجودى به ودیعه نهاده، رمز تکامل موجودات است. اما عبودیت در مورد انسان با مفهوم برترى مطرح مى شود و علاوه بر جنبه تکوینى بعد تشریعى دارد و از اراده و اختیار او منبعث است که با شناخت خداىِ واحد به عنوان کامل ترین ذات و صفات و منزه از هر نقص و کاستى و شناخت رابطه او با جهان که «آفرینندگى، نگهدارى، فیّاضیّت، عطوفت و رحمت» است، عکس العملى به نام پرستش در نفس ایجاد مى شود. بنابراین در تعریف عبادت مى توان گفت: نوعى رابطه خاضعانه، ستایش گرانه و سپاس گزارانه است که انسان با خداى خود از روى معرفت و احساس و با اراده و اخلاص برقرار مى کند(4) و داراى سه جلوه «قلبى، عملى و ربانى» و یا «قلبى و قالبى» با مراتب مختلف مى باشد و هریک از این سه به ترتیب رتبه حائز اهمیت است در عین حالى که سرچشمه اصلى عبودیت را در قلب باید جست وجو کرد. و بدین سان عبادت، پرواز مجذوبانه روح است به مبدأ هستى و کمال و جمیل على الاطلاق که قلب آن را با پیوستن به خدا و انقطاع از غیر، با تمام وجود احساس مى کند و خود را فانى در حق مى نگرد که این مرحله از عبادت پس از مرگ و در جهان بازپسین نیز پابرجاست و در مقام عمل حرکت مشتاقانه انسان است در مسیر بندگى و تسلیم عملى به منظور درک حقیقت معرفت و مراتبى از کمال لایتناهى که در حقیقت پرستش نهفته است. امام صادق(ع) مى فرماید: پرستش حقیقتى است که کنه آن ربوبیت است، پس آن چه در عبودیت یافت نمى شود در ربوبیت مى توان یافت و آن چه از ربوبیت پوشیده است در عبودیت مى توان به دست آورد: «ألعُبُودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّة فَما فُقِدَ فِى العُبُودیَّةِ وُجِدَ فِى الرُّبُوبِیَّةِ وَ ما خفِىَ مِنَ الرُّبُوبِیَّةِ اُصِیبَ فِى العُبُودِیَّةِ».(5) از این رو خداوند فلسفه آفرینش و تکوین جن و انس را پرستش و بندگى دانسته است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْأنْسَ اِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(6) انسان براى پرستش آفریده شد و در مقام «تکوین» به گونه اى تجهیز گردیده که به پرستش گرایش داشته باشد و گمشده واقعى خود را از این طریق بجوید لذا بندگى را نمى توان از هویت انسانى جدا ساخت و فلسفه شرایع الهى نیز جز عبادت خالصانه حق با مفهوم گسترده آن نبوده و در مقام «تشریع» انسان بدین تکلیف موظف گردیده است: «وَ ما اُمِرُوا اِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ...»(7) و بدین ترتیب «خلق و امر» و «تکوین و تشریع» همسان و هماهنگ آدمیان را به پرستش حق فرامى خوانند. عبودیت، صراط مستقیم و عهد دیرین خدا است با انسان (8) تا وى را از شرک و خودخواهى و هواپرستى و سرگشتگى و تباهى برهاند و با سیر صعودى به مقصد والاى کمال برساند. عبادت و تقرب چنان که مى دانیم عبادت، مشروط به «قصد قربت» است. حقیقت قرب در این جا فراتر است از قرب زمانى یا مکانى و یا اعتبارى، بلکه قرب معنوى است؛ یعنى همان فناى در حق و رنگ خدایى گرفتن و به گرمى ایمان گداخته شدن و از تعلقات بریدن که این خود درجاتى دارد. حال اگر بنده اى به یکى از منازل قرب حق رسید و عنصر عبودیت و خشوع در نفس او شکل گرفت و حالت ملکه پیدا کرد و شاکله درون و برونش صبغه خدایى یافت، مظهر صفات خدا و عدل و رحمت و خیر و فضیلت و پاکى مى شود و از هرچه موجب بُعد است روى برمى تابد که حقیقت تهذیب و اخلاق در اسلام چیزى جز این نیست. در حدیث قدسى آمده: «بنده من با نوافل آنقدر به من نزدیک مى شود که گویى چشم و گوش و زبان و دست او مى شوم.»(9) و على(ع) مى فرماید: «دَوامُ الْعبادَةِ بُرْهانُ الظَّفَرِ بِالسَّعادَةِ؛(10) استمرار بندگى دلیل دستیابى به سعادت است.» و نیز مى فرماید: «فَضیلَةُ السّادَةِ حُسْنُ العِبادَة؛(11) فضیلت و برترى مهتران نیکو پرستش کردن است.» حضرت امام مى فرماید: «وقتى سالکِ الى اللَّه، قدم بر فرق خطوط خود بلکه خود و عالم نهاد و خود را یکسره خالص کرد از رؤیت غیر و غیریت، در قلب او جز حق جایگزین نشد و بیت اللَّه را از بت ها به دست ولایت خالى کرد و از تصرف شیطان تهى نمود، دین او و عمل او، باطن او و ظاهر او براى حق خالص شود و حق تعالى چنین دینى را براى خود اختیار فرمود.»(12) عبادت و انسان سازى عبادت براى پرورش انسان کامل است و هر رهروى به مقیاس درک و دریافت حقیقت عبودیت و قرب به مرحله اى از کمال مى رسد. پرستش و نیایش قلب را به خدا پیوند مى زند، روح را تغذیه معنوى مى کند و جوارح را به تسلیم در برابر نفس قدسى و تکامل یافته وامى دارد. هر اندازه انسان از مدارج عبودیت برخوردار باشد و بیشتر به کمال مطلق و مبدأ عز ربوبى نزدیک شود، اعمالش وجهه خدایى مى گیرد و گوهر انسانیت را مى یابد و از اسارت نفس مى رهد و با تفوق بر جهان مادى و خروج از مدارِ زمان و مکان و پیوند به مبدأ لایزال از فنا و زوال رهایى مى یابد و جاودانه مى شود. و در این حال نه تنها عبادات و مناسک او براى خدا خالص مى گردد بلکه تمام وجود و حیات و مماتش، رنگ تعبد مى پذیرد: «قُلْ اِنَّ صَلاتِى وَ نُسُکِى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتِىِ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمین».(13) در چنین حالتى است که انسان به فلسفه آفرینش خویش پى برده و هم آهنگ با مجموعه هستى که مسخرّ و تسبیح گوى حق اند، آزادانه و آگاهانه و با اراده استوار مسیرى را که خداوند براى کمال او برگزیده مى پیماید و اعمال و اخلاق و اراده و تصمیم خود را در اراده حق فانى مى کند و تمام لحظات زندگى اش در مسیر قرب الهى قرار مى گیرد و در ارتباط با «خود و خلق و جهان»، نقش محورى «خدا» را لحاظ مى کند و از این جاست که «تربیت اخلاقى» رنگ خدایى مى گیرد و انسانِ متخلق به اخلاقِ خدایى از آن چه رنگ نفسانى و شیطانى دارد مى گریزد و تا بدان جا پیش مى رود که با رسیدن به «ولایت مطلقه» الهیه، به مقام عصمت که ویژه انبیاء و اوصیاء(ع) است و تالى عصمت که براى اولیا است ارتقا مى یابد. این درحالى است که هرگاه انسان محکوم خودخواهى و هوا پرستى شد از خدا و مقام عبودیت و انسانیت دور افتاده و از منزل قرب مهجور مى گردد و به «اسفل سافلین» کشیده شده و اعمال و رفتارش، این سقوط و انحطاط را بازگو مى کند. حضرت امام(ره) با اشاره به نقش محورى عبادت و سرچشمه آن که با ملکوت نفس و قلب آدمى سر و کار دارد و بر ملک بدن و اعضا و جوارح نفوذ و تأثیر مى نهد، چنین مى فرماید: «یکى از اسرار بزرگ عبادات و ریاضات شرعیه آن است که بدن و قواى طبعیه و جنبه ملک، تابع و منقاد روح گردد و اراده نفس در آن ها نافذ شود که به مجرد اراده، بدن را به هرکار بخواهد وادار کند و از هر کار بخواهد باز دارد، ملک بدن و قواى ظاهره مُلکیه تابع و مقهور و مسخر ملکوت گردد به نحوى که بى مشقت و تکلف هرکارى بخواهد انجام دهد و اگر اراده تام و تمام شود و عزم قوى و محکم گردد مثل ملک بدن و قواى ظاهره و باطنه آن مثل ملائکه شود که عصیان خدا نکند به هرچه آن ها را امر فرماید، اطاعت کنند و از هرچه نهى فرماید، منتهى شوند بدون آن که با تکلف و زحمت باشد.»(14) ج) عبادت و ذکر ذکر از مدارج عالى ایمان و به مثابه روح است در کالبد بندگى و انسان سازى و جایگاه آن در معارف الهى تا بدان جاست که قرآن کریم تشریع نماز را به منظور دستیابى به آن دانسته است: «و اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرِى».(15) و ضمن آن که از نماز به عنوان عامل بازدارنده از ناشایستگى ها یاد مى کند، تأکید مى ورزد که ذکر خدا بالاترین است: «...اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ و لَذِکْرُاللَّهِ اَکْبَرُ...».(16) این نه به منظور پایین آوردن شأن نماز است - که «عمود دین»(17) و ستون استوار ایمان مى باشد و بدون آن سایر اعمال و عبادات بى ارزش است - بلکه هدف یادآورى این نکته است که نماز نیز براى ذکر خدا است و با یاد آفریدگار نماز را باید به پا داشت و اگر نماز از ذکر تهى باشد، فاقد روح بوده و اثر مطلوبى به بار نخواهد آورد. و بدیهى است که یادخدا منحصر به حال نماز نیست و مؤمن باید همواره به یاد حق باشد و دل را به ذکر خدا حیات و نورانیت بخشد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «مداومت بر ذکر، غذاى جان ها و کلید صلاح و سداد است: «مُداوَمَةُ الذِّکْرِ قُوتُ الْأرْواحِ وَ مِفتاحُ الصَّلاحِ»(18) و در روایت دیگر تأکید فرموده که در ذکر خدا «زبان، قلب و عمل» باید همسان عمل کنند و اگر آهنگ متضاد داشته باشند، حقیقت ذکر تحقق نیافته است.»(19) حقیقت ذکر و آثار آن ذکر عبارت است از توجه آگاهانه قلب به مبدأ هستى و یاد رحمت و نعمت و عزّت و قدرت و جمال و جلال او که نتیجه آن محبت عارفانه و نیایش خالصانه و اطاعت و تسلیم در برابر اراده نافذ و حکیمانه او است. زیباترین حال براى انسان آن است که به یاد خدا باشد و خود را دائماً در حضور او ببیند و حائلى میان خود و خدا تصور نکند. انسانى که نور محض و کمال مطلق و علم و قدرت و جمال و جلال حق را با دیده دل مشاهده کند و با او انس بگیرد، صورت قلبش صورت ذکر حق مى شود و آثار ایمان از سراسر وجودش متجلى مى گردد و به چیزى که خلاف رضاى اوست، نمى اندیشد. ذکر، عامل طمأنینه نفس است: «اَلا بِذِکْرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوُبُ»(20) و آن گاه که قلب به آرامش رسید و با انس به محبوب حقیقى قرار و آرام گرفت، تمام مطلوب را یافته و در خود خلأیى احساس نمى کند و به امیال پست حیوانى دل نمى سپارد. انسان مؤمن، هرگاه یاد خدا کند به عفو و رحمتش آرام مى گیرد و چون یاد عظمت و انتقام او کند از بیم و هراس بر خود مى لرزد و چون آیات حق را بشنود، ایمانش افزون گردد: «اِنّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَاللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُم اِیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلوُنَ».(21) این همان حالتى است که در روایات از آن به «خوف و رجا» تعیبر شده است. با یاد خدا مى توان هجوم وساوس شیطان را دفع کرد و از تسویلات نفس در امان ماند: «اِنَّ الّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُّبصِرُونَ».(22) على(ع) مى فرماید: «ذکر، نور قلب»، «کلید انس»، «همنشینى با محبوب» و «لذت محبین» است و «هرکس یاد خدا کند خداوند قلبش را زنده مى سازد و عقل و خردش را روشنى مى بخشد»: «أَلذِّکْرُ مِفتاحُ الْأُنْسِ (23)، أَلذِّکْرُ مُجالَسَةُ الَْمحْبوُب (24)، أَلذِّکْرُ لَذَّةُ الُْمحِبِّینَ (25)، مَن ذَکَرَاللَّهَ سُبحانَهُ اَحیَى اللَّهُ قَلْبَهُ وَ نَوَّرَ عَقْلَهُ وَ لُبَّهُ».(26) کسانى که عزت بندگى و لذت ذکر را یافته اند و با سرمایه ایمان به استغناى روحى رسیده و شیفته جمال محبوب اند و از معنویت لبریز و از حقیقت سرشار گشته اند، نیازى نمى بینند که به گناه و معصیت تن در دهند و به لوث معاصى آلوده شوند. اینان علوّ و قدر و شرافت و شخصیت و قدرت و عزّت خود را در طاعت و بندگى خدا یافته و به تمام آرمان خود رسیده اند. على(ع) مى فرماید: «مَنْ اَطاعَ اللَّهَ عَلى اَمْرُهُ»(27) «مَنْ أطاعَ اللَّهَ عَزَّ و قَوِىَ»(28) «شَرَفُ المُؤْمِنِ اِیمانُهُ وَ عِزُّهُ بِطاعَتِهِ»(29) روآوردن به گناه که منشأ آن حبِّ نفس و علاقه به دنیا است، از خلأ روحى که نتیجه غفلت و دورى از خدا است، حکایت دارد. آنان که از سرمایه ایمان و ارزش هاى انسانى بى بهره اند و عزت بندگى و لذت معنوى را نچشیده اند، براى جبران نقیصه هاى روانى خود به ارضاى تمایلات مادى مى پردازند و بدین وسیله و به طور ناخودآگاه مى خواهند کمبودهاى روحى و خلأ معنوى را با کالاى دنیا و لذّات تن و آرایش بیرون جبران کنند که همه این ها نتیجه غفلت از خدا و سرسپردگى به شیطان است که خودفراموشى را نیز درپى دارد و عامل فسق و فجور و سقوط مى گردد. جالب است که در روایات ما از عوامل درونى و خلأهاى روحى که بدان اشاره شد، به عنوان انگیزه گناه یاد شده است. على(ع) غیبت کردن را تلاشى براى افراد ناتوان جهت کسب شخصیت مى داند: «أَلْغِیبَةُ جُهْدُالْعاجِزِ»(30) و پیروى هواى نفس را نشانه فقدان شخصیت و عامل خوارى آن: «مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ اَرْدى نَفْسَه»(31) و طمع را فقر و بیچارگى موجود: «الطَّمَعُ فَقْرٌ حاضِرٌ»(32) و حسد را ستیز با قدر خوانده است: «الحَسُودُ غَضْبانٌ عَلَى القَدَرِ»(33) و امام صادق(ع) مى فرماید: «هیچ کس بزرگ نمایى و خودکامگى نمى کند مگر آن که در خود ذلت و حقارتى مى بیند: «ما مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ اِلاَّ مِنْ ذِلَةٍ وجَدَها فى نَفْسِهِ».(34) حاصل آن که: عبادت براى ذکر خدا است، و ذکر خدا عامل طمأنینه نفس و غناى روحى انسان است و هرگاه انسان به این مرحله از کمال نفسانى رسید هرگز به رذایل نخواهد گرایید. بدین سان نقش ذکر و ضرورت تداوم آن در تهذیب نفس و مبارزه با رذایل نفسانى ملموس مى گردد. حضرت امام مى فرماید: «پس اى عزیز در راه ذکر و یاد محبوب تحمل مشاق هرچه بکنى کم کرده اى، دل را عادت به یاد محبوب بلکه بخواست خدا صورت قلب ذکر حق شود و کلمه طیبه «لا اِلهَ اِلَّااللَّه»، «صورت اخیر» و کمال اقصاى نفس گردد که از این زادى بهتر براى سلوک الى اللَّه و مصلحى نیکوتر براى معایب نفس و راهبرى خوب تر در معارف الهیه یافت نشود.»(35) در پایان این بحث یادآورى این نکته لازم است که همان گونه که ایمان به خدا فطرىِ انسان است ذکر و یاد او نیز مقتضاى فطرت است و براى حفظ این رابطه قلبى میان بنده با خدا به عوامل ذکر همچون نماز و سایر عبادات، تلاوت قرآن، تأمل و تفکر، عبرت و تنبه و پرهیز از عوامل غرور و غفلت و گناه و دنیازدگى و همنشینى با عاقلان و پیروى امیال نفسانى توصیه شده است.(36) این است فلسفه کلى عبادت، علاوه بر این هریک از عبادت ها تأثیر تربیتى ویژه اى دارد که به پاره اى موارد آن اشاره مى کنیم. د) بعد تربیتى نماز نماز فراگیرترین عبادت و زیباترین نیایش و روح بخش ترین پرستش و معراج مؤمن است: «الصَّلوةُ مِعْراجُ المُؤمِنِ» و پیامبر اکرم(ص) آن را ستون استوار دین خوانده که ارزش و قبولى سایر عبادت ها بدان وابسته است (37) و در هیچ حال از مکلف ساقط نمى گردد: «لاتَسْقُطُ بِحالٍ». نماز از لحاظ مختلف فردى و اجتماعى، سیاسى و اقتصادى، عبادى و انضباطى، جسمانى و روحانى، اخلاقى و عرفانى، قابل مطالعه است. در این جا بُعدِ تربیتى و اخلاقى آن به صورت گذرا مورد توجه قرار مى گیرد. بُعدِ عملى و تربیتى نماز از جهات گوناگون قابل مطالعه است: از مقدمات آن: «غسل، وضو، طهارت بدن و لباس و غصبى نبودن مکان و لباس، وقت شناسى، قبله شناسى و...» و نقشى که هریک از این ها در پرورش جسم و روح و طهارت و تقوا و نظم و انضباط و اخلاق فردى و اجتماعى دارد گرفته تا ارکان و مقارنات و واجبات و مستحبات، چون قیام و قعود و سجود و رکوع و قرائت و اذکار و تحمید و تنزیه و مفاهیم بلند عرفانى که هریک از این ها دربردارد و اثر معنوى و روحانى که هریک از عناصر اصلى یا مقدماتى نماز، واجب یا مستحب به روح مى بخشد و معارفى که تعلیم مى دهد، هریک رمزى است عمیق در تعالى و تکامل و تهذیب و تربیت نفس و پاک سازى آن از شرک و ریا و غرور و تکبر و خودپرستى و بى تقوایى و رذایل دیگر اخلاقى که در آیات و روایات از آن سخن به میان آمده است. نمازِ کامل و سازنده آن نمازى است که علاوه بر آداب و احکام ظاهریه و احراز «شرایط صحت»، با آداب باطنیه یعنى: «شرایط قبول» همچون: خلوص، حضور قلب، خشوع، توجه و صفاى نفس و دورى از آلودگى هاى درونى و اخلاقى چون کبر، عجب، حسد، کینه و نفاق و بى تقوایى - که در عرض شرایط صحت قرار دارند-، توأم باشد تا تیرگى ها را به طور کامل از روح نمازگزار بزداید و معراج مؤمن باشد و در سیر صعودى و قرب و نزدیکى به خدا وى را یارى رساند. قرآن کریم با اشاره به فلسفه نماز و نقش بازدارندگى آن در یک عبارت جامع مى گوید: «...اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهَى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ وَ لَذِکْرُاللَّهِ أکْبَرُ...».(38) بنا به مفاد این آیه: نماز مانع از زشتى ها و بازدارنده از منکرات است اما آن چه روح ومفهوم نماز است همانا ذکر خدا است، که بدون آن نماز قالبى تهى از حقیقت خواهدبود و بر نمازگذار است که روح و معناى ذکر را در نماز تحقق بخشد و آن را به طور کامل و با شرایط صورى و معنوى و توجه و اخلاص بپا دارد تا رهنمونگر او به مقام قرب حق باشد. على(ع) با اشاره به این مطلب مى فرماید: «اَلصَّلوةُ قُرْبانُ کُلِّ تَقِّىٍ»(39) نماز وسیله تقرب پرهیزکاران است. همچنین با اشاره به نقش آن در تزکیه نفس مى فرماید: «وَالصَّلوةَ تَنْزیهاً عَنِ الکِبْرِ»(40) خداوند نماز را عامل پاک سازى شما از کبر و نخوت قرار داد. پیامبر اکرم(ص) نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرموده که در کنار خانه کسى باشد که هر شب و روز پنج بار در آن به شستشو پردازد و آلودگى ها را از تن بزداید.(41) بدین سان نماز تنها وسیله اى است در امر تزکیه و تهذیب که انسان شب و روز با آن سروکار دارد و مادام العمر براى حسن انجام آن به عنوان بهترین عبادت تلاش مى کند و مراقبت هاى مستمر و مداوم مکلف هریک عاملى در تهذیب و تقوا و تزکیه نفس اوست. رابطه نماز و اخلاق نماز از یک سو عامل تزکیه و تهذیب و دستیابى به روح تقوا و فضایل اخلاقى است و از سوى دیگر تأثیر و قبول واقعى نماز منوط به تقوا مى باشد و تقوا مکمل تأثیر نماز است. بدین سان «نماز و تقوا» داراى ارتباطى تنگاتنگ و تأثیرى متقابل اند(42) امام صادق(ع) نقش نماز در پیش گیرى از گناه را این گونه بیان مى فرماید: نماز مانع بازدارنده اى است که خداوند در زمین برقرار ساخته است و هرکس مى خواهد بداند چه مقدار از منفعت نماز بهره مند است، بنگرد که آیا نماز او را از اعمال زشت و منکر بازمى دارد یا نه؟ پس به همان مقدار که دامن از گناه برچید، از نماز، بهره برده است: «اِعْلَمْ أَنّ الصَّلوةَ حُجْزَةُاللَّهِ فِى الْأَرْضِ فَمَنْ اَحَبَّ اَنْ یَعْلَمَ مایُدْرِکُ مِنْ نَفْعِ صَلواتِهِ فَلْیَنْظُرْ فَاِنْ کانَتْ صَلوتُهُ حَجَزَتْهُ عَنِ الفَواحِشِ وَ المُنکَرِ فَاِنَّما اَدْرَکَ مِنْ نَفْعِها بِقَدْرِ مَا احَتَجَزَ.»(43) البته تأثیر نماز بر نمازگزاران از لحاظ حالات و مراتب توجه و خلوص و تقوا و ذکر قلبى و شرایط دیگر آن ها یکسان نیست، اما در هرحال آن کس که نماز بگذارد از خصلت بازدارندگى آن، دیر یا زود، کم و بیش، بى بهره نخواهد ماند و لذا در هر شرایطى در امر نماز نباید قصور و کاهلى ورزید و یا از تأثیر آن نومید شد که قصور در امر نماز موجب کفر و عصیان و دیگر پلیدى ها است. در روایات آمده: «جوانى از انصار پشت سر پیامبر(ص) نماز مى خواند و در عین حال به اعمال زشت دست مى زد، درباره آن جوان با پیامبر صحبت شد، حضرت فرمود: بالاخره روزى نمازش او را باز خواهد داشت.» در روایت دیگر است که خدمت پیامبر عرض کردند: فلان کس روزها نماز مى خواند و شب ها دزدى مى کند، حضرت فرمود: «بالاخره روزى نماز او را از گناه رادع مى شود: «اِنَّ صَلواتَهُ لَتَرْدَعُهُ یَوْماً ما».(44) حضرت امام نقش عبادت در تزکیه نفس و تأثیر متقابل درون و برون انسان بر یکدیگر را این گونه بیان مى کنند:" "«یکى از فوایدِ مهم عبادت که عقل و نقل بر آن اتفاق دارند و باید آن را یکى از اسرار عبادت به شمار آورد آن است که از هر عبادتى در قلب اثرى حاصل شود که از آن در روایات به زیادت یا توسعه «نکته بیضاء» تعبیر شده است. و بباید دانست که مابین ظاهر و باطن و سر و علن انسانى یک ارتباط و علاقه طبیعى است که آثار هریک و افعال و حرکات هریک را در دیگرى سرایتى عظیم و تأثیرى غریب است و این مطلب علاوه بر آن که برهانى است، وجدان و عیان هم شاهد بر آن است. چنان چه حالات صحت و مرض بدن و عوارض مزاجیه و حالات داخلیه و خارجیه بدن بر روح و باطن مؤثر است و به عکس حالات خلقیه و روحیه و ملکات نفسانیه در حرکات و سکنات و افعال بدنیه طبعاً و من غیررویّة مؤثر است.»(45) د) نگاهى به سایر عبادت ها سایر عبادت ها و احکام نیز چنین اند و فلسفه همه آن ها ذکر خدا و تصفیه نفس است و هریک داراى تأثیر ویژه اخلاقى و بار تربیتى مى باشد.(46) و تأثیر روزه را که اجتناب از مفطرات با قصد تقرب است در پیدایش روح تقوا که اساس تربیت اسلامى است به عنوان فلسفه این عبادت مطرح مى سازد، زیرا انسان بدان وسیله بر خواسته هاى غریزى پاى مى نهد که این خود مى تواند عامل تملک نفس و تسلط بر غرائز و مشتهیات در سایر حالات و ایام باشد: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمْ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ».(47) همچنین روایات از اثر تربیتى روزه بر جسم و جان و فرد و جامعه سخن مى گوید. مانند: «صُوموُا تَصِحُّوْا؛ روزه بگیرید تا به سلامت بمانید.» «روزه حجابى است که خداوند بر چشم و گوش و زبان و سایر اعضاء و جوارح انسان زده تا از گناه اجتناب کنند.» «خداوند روزه را واجب ساخته تا ثروتمندان طعم گرسنگى را بچشند و بر مستمندان رحم آورند.» «روزه شهوات سرکش را درهم مى شکند.»(48) و در فلسفه زکات در قرآن آمده است: «خُذْ مِنْ أَموالِهِم صَدَقةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم بِها...؛(49) از دارایى آن ها زکات و صدقه بگیر و بدین وسیله آن ها را پاک و پاکیزه گردان.» در واقع، احسان و انفاق، روح گذشت و ایثار و نوع دوستى را در دل مى پرورد و غریزه حب مال و حب نفس را مهار مى کند و این همان اثر تربیتى زکات یا خمس یا سایر واجبات یا تبرعات مالى است. همچنین حج که ظاهر آن مناسک و باطن آن مفاهیم است درسى براى مسلمانان جهان و در حقیقت یک برنامه تربیتى جمعى است و نیز جهاد و امر به معروف و نهى از منکر چنان که خواهیم دید... و در تولى و تبرى و دوستى با دوستان خدا و بیزارى از دشمنان خدا اثر تربیتى لحاظ مى گردد، چراکه دوستى و دشمنى علاوه بر آن که امرى قلبى و از آثار ایمان است، در عمل نیز داراى تأثیر مثبت مى باشد. دوست رفتار دوست را اقتباس مى کند و دشمن از عمل دشمن تنفر و انزجار دارد و دورى مى گزیند و چنین است دیگر واجبات و مستحبات که هریک از آن ها آثار تربیتى بر فرد و جامعه دارد که قابل ملاحظه است. ه) فلسفه تربیتى محرمات در محرمات نیز پیش گیرى از گناه و آثار تخریبى آن ها مورد توجه بوده و پرهیز از حرام نخستین عامل تزکیه و طهارت نفس است، مثلاً: هنگامى که قرآن از نگاه به نامحرم نهى مى کند به نامحرم نهى مى کند به اثر تهذیبى آن اشاره دارد: «قُلْ لِلْمؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ... ذلِکَ اَزْکى لَهُم»(50) «و قُلْ لِلْمؤمناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أبصارِهِنَّ...»(51) به مردان و زنان مؤمن بگو دیده از حرام فرو بندند و شهوت نفس را مهار کنند که این، رمز پاکى آن هاست. و آن گاه که از حرمت مسکرات و قمار سخن مى گوید، روى اثر تخریبى آن بر اخلاق فردى و روابط اجتماعى انگشت مى گذارد و آن را عمل شیطانى مى داند که آدمى را از خدا غافل و به پرتگاه سقوط مى کشاند و بذر عداوت و دشمنى را در دل ها مى پاشد: «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوُا اِنَّمَا الْخَمْرُ وَ المَیْسِرُ وَ الْأَنصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِن عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحوُنَ. اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ العَداوَةَ و البَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ وَ المَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُم عَنْ ذِکْرِاللَّهِ وَ عَنِ الصَّلوةِ فَهَلْ اَنْتُم مُنْتَهُونَ».(52) و چنین است سایر محرمات عملى یا اخلاقى، چون غیبت، تهمت، حسد، دروغ، ریا، سوءظن، دشنام، اهانت، تحقیر، بى عفتى، ربا، رشوه، قمار، شراب، حرام خوارى و امثال آن... که ارتکاب آن ها فاسد کننده نفس و ترک آن ها زمینه ساز تهذیب است و به طور خلاصه، کل مسائل اسلام، حتى مسائل فرهنگى، اقتصادى، سیاسى، نظامى و غیره نوعى ارتباط با فلسفه اخلاقى انسان سازى دارد که با اندک تأملى مى توان آن را دریافت. 4- روش عقلانى به کارگیرى اندیشه و استفاده از روش عقلانى از دیگر راهبردهاى تربیتى اسلام است. راه و روشى که بر انگیزش نیروى تشخیص خیر و شر و تعقل و برهان و انتخاب احسن متکى است. همان گونه که فلاسفه اخلاق نیز گفته اند نخستین گام براى شناخت فضائل و تخلق به آن ها و شناخت رذائل و تجنب از آن ها «حکمت» است. حکمت همان گونه که در تعریف آن آمده، عبارت است از: «علم به احوال موجودات آن گونه که هستند» (حکمت نظرى) و «تشخیص خیر و شر و فضیلت و رذیلت و بایدها و نبایدها» (حکمت عملى) و این دو از ارکان اولیه هدایت و انسان سازى اند. قرآن کریم در نخستین مرحله دعوت بر حکمت تکیه مى کند: «اُدْعَ اِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ...»(53) و برنامه هدایتگر خویش را براى کسانى سودمند مى داند که اهل دل باشند و گوش جان را براى پذیرش حق آماده سازند: «اِنَّ فى ذلِکَ لَذِکرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ ألقىَ السَّمْعَ وَهُوَشَهیدٌ».(54) پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «هدیه اى بالاتر از این نیست که مسلمان به برادر مسلمان خود کلمه حکمتى بیاموزد و بدان وسیله بر هدایتش بیفزاید یا از گمراهى اش برهاند.»(55) تربیت اسلامى نقش تعقل و حکمت را در شناخت سعادت و شقاوت و تسلط بر نفس مورد تأکید قرار مى دهد. على(ع) مى فرماید: «براى تو همین بس که عقلت طریق هدایت را از ضلالت بازشناسد.» (کَفاکَ مِنْ عَقْلِکَ ما اَوْضَحَ سَبیلَ غَیِّکَ مِنْ رُشْدِکَ)(56) و نیز مى فرماید: «قاتِلْ هَواکَ بِعَقْلِکَ تَمْلِکْ رُشْدَکَ»(57) و در روایت دیگر: «قاتِلْ هَواکَ بِعِلْمِکَ وَ غَضَبَکَ بِحِلْمِکَ»(58) و نیز مى فرماید، حکمت و شهوت قابل جمع نیستند: «لاتَجْتَمِعُ الْحِکْمَةُ و الشَّهْوَةُ».(59) و امام صادق(ع): بهترین افراد از نظر اخلاق کسانى را مى داند که عقلشان کامل تر باشد: «أکْمَلُ النَّاسِ عَقْلاً اَحْسَنُهُم خُلْقاً».(60) برخى فلاسفه چون سقراط، اخلاق را بر حکمت مبتنى دانسته و براى تربیت و اخلاق مبناى عقلى قائل شده اند. «تعلیمات اخلاقى سقراط تنها موعظه و نصیحت نبود و براى نیکوکارى و درست کردارى مبناى عقلى مى جست. بدعملى را از اشتباه و نادانى مى دانست و مى گفت مردمان از روى علم و عمد دنبال شر نمى روند و اگر خیر و نیکى را تشخیص دادند آن را اختیار مى کنند. پس باید در تشخیص خیر و شر کوشید...»(61) افلاطون و ارسطو نیز اندیشه سقراط را در تربیت و اخلاق دنبال کردند هرچند افلاطون با دید اشراقى به مسئله مى نگرد و ارسطو، اختیار و لذت و رغبت را نیز شرط فضیلت اخلاقى مى داند. در میان فلاسفه جدید نیز کم و بیش، این اندیشه به چشم مى خورد. «عقیده سقراط در خصوص مبتنى بودن اخلاق و تربیت بر علم، بار دیگر در قرن هجدهم به وسیله بعضى از متفکرین از جمله «کُندرسته» از سر گرفته شد و به وسیله «ویکتورهوگو» جنبه عمومیت پیدا کرد: «گشودن یک مدرسه مستلزم بستن در یک زندان است!»(62) قابل ذکر این که، آن چه فلاسفه قدیم و جدید در مورد مبنا بودن عقل یا علم در اخلاق گفته اند، به عنوان جزئى از عامل مؤثر قابل قبول است و نه تمام عامل، زیرا عقل و علم بدون ایمان و رهنمود شریعت هرگز براى تربیت و اخلاق کافى نیست و ضامن اجرائى ندارد. میلیون ها مدرسه گشوده شد اما در زندان ها هم بسته نشد و بیشترین جنایتى که بر بشریت گذشته و مى گذرد از علم بدون ایمان و اندیشه بى اعتقاد است. و چه بسا دانشمندان که با جهل خود کشته شده اند: «رُبَّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لایَنْفَعُهُ»(63). به گفته حضرت امام: اگر بخواهد کسى تهذیب شود با علم تهذیب نمى شود، علم انسان را تهذیب نمى کند، گاه علم انسان را به جهنم مى فرستد...»(64) «علم بدون عمل و بدون تقوا بسیارى از اوقات مضر است. باید عالم متقى باشد و متوجه به خداى تبارک و تعالى باشد تا بتواند جامعه را تربیت کند. باید خودش تربیت شده باشد تا بتواند جامعه را تربیت کند.»(65) علاوه بر این روشنگرى علم و روشن بینى اندیشه جز در پرتو ایمان و تقوا میسر نیست: «اِنْ تَتَّقُوااللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(66) و بى تقوایى و هواى نفس و آلودگى گناه چراغ عقل را خاموش مى کند و نیروى تشخیص را از قلب مى گیرد و راه علم را به بیراهه مى کشاند. لذا پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «الْبَلاهَةُ اَدْنَى اِلَى الْأِخلاصِ مِنْ فِطانَةٍ بَتْراءٍ»(67)، کند فهمى به اخلاص نزدیک تر است تا زیرکى ابتر و بى روح. در این چارچوب و با توجه به اصول یاد شده است که عقل و علم جایگاه خود را در تربیت اسلامى بازمى یابد. --- 1. سوره نحل، آیه 125. توجه شود که حکمت در معارف اسلامى (چنان که در مقدمه کتاب اشاره شد) مفهوم عمیق و گسترده دارد و فراتر از حکمت در اصطلاح فلاسفه است. در بحث پرورش عقلانى همین کتاب نیز مطالب دیگرى آمده که مکمل این بحث است. 2. هر نوع تفکیکى میان دین و شاخه ها و فروع آن و ابعاد حیات فردى و اجتماعى و سیاسى و اقتصادى و... نوعى تفکر غیر واقع بینانه اى است که دین را بر انزوا در عرصه حیات بشر خواهد کشید. 3. سوره مریم، آیه 93. 4. سوره اسراء، آیه 44. 5. ر.ک: استاد مطهرى، جهان بینى اسلامى، ص 83. 6. مصباح الشریعه، ص 7. 7. سوره الذاریات، آیه 56. 8. سوره بینه، آیه 5. 9. الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لاتعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین. و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم. (سوره یس، آیات 60-61). 10. وَ انّه لیتقرّب الىّ بِالنّافلة حتىٍ احبّه فاذا احببته کنت اذا سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصربه و لسانه الذى ینطق به ویده التى یبطش بها... (اصول کافى، ج 2، ص 252. 11. تصنیف غرر، صص 199 - 198. 12. همان، صص 199 - 198. 13. سرالصلوة، ترجمه سیداحمد فهرى، ص 22. 14. سوره انعام، آیه 162. 15. چهل حدیث، ص 107. 16. سوره طه، آیه 14. 17. سوره عنکبوت، آیه 45. 18. اشاره به حدیث نبوى «الصلوة عمودالدین». 19. تصنیف غرر، ص 188. 20. همان، ص 189. 21. سوره رعد، آیه 28. 22. سوره انفال، آیه 2. 23. سوره اعراف، آیه 201. 24 25 26 27-. تصنیف غرر، ص 189. 28 29 30-. همان، ص 185. 31. نهج البلاغه، حکمت 461، ص 442. 32. تصنیف غرر، ص 306. 33. همان، ص 298. 34. همان، ص 300. 35. اصول کافى، ج 2، ص 312. 36. چهل حدیث، ص 248. 37. حافظ گوید: جمال یار ندارد حجاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد 38. مثل الصلوة کمثل عمود الفسطاط، (من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 136). و قال الصادق(ع): اوّل مایحاسب به العبد الصلوة فاذا قبلت قبل منه سایر عمله و اذا ردّت علیه ردّ علیه سایر عمله. «همان، ص 134». 39. سوره عنکبوت، آیه 45. 40. نهج البلاغه، حکمت 136، ص 386. 41. همان، حکمت 252، ص 402. 42. همان، خطبه 199 به ویژگى هاى آب گرم و خصوصیات چشمه توجه شود. 43. البته این ارتباط و تأثیر متقابل را در کل برنامه هاى عبادى و تربیتى و اجتماعى و... اسلام مى توان به نحوى مشاهده کرد. 44. بحارالانوار، ج 78، ص 199. 45. بحارالانوار، ج 82، ص 198. 46. سرالصلوة، صص 53 - 52. 47. قال رسول اللَّه(ص): «انما فرضت الصلوة و امر بالحج و الصواف و اُشعرت المشاعر و المناسک لاقامة ذکراللَّه» جامع السعادات، ج 3، ص 263. 48. سوره بقره، آیه 183. 49. ر.ک: وسائل الشیعه و سایر کتب روایى. 50. سوره توبه، آیه 103. 51. سوره نور، آیه 30. 52. سوره نور، آیه 31. 53. سوره مائده، آیات 91 - 90. 54. سوره ق، آیه 37. 55. ما اهدى المسلم الى اخیه هدیة افضل من کلمة حکمة تزیده هدى اوترده عن ردى» (ارشاد القلوب، ص 9). 56. نهج البلاغه، حکمت 421، ص 437. 57. تصنیف غرر، ص 64. 58. همان، ص 64. 59. همان، ص 65. 60. اصول کافى، ج 1، ص 18. 61. محمّدعلى فروغى، سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 14. 62. مشارب عمده اخلاقى، ص 11. 63. نهج البلاغه، حکمت 107، ص 378. 64. صحیفه نور، ج 19، ص 92. 65. صحیفه نور، ج 7، ص 214. 66. سوره انفال، آیه 29. 67. جامع السعادات، ج 1، ص 28." "فصل ششم: راهبردهاى تربیتىِ اسلام(4) --- 5- پند و اندرز ویژگى هاى موعظه روان شناسى موعظه الف) توجه به گرایش ها ب) رعایت اعتدال ج) توجه به احساسات د) لطایفِ حکمت ه) تکرار و) لحن مشفقانه، ملایمت، مدارا 6- تبشیر و انذار 7- امر به معروف و نهى از منکر 8- عادت نقش عادت در تربیت اسلامى --- 5- پند و اندرز موعظه و اندرز، از دیگر روش هاى تربیتى است که قرآن بدان توصیه مى کند. حتى خود قرآن را هم کتاب موعظه و شفابخش دل ها دانسته است: «یا اَیُّهَا النّاسُ قَدْ جائَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِى الصُّدُور...»(1) و در دعوت دیگران به سوى خدا به موعظه حسنه فرامى خواند: «اُدْعُ اِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ...».(2) روایات نیز آکنده از مواعظ حیات بخشى است که از زبان رهبران دین هدایت گرِ مردم است. پیامبر اکرم مى فرماید: صدقه اى نزد خدا پسندیده تر از آن نیست که مؤمن، گروهى را باپند و اندرز سودمند رهنمون گردد و این برتر از عبادت یک سال است: «ما تَصَدَّقَ الْمؤمِنُ بِصَدَقَةٍ اَحَبَّ اِلىَ اللَّه مِنْ مَوْعَظةٍ یَعِظُ بِها قَوْماً یَتَفَرَّقُونَ وَ قَدْ نَفَعَهُمُ اللَّه بِها وَ هِىَ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ سنَةٍ».(3) على(ع) موعظه را حیات دل ها خوانده است: «المَواعِظُ حَیاتُ القُلُوبِ».(4) ویژگى هاى موعظه موعظه از چند جهت با حکمت تمایز دارد: - حکمت بر عقل و برهان متکى است اما موعظه بر احساس. در موعظه مربى مى کوشد با استفاده از شیوه هاى روان شناختى و پندهاى عطوفت آمیز عواطف را متأثرسازد. - حکمت تعلیم است اما موعظه تذکر و توجه دادن مخاطب به یافته هاى وجدانى خود: «یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ».(5) - موعظه در قلمرو اعتقاد است و روح معنوى مى طلبد و مربى از سوژه هایى که مخاطب بدان ایمان و دلبستگى دارد، چون آیات قرآن، سخنان معصومین و یا کلمات بزرگانِ علم و ادب و مربیان اخلاق و حکیمان و ادیبان و شعرا که مورد احترام مخاطب اند استفاده مى کند. و گاه گوینده در حدى است که مخاطب بدو ایمان و اعتماد دارد و با انعطاف پذیرى سخن او را از صمیم جان مى پذیرد. مانند پدر، مادر، معلم، استاد، مربى، عالم دینى و واعظ اخلاقى. قابل توجه آن که: در آیه کریمه از «موعظه حسنه»، به عنوان شیوه هدایت و ابزار دعوت یاد شده، که عبارت است از اندرزى که مربى خود بدان عامل باشد تا در گفتار و رفتار او تضادى مشاهده نگردد. از این جاست که نقش مربى و حالت معنوى اندرزگوى فوق العاده با اهمیت تلقى مى شود، زیرا همه کس از تأثیر و نفوذ کلام برخوردار نیست. سخن وقتى بر دل مى نشیند که از دل برخیزد: «اِنَّ الکَلامَ اِذا خَرَجَ مِنَ القَلْبِ وَقَعَ فِى الْقَلْبِ». امام صادق(ع) واعظ اخلاقى را به کسى تشبیه فرموده که درصدد بیدار کردن خفتگان است و اگر خود خفته و غافل و گرفتار هواى نفس باشد، نمى تواند دیگران را بیدار کند. «فَاِنَّ مَثَلَ الْواعِظِ وَ المُتَّعِظِ کَالْیَقْضانِ وَ الرَّاقِدِ، فَمَنِ اسْتَیْقَظَ عَنْ رَقْدَةِ غَفْلَتِهِ و مُخالَفَتِه وَ مَعاصیهِ صَلَحَ اَنْ یُوقِظَ غَیْرَهُ مِنْ ذلِکَ الرُّقادِ»(6) «خفته را خفته کى کند بیدار». لذا مى بینیم مربیان آسمانى که علم و عمل را آمیخته و عالمان عامل و مربیان وارسته اخلاق در دامن خود افراد شایسته اى را پرورانده اند، بنابراین تأثیر موعظه بیش از هر چیز، به نقش مربى و میزان روحیات او وابسته است. همچنانکه از تأثیر مواعظ رهبران دین و سایر بزرگان اسلام، نمونه هاى بسیار شنیده ایم. این اثرگذارى تا بدان جاست که مخاطب را به والاترین مراحل جذب مى کشاند. هنگامى که على(ع) خطبه معروف به صفات «متقین»(7) را براى «همّام» که یکى از یاران پارسا و صدیق آن حضرت بود، ایراد فرمود، به گونه اى مؤثر افتاد که همام صیحه اى زد و از شدت تأثر جان سپرد. قابل ذکر است که علاوه بر گفتار و رفتار مربیان، عوامل دیگرى نیز وجود دارد که نقش موعظه را ایفا مى کنند. از آن جمله است: واعظ درونى (وجدان)، تجارب فردى، حوادث و سرنوشت دیگران و... که در روایات بدان ها اشاره شده است. على(ع) مى فرماید: «ألْعاقِلُ مَنِ اتَّعَظَ بِغَیْرِهِ»(8)، «خَیْرُ ماجَرَّبْتَ ما وَعَظَکَ»(9) روان شناسى موعظه چنان که اشاره کردیم موعظه با روح و احساس مخاطب سروکار دارد، از این رو توجه به نکات روانى و مهارت هاى لازم در کاربرد موعظه و اثرگذارى آن، نقش مؤثر دارد. در آیات و روایات از این نکته ها، فراوان مى توان یافت. به عنوان مثال: الف) توجه به گرایش ها - در توجه به گرایش هاى روانى مخاطب، على(ع) مى فرماید: «دل ها را گرایش اقبال و ادبار است، و شما باید از زاویه اى که اقبال و گرایش دارند وارد شوید، زیرا تحمیل کردن قلب، موجب کورى آن خواهد شد: «اِنَّ لِلْقُلوُبِ شَهْوَةً وَ اِقبالاً وَ اِدْباراً فَأتُوها مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِها وَ اِقبالِها فَاِنَّ القَلْبَ اِذا اُکْرِهَ عَمِىَ»(10) ب) رعایت اعتدال در خصوص رعایت اعتدال و توجه به ظرفیت و استعداد مخاطب، پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: اسلام آیینِ متین و محکمى است پس با ظرافت و دقت در آن وارد شوید و بندگى خدا را در نظر بندگانِ خدا منفور نسازید. «اِنَّ هذَا الدِّینَ لَمَتینٌ فَأوغِلُوا فِیه بِرِفْقٍ وَ لا تُکرِهُوا عِبادَةَاللَّهِ اِلى عِبادِاللَّهِ.»(11) امام صادق(ع) ضمن توصیه به این اصل و با اشاره به اختلاف درجات ایمان و ظرفیت مخاطبین، داستان اسلام آوردن مرد مسیحى را به ارشاد و هدایت همسایه مسلمانش یادمى کند، که بر اثر زیاده روى و ناشى گرى آن مرد مسلمان در نخستین گام و تحمیل عبادت هاى سنگین بر مسیحىِ تازه مسلمان بدین وسیله فردى را که خود مسلمان کرده بود از اسلام بیزار کرد(12) و این نکته مهم بر دیگر مربیان نباید پوشیده بماند که تربیت هاى دینى را همواره با تساهل و رفق و خاطره هاى خوب و مسرت بخش همراه سازند و از افراط بپرهیزند. از این قاعده در روانشناسى به «قانون اثر» تعبیر شده است. طبق «قانون اثر»، عملى یا رفتارى که در موقعیت معینى موجب رضایت خاطر شود، در ذهن فرد با آن موقعیت ارتباط و همبستگى ایجاد مى شود که بعدها هروقت آن فرد در آن موقعیت قرار بگیرد احتمال تکرار آن عمل بسیار است، برعکس اگر عملى در موقعیتى موجب زحمت و دردسر شود، احتمال تکرار آن عمل خیلى کم خواهد بود. ج) توجه به احساسات پرهیز از تحقیر و نکوهش - به ویژه در حضور جمع (13)- جریحه دار نکردن عواطف و ابراز خوبى ها و تکیه بر نقاط مثبت و به رخ نکشیدن نقاط منفى، تشویق و ترغیب به خیر و... در توصیه هاى پیشوایان و مربیان بزرگ آمده است. امیرمؤمنان(ع) در نامه تربیتى خود به فرزندش امام حسن(ع) مى نویسد: «از ملامت بى جا بپرهیز، چه، افراط در ملالت آتش لجاجت را مى افروزد»: «أَلْأِفْراطُ فِىْ المَلامَةِ یَشُبُّ نِیرانَ اللِّجاجِ». د) لطایفِ حکمت - در استفاده از لطائف و ظرائف حکمت آمیز، که ملالت را از مخاطب بزداید و شوق و نشاط را برانگیزد، على(ع) مى فرماید: «اِنّ هذهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کما تَمَلُّ الْأَبدانُ فَابْتَغُوا لَها طَرائِفَ الحِکَمِ»(14) قلب ها همچون بدن ها خسته مى شوند، براى رفع ملالت آنها لطائف حکمت آمیز و زیبا انتخاب کنید. بدون تردید اگر اندرزها در قالبى زیبا و با بیان هنرمندانه و ماهرانه القا شود در قلوب جایگاه بیشترى خواهد یافت. ه) تکرار تأثیر تکرارِ درس اخلاق در آموزش و پرورش جاى انکار نیست و تجارب تربیتى تأییدى بر این مطلب است و آیات و روایات گواهى مى دهد که یک موضوع با شیوه ها و در قالب ها و مناسبت هاى مختلف القا گردیده تا در قلب ها جایگزین شود. به فرموده حضرت امام: کتاب اخلاق باید مکرر باشد تا مؤثر افتد.(15) و) لحن مشفقانه، ملایمت، مدارا به کارگیرى کلماتى که بار عاطفى دارد از روش هاى مؤثر موعظه است که قرآن بدان رهنمود داده است. در مواعظ لقمان به فرزندش، واژه «یا بنى!» (پسرم!) مکرر آمده است: «یا بُنَىَّ أقِمِ الصَّلوةَ وَ أمُرْ بِالمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ المُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلى ما أصابَکَ اِنّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ.»(16) همین روش را امیرالمؤمنین(ع) در نامه تربیتى خود با فرزندش امام حسن(ع) به کار برده است: «اَىْ بُنَىَّ! اِنِّى لَمّا رَأیتُنى قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً و رأیتُنى اَزْدادُ وَهْناً بادَرْتُ بِوَصِیَّتى اِلَیْکَ.»(17) فرزندم، همین که دیدم سالیانى پشت سر نهاده و به سستى در افتاده ام، به وصیت تو مبادرت کردم...» در مواعظ دیگر ائمه معصومین(ع) نیز این شیوه به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است. و نیز رفق و مدارا که اهمیت به کارگیرى آن تا بدان جاست که خداوند به «موسى و هارون(ع) توصیه مى کند که در مرحله نخست با لحن ملایم با فرعون سخن بگویند شاید مؤثر افتد»: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَوْ یَخْشى .»(18) یکى از دلایل موفقیت پیامبر اکرم(ص) در تبلیغ رسالت همین شیوه بود که خود بدان تصریح فرموده است: همچنان که به رسالت مأمور شدم به مداراى با مردم موظف گردیدم: «اُمِرْتُ بِمُداراةِ النَّاسِ کَما اُمِرْتُ بِتَبْلیغِ الرِّسالَةِ».(19) یکى از روش هاى حضرت امام، در ارشاد و تربیت همین بود که با مردم از در ملاطفت سخن مى گفت، به عنوان نمونه یکى از سخنان ایشان را مى نگریم: «من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانى خود مى خواهم که در زمانى که خداوند بر عالمان و روحانیون منت نهاده و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است از زىِّ روحانى خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دونِ شأنِ روحانیت و اعتبار نظام جمهورى اسلامى ایران است، بپرهیزند.»(20) موارد دیگرى که چون: تلقین و القا و روش غیرمستقیم و امثال آن را مى توان در شیوه هاى موعظه نام برد که شرح هریک مجال بیشترى را طلب مى کند. 6- تبشیر و انذار بشارت به پاداش و انذار از مجازات و ثواب و عقاب به عنوان نتیجه عمل، دو روى یک سکه اند که آن رحمت خداوندى است که گاه در پرده ثواب و احسان جلوه مى کند و گاه در قالب کیفر و مجازات. به تعبیر دیگر، این دو، جلوه «جمال و جلال» الهى اند و همچنان که امید به ثواب، مشوّقِ به عمل نیک است خوف از عقاب عامل بازدارنده از زشتى ها است. از این رو قلب مؤمن همواره در میان «خوف و رجا» در تردد است و به لطف و قهر حق عشق مى ورزد و ترس از خدا را ترس از پى آمدِ اعمالى مى داند که انسان با سوء اختیار خود مرتکب مى شود و پیام الهى بدان هشدار داده و از عواقب آن برحذر داشته و نه انتقام جویى حق که مبدأ و رحمت است. تبشیر و انذار و بیم و امید با اصول اعتقادى پیوند خورده و با عواطف آمیخته است وبدین ترتیب فراتر از تشویق و تنبیه به مفهومى است که مکاتب تربیتى ازآن سخن مى گویند. با توجه به فلسفه آفرینش که رسانیدن بشر به رحمت خداوندى است، مى توان گفت: بشارت بر انذار و تشویق بر تنبیه مقدم است. از این رو آیات قرآن پاداش عمل نیک را چندین برابر و کیفر عمل بد را معادل آن دانسته است: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلایُجْزى اِلّا مِثلَها وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ.»(21) هرچند به دلیل مقتضیات زمان و بیمارى غالب بر افکار و عقائد و اعمال عصر جاهلیت، قرآن در نخستین مرحله دعوت از «انذار» سخن گفته اما روند طبیعى در تربیت همان است که گفته شد. استفاده از عامل خوف و رجا و تبشیر و انذار و تشویق و تنبیه در تعلیم و تربیت اسلامى همسو تلقى شده و با توجه به زمینه هاى روانى افراد توصیه مى شود. على(ع) مى فرماید: «مَنْ حَذَّرَکَ کَمَنْ بَشَّرَکَ»(22) کسى که تو را مى ترساند همچون کسى است که بشارت مى دهد و نیز مى فرماید: «فقیه کامل (و مربى دانا) کسى است که مردم را از رحمت خدا مأیوس نکند و از عذاب او ایمن نسازد.» به عبارت دیگر: تعادل خوف و رجا را نگهدارد: «الفَقیهُ کُلُّ الفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِاللَّهِ وَ لَمْ یُؤیِسْهُم مِنْ رَوْحِ اللَّهِ و لَمْ یُؤمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِاللَّهِ.»(23) در عین حال آن چه بیشتر احساس مخاطب را برمى انگیزد تذکار رحمت و عطوفت پروردگار است. حضرت امام با اشاره به این نکته مى فرماید: «وقتى در مدرسه فیضیه صحبت مى کردم، آن گاه که از جهنم و عذاب الهى بحث مى کردم همه خشگشان مى زد ولى وقتى از رحمت حرف مى زدم مى دیدم که دل ها نرم مى شود و اشک ها سرازیر مى گردد و این تأثیر رحمت است.»(24) به طور خلاصه: ارج نهادن به ارزش هاى اخلاقى و برخورد متناسب با نیکوکاران و بدکاران و بهادادن به افراد برحسب لیاقت و کاردانى و رفتارشان روش منطقى و معقولى اى است که مکاتب تربیتى آن را پذیرفته اند و روش تربیتى اسلام نیز با آن ویژگى که بدان اشاره شد بدان اهتمام ورزیده و در سخن و سیره پیشوایانِ دین قابل ملاحظه است. این روش مى تواند مشوق به عمل نیک و فضایل اخلاقى باشد و عاملى بازدارنده از رذایل اخلاقى تلقى گردد، همچنان که یکسان برخورد کردن انگیزه روانى افراد را در علم و عمل از بین مى برد. على(ع) در نامه تربیتى خود به فرزندش امام حسن(ع) مى نویسد: «وَ لایَکُونَنَّ الُمحْسِنُ وَ المُسِیئُ عِندَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَواءٍ؛(25) مبادا که نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشد.» 7- امر به معروف و نهى از منکر این دو عامل، در قالبِ کنترل و نظارت عمومى بر ارزش ها و ضدارزش ها و به منظور حفظ و ترویج فضائل و رفتار ستوده و پیشگیرى از گسترش رذائل و صیانت اخلاق فردى و اجتماعى، به اجرا درمى آید. قرآن کریم، فلاح و رستگارى جامعه اسلامى را در دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منکر مى داند و گروه هاى ویژه اى را براى انجام این مهم موظف مى سازد: «وَلْتَکُنْ مِنْکُم اُمَّةٌ یَدعُونَ اِلَى الْخَیْرِ وَ یَأمُروُنَ بِالمَعرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفلِحوُنَ.»(26) و در روایات از این دو وظیفه اسلامى به عنوان شاخصه بارز دیندارى یاد شده و تارک آن مرده زنده و ضعیف و کسى که نام مؤمن دارد اما دین ندارد، به شمار آمده است. کلینى از امام باقر و امام صادق(ع) نقل مى کند: «وَیْلٌ لِقَوْمٍ لایَدِینونَ اللَّهَ بِالْأمرِ بِالمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ المُنْکَرِ»؛(27) واى بر آنان که به فرمان خدا در امر به معروف و نهى از منکر پاى بند نیستند. و نیز از پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده که: «خداوند دشمن مى دارد آن مؤمن ناتوانى را که دین ندارد. گفتند: مؤمن ناتوان بى دین چه کسى است؟ فرمود: آن کس که نهى ازمنکرنمى کند.»(28) در روایات اسلامى، دعوت به خیر و هدایت، به عنوان بهترین عمل، با بالاترین پاداش مطرح شده و فضیلت ارشاد و تربیت تا بدان جاست که پیامبر اکرم(ص) هنگام اعزام على بن ابى طالب(ع) به یمن، جهت دعوت مردم به اسلام فرمود: «اگر خداوند به دست تو یک فرد را هدایت کند، براى تو بهتر است از آن چه در شرق و غرب بر آن آفتاب مى تابد.»(29) امر به معروف و نهى از منکر کلیه واحدهاى کوچک و بزرگ اجتماعى را دربرمى گیرد و از خانواده شروع مى شود تا به محیط اجتماع و زمامداران حاکم مى رسد. امام صادق(ع) در تفسیر آیه «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَکُم وَاَهْلیکُم» فرمود: «تأمُرُونَهُمْ وَ تَنْهَوْنَهُمْ.» یعنى نگهدارى اعضاء خانواده از آتش دوزخ به امر و نهى کردن آنهاست. گفتنى است که انجام این مسئولیتِ تربیتى - اجتماعى مراتبى دارد. از قلب شروع مى شود و در زبان انعکاس مى یابد و به برخورد عملى منتهى مى گردد و گاه به جهاد و شهادت مى انجامد و در نهى از منکر کمترین مرتبه عملى اش عبارت است از برخورد نفرت آمیز با گناه و اهل گناه. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: «اَمَرَنا رَسولُ اللَّهِ اَنْ نَلْقى اَهْلَ الْمَعاصى بِوُجوُهٍ مُکَفَهِرَّةٍ؛(30) پیامبر خدا به ما دستور داد اهل گناه را با چهره اى درهم و عبوس دیدار و برخورد کنیم.» بدین سان «امر به معروف و نهى از منکر» از یک سو بُعدِ فرهنگى، ارشادى و تربیتى دارد و از سوى دیگر عنوان مبارزه با تبهکاران و آنان که سد راه سعادت انسانیت شده اند، تا برسد به جهاد و مقاتله که آخرین راه حل و عمل جراحى است در پیکر اجتماع و پاک سازى محیط سیاسى و اجتماعى از عناصر ناصالح: «وَ قاتلِوُهُمْ حَتّى لاتَکوُنَ فِتنَةٌ و یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ...»(31) و این یک ضرورت اجتناب ناپذیر است در سالم سازى محیط اجتماع و هموارکردن جاده کمال و قسط و عدالت. و چنین است قوانین جزائى و کیفرى اسلام که قبل از آن که جنبه انتقام جویى داشته باشد، عامل تربیتى و ضمانت اخلاقى براى اجتماع به حساب مى آید. قرآن درباره نقش قصاص در حیات نوع بشر مى فرماید: «وَ لَکُمْ فِى القِصاصِ حَیوةٌ یا أُوْلِى الْأَلبابِ...»(32) و در روایت آمده که: «اجراى یک حد شرعى بیش از بارش چهل روز باران براى انسان ها سودمند است.» به طور کلى برخورد با منکرات اگر با روش هاى صحیح صورت گیرد، براى ریشه کن ساختن بیماریهاى روحى و اخلاقى و نجات گناهکاران و پاک سازىِ محیط اجتماعى بسیار کارساز است. 8- عادت عادت نوعى ارتباط است که میان انسان و رفتارى خاص بر اثر تکرار و ممارست به وجود مى آید تا بدان جا که در طبع راسخ شده و به صورت ملکه درآید. و از این جاست که گفته اند: «العادَةُ طَبیعةٌ ثانیةٌ.» براى عادى شدن یک رفتار مراحلى پیموده مى شود: «تصور، تصدیق، شوق، اراده، عمل، تکرار و بالاخره عادت و ملکه» که از آن به اخلاق نیز تعبیر مى شود. خواجه نصیرالدین طوسى گوید: «و اما عادت چنان بود که در اوّل به روّیت و فکر، اختیار کارى کرده باشد و به تکلف در آن شروع نموده تا به ممارست متواتر و فرسودگى در آن با آن کار الف گیرد و بعد از الف تمام به سهولت بى رویت از او صادر شود تا خلقى شود او را.»(33) در مسئله عادت دیدگاه ها متفاوت است، برخى دانشمندان غربى مانند «کانت و روسو» نسبت به عادت نظر منفى داشته و آن را منافى با آزادى اراده انسان مى دانند. شاید انگیزه آنان در این اعتقاد، رد نظریه «رفتارگرایان» است که رفتار انسان را «شرطى» و متأثر از محیط و پاسخى در برابر عوامل محرک مى دانند و براى تعلیم و تربیت نقشى فراتر از این تصور نمى کنند که انسان به صورت خودکار و بدون اراده در شرایطى معین، به کارى مبادرت کند، همانند حیوانات که بدون شعور و اراده تحت تأثیر عامل محرکى، پاسخ رفتارى مناسب از آن ها سر مى زند.(34) به طور خلاصه: «در مکتب سلوک یا رفتار، عادت یا تمرین و تکرار عمل معینى در مقابل محرک خاصى باعث به وجود آمدن رابطه ماشینى یا اتوماتیک میان آن محرک و عمل است.»(35) چنان چه ملاحظه مى کنیم در این دیدگاه انسان فاقد اراده و انتخاب در رفتار خود مى باشد و به طور خودکار در برابر عوامل محرک پاسخ مناسب مى دهد. برخى دانشمندان غربى نسبت به عادت با نظر مثبت نگریسته و آن را به منزله تظاهرات رشد مى دانند. به نظر «دیوئى» عادات جنبه اجرایى دارند و فرد را قادر مى سازند تا از شرایط طبیعى براى هدف هاى خویش استفاده کند. از طریق عادت ها فرد محیط خود را تحت کنترل درمى آورد. براساس این نظریه عادات به منزله طرز انجام کارى معین به صورت ثابت نیست؛ یعنى عادات را نباید امرى خود به خودى و فاقد جنبه عقلانى تلقى کرد. وقتى در تشکیل عادات جنبه عقلانى نیز نفوذ داشته باشد تغییر آنها در شرایط مناسب آسان تر انجام مى گیرد.(36) و اما فلاسفه اسلامى، در تربیت و اخلاق نقش عادت را مثبت تلقى کرده اند. «فارابى تأکید مى کند که اخلاق پسندیده و اخلاق ناپسند هر دو در اثر ممارست کسب شوند و اگر کسى را اخلاق پسندیده نباشد مى تواند در عادت آن را تحصیل کند و عادت عبارت است از قیام به یک عمل واحد پى در پى و بسیار در زمان طولانى و اوقاتى نزدیک به هم.»(37) نقش عادت در تربیت اسلامى مکتب تربیتى اسلام، نسبت به عادت به صورت مشروط مى نگرد. نه آن را به طور کلى مى پذیرد و نه مطلقاً رد مى کند. در این دیدگاه هنگامى عادت معتبر و قابل اتکا است که ازروى ایمان و آگاهى و انتخاب باشد. توضیح آن که انسان داراى چند نوع کار و فعالیت است: 1- افعال غریزى و خودکار که مشترک میان حیوان و انسان مى باشد. 2- افعال عادى که از عادت و تکرار ناشى مى گردد، که آن نیز مشترک انسان و حیوان است. 3- افعال ارادى که ویژه انسان است و از شناخت و انتخاب ناشى مى شود. افعال ارادى دو نوع است: «انتفاعى، متعالى». تربیت اسلامى، علاوه بر آن که ارزش را به فعل ارادى مستند مى کند، بعد ایمانى و متعالى به آن مى بخشد. بدین ترتیب: آن گاه عادت در روش تربیتى اسلام معتبر است که از روى اراده و انتخاب باشد و به علاوه با قصد قربت و نیت خالص انجام گیرد و عمل بدون نیت ارزش ندارد. از سخن على بن الحسین(ع) است: «لاعَمَلَ اِلاَّ بِالنّیَّةِ»(38) و با توجه به این اصل که در گذشته (39) نیز بدان پرداختیم، استمرار یک عمل تا مرحله اى که عادت شود مورد توجه قرارمى گیرد. على(ع) فرمود: خود را به انجام خوبى ها و تحمل رنج ها در کسب منافع خیر عادت بده تا نفست شرافت یابد و آخرتت آباد گردد و ستایش گرانت بسیار شوند: «عَوِّدْ نَفْسَکَ فِعْلَ المَکارِمِ و تَحَمُّلَ اَعْباءِ المَغارِمِ تَشْرُفْ نَفْسُکَ و تُعْمَرْ آخِرَتُک وَ یَکْثُر حامِدُوکَ»(40) امام باقر(ع) فرمود: «اَحَبُّ الْأعمالِ اِلَى اللَّهِ عَزَّوجَلَّ ماداوَمَ العَبْدُ عَلَیْهِ وَ اِنْ قَلَّ»(41) بهترین کارها نزد خدا چیزى است که بنده بدان مداومت کند گرچه کم باشد." "و در عین حالى که از عادت و تکرار عمل نیک ستایش شده از آنان که عملى را صرفاً از روى عادت انجام مى دهند اما تناقض هاى رفتارى و ضعف هاى اخلاقى دارند توصیف مطلوبى نشده است. امام صادق(ع) فرمود: به رکوع و سجود طولانى مرد ننگرید که این چیزى است که بدان عادت کرده و از ترک آن وحشت مى کند بلکه به راستگویى و امانت دارى اش بنگرید: «لاتَنْظُرُوا اِلى طُولِ رُکوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَاِنَّ ذلِکَ شَئٌ اعْتادَهُ، فَلوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذلِکَ وَلکِنِ انْظُرُوا اِلى صِدْقِ حَدیثِهِ وَ أداءِ اَمانَتِهِ».(42) به طور خلاصه: عادت در رفتار نیک، مى بایست از ملکه نفسانى نشأت گیرد که زیر ساخت آن ایمان و اعتقاد باشد. در مورد عادت دادن کودکان به نماز و روزه به عنوان تمرین و آمادگى قبل از تکلیف، تا هنگامى که این عادت صبغه ایمانى گیرد، در روایات، توصیه هایى وجود دارد.(43) --- 1. اصول کافى، ج 2، ص 85. 2. سوره یونس، ص 57. 3. سوره نحل، ص 125. 4. ارشاد القلوب، ص 9. 5. تصنیف غرر، ص 224. 6. سوره نحل، آیه 90. 7. مصباح الشریعه، ص 160. 8. نهج البلاغه، خطبه 193. 9. تصنیف غرر، ص 225. 10. همان، ص 224. 11. نهج البلاغه، حکمت 193، ص 394. 12. اصول کافى، ج 2، ص 86 باب الاقتصاد فى العباده. 13. همان، ص 43، باب درجات الایمان. 14. امام عسکرى(ع): من وعظ اخاه سراً فقد زانه و من وعظه علانیة فقد شانه. (تحف العقول، ص 489) 15. نهج البلاغه، حکمت 91، صص 375 - 374. 16. صحیفه نور، ج 17، ص 221. 17. سوره لقمان، آیه 17. 18. نهج البلاغه، نامه 31، ص 297. 19. سوره طه، آیه 44. 20. تحف العقول، ص 47. 21. صحیفه نور، ج 17، ص 221. 22. سوره انعام، آیه 160. 23. نهج البلاغه، حکمت 59، ص 370. 24. همان، حکمت 90، ص 374. 25. صحیفه نور، ج 18، ص 153. 26. نهج البلاغه، نامه 53، ص 328. 27. سوره آل عمران، آیه 104. 28. فروع کافى، ج 5، صص 57 - 56. 29. فروع کافى، ج 5، ص 59. 30. وسائل الشیعه، ج 11، ص 30. 31. فروع کافى، ج 5، ص 59. 32. سوره انفال، آیه 39. 33. سوره بقره، آیه 179. 34. اخلاق ناصرى، ص 101. 35. نظریه پاولوف دانشمند روسى، در مورد شرطى بودن تربیت که نخستین بار روى سگ آزمایش شد معروف است که بعدها توسط برخى مربیان تعقیب و مورد مطالعه و استفاده قرار گرفت. 36. دکتر شریعتمدارى، روانشناسى تربیتى، ص 44. 37. دکتر على شریعتمدارى، فلسفه، ص 153. 38. حناالفاخورى، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ص 432. 39. در بحث «اصول تربیتى اسلام». 40. تصنیف غرر، ص 231. 41. اصول کافى، ج 2، ص 82. 42. اصول کافى، ج 2، ص 105. 43. سنن النبى، ص 158." "فصل هفتم:مراحل و محیط تربیت --- الف) مراحل رشد ب) مراحل تربیت 1- کودکى و تربیت اهمیت تربیت در کودکى پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى کودکان 2- نوجوانى و تربیت 3- جوان و تربیت پذیرى 4- تربیت بزرگسالان ج) محیط تربیت 1- محیط خانه 2- محیطهاى آموزشى 3- محیط اجتماعى --- الف) مراحل رشد انسان در طول زندگى مراحلى را از رشد مى پیماید و به تناسب هر مرحله و ویژگى هاى آن، تربیت خاصى را مى طلبد. روان شناسان، کارشناسان تعلیم و تربیت، دانشمندان علوم اجتماعى، فیزیولوژیست ها با نگرش هاى متفاوت به تقسیمِ دوران رشد و تکامل انسان از کودکى تا کهولت پرداخته اند. برخى کارشناسان تعلیم و تربیت این مراحل را بدین گونه ذکر کرده اند: 1- مرحله شیرخوارگى از تولد تا تقریباً 2 سالگى 2- مرحله دایگى یا پرستارى میان 2 تا 5 سالگى 3- مرحله کودکستانى میان 5 تا 7 سالگى 4- مرحله دبستانى میان 7 تا 12 سالگى (پایان کودکى) 5- مرحله دبیرستانى (دوره اوّل) از 12 تا 15 سالگى (آغاز نوجوانى) 6- مرحله دبیرستانى (دوره دوم) از 15 تا 18 سالگى 7- مرحله دانشگاهى از 18 تا 22 سالگى (جوانى) 8- مرحله بعد از تحصیل، دوران تشکیل خانواده.(1) در منابع اسلامى نیز مراحل رشد و تربیت انسان در ابعاد مختلف جسمانى و روحانى و مادى و معنوى مورد توجه قرار گرفته است. قرآن کریم مراحل آفرینش انسان را از نقطه آغازین خلقت او یعنى هنگامى که خاک به صورت گیاه درآید و به مواد غذایى و سپس خون و نطفه مبدل گردد تا هنگامى که در عالم جنین به صورت علقه و مضغه و... درآید و آماده افاضه روح شود، متذکر مى گردد که طى این مراحل، تربیت تکوینى الهى او را همراهى مى کند و پس از ولادت به بیان سه مرحله رشد یعنى «کودکى، جوانى و بزرگ سالى» مى پردازد که در این جا پاى مسئولیت تربیت انسان به میان مى آید: «هُوَالَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیوُخاً...؛(2) «اوست خداوندى که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه و آن گاه از علقه تا آن که به صورت کودکى درآورد تا به مرحله رشد برسید و رهسپار دوران پیرى شوید.» و در مناسبتى دیگر به بیان گرایش هاى طبیعى و غریزى انسان در مراحل مختلف رشد پرداخته و مى فرماید: «أِعْلَمُوا اَنَّمَا الْحَیوةُ الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُم وَ تَکاثُرٌ فِى الْأَموالِ وَالْأَوْلادِ...؛(3) بدانید که زندگى دنیا، بازى، سرگرمى، آرایش، مفاخره و افزون طلبى در ثروت و فرزندان است...» این ها خصلت هاى طبیعى و غریزى انسان است که در نظام تربیت اسلامى تعدیل و هدایت مى شوند. و بدیهى است که در کنار این ها استعدادهاى متعالى و گرایش هاى معنوى است که شخصیت حقیقى انسان را تشکیل مى دهد(4) و به شیوه متعال و هم آهنگ در تربیت اسلامى مورد توجه است. ب) مراحل تربیت در مراحل یاد شده و براى شکل گیرى شخصیت تکامل یافته انسان، اسلام رهنمودهاى گسترده اى دارد که از آن جمله است: ازدواج مشروع و آداب آن، توصیه هاى دوران باردارى، شیرخوارگى، حضانت تا رعایت موازینِ دیگر پرورشى در هریک از مراحل که هرکدام فصلى را از تربیت اسلامى تشکیل مى دهد و در خصوص مراحل تربیت و ویژگى هاى هریک روایات بسیارى نیز وجود دارد. از جمله پیامبر اکرم(ص) براى انسان تابیست و یک سالگى سه دوره هفت ساله قائل شده اند: دوره «آقائى» که کودک فرمانروایى مى کند، دوره «فرمانبردارى» که نوجوان باید مطیع مربیان باشد و دوره «وزارت» که جوان مورد مشورت قرار مى گیرد: «الوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنینَ و عَبْدٌ سَبْعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبْعَ سِنینَ.»(5) با دقت در ویژگى هاى این سه مرحله، ظرافت و جذابیت این سخن، مشخص مى گردد. هفت سال نخستین، مرحله «خودمدارى» است. دورانى که کودک مى بایست آزاد باشد رشد نماید و مسئولیتى متوجه او نگردد. از این رو در روایات آمده است که: «هفت سال کودک را براى بازى رها سازید و...» هفت سال دوم، مرحله پذیرش است که نوجوان به مرحله تصمیم گیرى نرسیده و زمینه فکرى «انضمامى» دارد و به شکل دادن و کنترل و هدایت محتاج است. از این رو اطاعت از مربیان براى وى به طور جدى مطرح مى گردد. هفت سال سوم، مرحله شکوفایى فکرى و «خود مدیرى» است که در این مرحله عواملى چون مشورت کردن و تبادل افکار مى تواند در رشد عقلى جوان نقش مؤثر ایفا کند. امام صادق(ع) نیز با اشاره به سه دوره هفت ساله مى فرماید: کودک هفت سال به بازى بپردازد و هفت سال به فراگیرى خواندن و نوشتن و هفت سال به تعلیم حلال وحرام: «الغُلامُ یَلْعَبُ سَبْعَ سِنینَ و یَتَعَلَّمُ الْکِتابَ سَبْعَ سِنین و یَتَعَلَّم الحَلالَ وَ الحَرامَ سَبْعَ سِنین».(6) 1- کودکى و تربیت براى تربیت این مرحله (کودکى) توصیه هایى در اسلام وجود دارد. از آن جمله: نام گذارى و اذان و اقامه گفتن، مراقبت هاى لازم در آغاز کودکى چون: رضاع، حضانت، بهداشت، تغذیه و به طور کلى پرورش بدنى و عطوفت و محبت، بازى و سرگرمى، احترام به شخصیت کودک، به کارگیرى روش کودکانه و بالاخره تربیت متناسب دینى و اخلاقى و عقلى و عاطفى در ابعاد معنوى که با مراجعه به متون اسلامى، وسعت و دقت توصیه هاى تربیتى اسلام را در هریک از مراحل رشد مى توان یافت.(7) در این جا پاره اى از این موارد را مى نگریم: على(ع) مى فرماید: حق فرزند بر پدر آن است که نام نیک براى او انتخاب کند، ادب شایسته بیاموزد و تعلیم قرآن دهد: «اَنْ یُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ یُحَسِّنَ أَدبَهُ وَ یُعَلِّمَهُ القُرْآنَ».(8) امام صادق(ع)، از قول پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده: «مَنْ لَمْ یَرحَمْ صَغیراً و لَمْ یُوَقِّرْ کَبیراً فَلَیْسَ مِنّا؛(9) کسى که نسبت به کودک مهربانى نکند و براى بزرگ سال احترام قائل نشود ازما نیست.» و نیز پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «أَکْرِمُوا اَوْلادَکُمْ وَ اَحْسِنُوا آدابَهُم یُغْفَرْ لَکُمْ».(10) و نیز مى فرماید: «مَنْ کان عِندَهُ صَبِىٌّ فَلَیتصابَّ لَهُ؛(11) کسى که با کودک معاشر است باید با او روش کودکانه پیش گیرد.» و امیرالمؤمنین(ع) از تعلیم شنا و تیراندازى به فرزندان سخن گفته اند: «عَلِّمُوا أوْلادَکُمُ السَّباحَةَ وَ الرِّمایَةَ».(12) سیره رهبران دین نیز مشتمل بر شواهد عینى از رفتار عطوفت آمیز و هدایت گر با کودکان است. پیامبر اکرم(ص) کودکان را مورد تفقد قرار مى داده و به آنان سلام مى کردند و محبت مى نمودند. على(ع) همان گونه که درباره ایتام توصیه مى فرمود: «اَللَّه اَللَّه فى الْأَیْتامِ فَلاتُغِبُّوا اَفْواهَهُمْ وَلایَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ؛(13) «خدا را خدا را، نسبت به یتیمان مبادا گهگاه گرسنه بمانند و در نظر شما تحقیر شوند.» در عمل نیز با کودکان بى سرپرست مى نشست و با آنان زبان کودکانه مى گشود و آن ها را با بازى سرگرم مى ساخت تا از عقده هاى روحى آنان کاسته شود. اهمیت تربیت در کودکى سال هاى نخستینِ عمر مناسب ترین موقعیت براى تربیت است، زیرا فطرت دست نخورده و زمینه پذیرش کاملاً مساعد است. در این مرحله مسئولیت تربیت و مراقبت هاى رفتارى، بیش از هرکس برعهده پدر و مادر است. قرآن کریم با اشاره به این مطلب مى فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَکُمْ وَ اَهْلِیکُم ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ...»(14) که در روایات به امر و نهى تفسیر شده است و اولیا باید اهل و فرزندان خود را از آن چه سرانجامش آتش دوزخ است حفظ و حراست کنند و در تعلیم و تربیت آنان بکوشند و معلم و مربى صالح برگزینند. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: بهترین میراث پدران براى فرزندانشان ادب است: «خَیْرُ ماوَرَّثَ الآباءُ الْأَبْناءَ الْأدَبُ».(15) امام حسین(ع) یکى از کودکان خود را نزد معلم فرستاد، همین که کودک «سوره حمد» را فراگرفت و آن را نزد پدر خواند، امام(ع) به عنوان تشویق از معلم جوائز گران بهایى به وى داده و فرمودند: در برابر آن چه معلم به فرزند من آموخته، کارى درخور انجام نداده ام. پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى کودکان در این مرحله، پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى، از اهمیت بسیارى برخوردار است. زیرا بساطت، سادگى و عصمت کودکانه با زمینه فطرى که دارد، در سازندگى آتیه او نقش حساسى ایفا مى کند. امام صادق(ع) مى فرماید: حضرت موسى(ع) در مناجات با پروردگار عرض کرد: بهترین اعمال کدام است؟ خداوند خطاب فرمود: «محبت به کودکان، زیرا آنان بر فطرت توحید آفریده شده اند.»(16) در اسلام براى دوران کودکى و نوجوانى و قبل از بلوغ به عبادات تمرینى توصیه شده است تا کودکان با آداب و شرایع و اخلاق و تعهدپذیرى آشنا گردند و در مرحله تکلیف دچار مشکل نباشند. امام صادق(ع) فرمود: «اِنّا نَأمُرُ صِبیانَنا بِالصَّلوة اِذا کانُوا بَنِى خَمْسَ سِنینَ فَمُرُوا صِبْیانَکُم بِالصَّلوةِ اِذا کانُوا أبْناءَ سَبْعَ سِنینَ؛(17) ما فرزندانمان را در پنج سالگى به نماز وامى داریم، اما شما در هفت سالگى آن ها را امر به نماز کنید. و نیز فرمود: «پیش از آن که منحرفین به سراغ فرزندان شما بیایند، حدیث ما را براى آنان باز گویید: «بادِرُوا اَحْداثَکُم بِالْحَدِیثِ قَبْلَ اَنْ یَسْبِقَکُمْ اِلَیْهِم المُرْجِئَةُ».(18) پرورش فطرت توحیدى، از دید فلاسفه و دانشمندان نیز پوشیده نمانده است. دکتر کارل در این باره مى نویسد: «براى کودکان سخن از الهیات گفتن بى فایده است ولى بایستى بر وفق اندرز کانت از آغاز زندگى، خداوند را چون پدرى مهربان، توانا و نامریى به ایشان معرفى کرد که مشمول عنایات او هستند و مى توانند با نیایش به سوى او رو کنند. واقع ترین طریقه ستایش خداوندى تمکین از اراده اوست و اراده خداوندى بر این جارى است که زندگى کودک نیز چون بالغ مشى صحیح داشته باشد.»(19) 2- نوجوانى و تربیت نوجوانى مرحله اى از رشد و بلوغ است که با تحولاتى در جسم و روان همراه مى باشد. روان شناسان و مربیان براى این مرحله سه ویژگى ذکر کرده اند: 1- خود مدیرى و خودکفائى؛ 2- توان قضاوت و تشخیص خوب و بد و باید و نباید؛ 3- توان اراده و قصد.(20) در این مرحله غرائز و احساسات رو به اوج گیرى اند، قوا و استعدادها به جنب و جوش مى آیند، عقل در آستان رشد نسبى است. تضاد میان هیجان هاى عاطفى و غریزى خواسته ها و تجمل و شخصیت از یک سو و گرایش هاى عقلى و علمى و انتظارات و مسئولیت هاى اجتماعى از سوى دیگر، مرحله جدیدى را پیش روى نوجوان مى گشاید. روح استقلال طلبى، تصمیم گیرى و کاوش گرى از ویژگى هاى این مرحله است که آن را «خود مدیرى» نامیده اند، نوجوان مى خواهد روى پاى خود بایستد، از حالت کودکان و دنباله روى به در آید، به تقلید بسنده نکند و براى علامت سؤال هایى که در ذهن دارد، پاسخى قانع کننده بیابد، همچنین خطر هیجان هاى غریزى و سقوط اخلاقى و تصمیم گیرى هاى حاد و تأثیرپذیرى و خطر انحراف از ویژگى هایى است که با بلوغ رخ مى نماید. لذا مى توان تربیت این دوره را یکى از دشوارترین و در عین حال ظریف ترین مراحل تربیت به شمار آورد. پرورش عقل و ادراک، نظارت بر اخلاق و رفتار، کنترل و هدایت غرایز و پاسخ گویى مناسب به احساسات و خواسته هاى روانى و بدنى نوجوان، مهارت هاى خاصى را مى طلبد. کتاب و مدرسه، فیلم و سینما، رادیو و تلویزیون، قصه و داستان و به طور کلى عوامل شکل دهنده فکرى و روحى و محیطهاى تربیتى اجتماعى در این مرحله فوق العاده حساس و سرنوشت سازاند. چیزى که بر مشکل تربیتى نوجوان مى افزاید آسیب هاى اخلاقى است که از فضاى فرهنگى و اجتماعى دامن گیر نسل نو شده است و جوامع انسانى، به ویژه کشورهاى پیشرفته را با دشوارى هاى جدى رو به رو ساخته است. تضاد و تنش میان پیشرفت هاى علمى و تمدن جدید و فطرت اخلاقى، در عصر کنونى چیزى است که در گفتار تحلیل گران غربى به طور گسترده دیده مى شود. «پیرى» ارزش هاى اخلاقى را در دگرگونى اجتماعى فرد و آینده نوع انسانى و تمدن کنونى بیان کرده، تأکید مى کند که در عصر ما، نوجوان در عالمى زندگى مى کند که حقایق علمى ظاهراً تباین و مخالفت شدیدى با ارزش هاى اخلاقى دارند. از این رو فرد مى کوشد که در میان عقلى که عاطفه او را خشکانده و عاطفه اى که از عقل او عقب افتاده است نزدیکى برقرار سازد. در روش ها و مسلک هاى خود پىِ فرهنگ و تمدنى مى گردد که عقل او را تقریباً به درجه عالى و نهایتش برساند و به عیش و عشرت زیر سایه تحول مادى جدید بپردازد. در حالى که اخلاق او را به این پایه علمى نمى رساند و امور جهان هرگز رو به راه نخواهد شد مگر هنگامى که شخص احتیاج خود را به پیشرفت اخلاقى جهانى دریابد همان طور که احتیاج به پیشرفت علمى را درک مى کند.(21) و همین هاست که نظام هاى تربیتى جدید را زیر سؤال برده و سرنوشت نسل بشر را با بحران رو به رو ساخته است و این خود تأکید دیگرى بر ضرورت رجعت به دین و پیروى از راه انبیاء است که چهره کامل و زنده آن در مکتب تربیتى اسلام تبلور دارد. 3- جوان و تربیت پذیرى یکى از ویژگى هاى دوره جوانى، برخورد منطقى با قضایا است. در این مرحله، ضمن آن که قوا و غرایز از شور و هیجان برخوردارند، جوان منطقى تر با قضایا برخورد مى کند، به مرشد و مربى بیشتر احساس نیاز مى نماید و مى کوشد شخصیت علمى و فکرى خود را بالا برد و براى خود الگویى بیابد. از این رو، در برنامه هاى تربیتى اسلام، به جوانان عنایت بسیار شده و استفاده صحیح از زمینه هاى فطرى، ایمانى، عقلى و عاطفى آنان، مورد توجه قرار گرفته است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: پنج چیز را غنیمت شمارید پیش از آن که از دست برود. یکى از این پنج چیز جوانى است: «وَ شَبابَکَ قَبْلَ هِرَمِکَ». همچنین مى فرماید: چیزى نزد خدا پسندیده تر از جوان توبه کار نیست: «ما ِمْن شَئٍ اَحَبُّ اِلَى اللَّهِ مِنْ شابٍّ تائِب».(22) على(ع) در نامه تربیتى خود به فرزندش امام حسن(ع) مى نویسد: «دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه در آن افکنند بپذیرد. پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آن که دلت سخت شود و خِرَدت هوایى دیگر گیرد تا با رأى قاطع روى به کارى آرى و از آنچه خداوندان تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهره بردارى» «و اِنّما قَلْبُ الحَدَثِ کَالاَرْضِ الْخالِیَةِ ما أُلْقِىَ فِیها مِنْ شَئٍ شَئٍ قَبِلَتْهُ. فَبادَرْتُکَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ اَنْ یَقسُوَ قَلْبُکَ و یَشْتَغِلَ لُبُّکَ لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأیِکَ مِنَ الْأَمْرِ ما قَدْ کَفاکَ اَهْلُ التَّجارِبِ بُغْیَتَهُ وَتَجْرِبَتَهُ».(23) امام باقر(ع) فرمود: اگر جوانى از جوانان شیعه را که به فقه آشنا نیست نزد من آرند به تأدیب وى خواهم پرداخت: «لَوْأُتیتُ بِشابٍّ مِنْ شَبابِ الشّیعَةِ لایَتَفَقُّه لَأَدَّبتُه».(24) امام صادق(ع) به یکى از یاران خود به نام «احول» فرمود: مردم کوفه از این امر (ولایت) چگونه استقبال مى کنند؟ پاسخ داد: خیلى کم. فرمود: «عَلَیْکَ بِالْأحْداثِ» و در روایت دیگر: «عَلَیْکَ بِالْأحْداثِ فَاِنَّهُم اَسْرَعُ اِلَى کُلِّ خَیْر».(25) بر تو باد به جوانان، چراکه آنان نسبت به هر کار نیکى شتاب بیشترى دارند. امام کاظم(ع) فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ فِى شَبابِهِ کانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فى الحَجَر؛(26) آموختن در جوانى، مانند نقش در سنگ پابرجا است.» پیامبر اکرم(ص) مسئولیت هاىِ ارشادى، آموزشى و اجرایى را به جوانان مى داد و از نیروهاى مؤمن و پرتلاش در جهت ترویج و توسعه اسلام و اداره جامعه اسلامى یارى مى جست. «مصعب ابن عمیر» را که جوانى شایسته بود جهت ترویج اسلام به مدینه فرستاد تا قرآن و تعالیم دین را به مردم بیاموزد و او از عهده این مسئولیت به خوبى برآمد. «معاذبن جبل» را براى تعلیم و تربیت مردم مکه مأمور ساخت. «اسامةبن زید» را به فرماندهى سپاه عظیم اسلام در جنگ با رومیان گماشت و همگان را به اطاعت وى مأمور ساخت. حضرت امام - رضوان اللَّه علیه - با توجه به نقش سازنده جوانان در نظام اجتماعى و ضرورت تربیت و خودسازى در این دوران مى فرمایند: «قلب جوان لطیف و ملکوتى است و انگیزه هاى فساد در آن ضعیف مى باشد، لیکن هرچه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قوى تر و محکم تر مى گردد تا جایى که کندن آن از دل ممکن نیست. چنان که در روایت است قلب انسان ابتدا مانند آینه صاف و نورانى است و هر گناهى که از انسان سربزند یک نقطه سیاه در آن ظاهر مى گردد و هرچه گناه بیشتر شود نقطه هاى سیاه بر روى قلب فزونى مى یابد تا جایى که قلب را سیاه کند.»(27) به طور خلاصه: نظام تربیتى اسلام نسبت به جوانان و تربیت آنان اهتمام فراوان ورزیده و استفاده کامل و صحیح از زمینه هاى مساعد روانى و صفاى نفس و قواى جوانى را مورد تأکید قرار داده است. 4- تربیت بزرگسالان در تعلیم و تربیت جدید، معمولاً از کودکى و نوجوانى و جوانى سخن مى گویند و تربیتِ بزرگ سالان کمتر عنوان مى شود. حال با پذیرش این مطلب که دوران کودکى و نوجوانى و جوانى مساعدترین دوره تربیت مى باشد، اما باید توجه داشت که اسلام تمام دوران عمر را عرصه گاه تعلیم و تربیت و تهذیب اخلاق مى داند و به انسان اجازه نمى دهد در راه رشد و تکامل لحظه اى را از دست دهد و با روح یأس، تسلیم عوامل و شرایط گمراه کننده باشد.(28) از این رو راهبردهاى تربیتى اسلام به مقطعى خاص منحصر نیست بلکه تمام مراحل زندگى انسان را شامل است؛ مثلاً: تکالیف شرعى به ویژه نماز که عامل مهمى در خودسازى مى باشد تا پایان عمر با انسان ملازم است. هرچند تربیت در بزرگسالى مشکل تر از گذشته است اما در هرحال باب تربیت و انسان سازى هیچ گاه بسته نیست. همان گونه که پیامبر اکرم(ص) به تربیت نسلى پرداختند که در جهل و خرافه، شرکِ جاهلیت ریشه کرده بود اما از همین مردم امتى شایسته و چهره هایى برجسته تربیت نمودند. البته در این دوران انسان بیش از آن که چشم به راه مربیان بنشیند مى بایست خود مربى خود باشد و از واعظ درونى بیش از واعظ بیرونى بهره گیرد. ج) محیط تربیت محیط به طور کلى به همه اوضاع و شرایط و عوامل خارجى گفته مى شود که در رشد و تکامل یا رفتار موجود زنده تأثیر مى کند.(29) کارشناسان تربیتى براى رشد و تکامل انسان در ابعاد مختلف بدنى، روانى، عقلى، عاطفى و اجتماعى عواملى را مؤثر مى دانند که مهم ترین آن ها عبارت اند از: 1- وراثت که منظور از آن انتقال صفات یا خصایص از والدین و اجداد به فرزندان است. 2- تکوین و چگونگى آفرینش عضوى، مخصوصاً غده هاى درون ریز که مواد مترشح آنها «هورمون ها» در تمام قسمت هاى مختلف بدن اثر مى گذارد. 3- غذا که رشد و نمو ساختمان سلول ها و ذخیره انرژى موجود زنده براى فعالیت هاى فعلى و آینده اش همگى بر آن مبتنى است. 4- محیط اجتماعى که از روز تولد، بر فرد مسلط و حاکم است و با مادر شروع مى شود و به تدریج به شکل روابط اجتماعى گسترده درمى آید».(30) گرچه در اصطلاح مربیان، محیط شامل: محیط مستقیم، غیرمستقیم، محیط داخلى (بدن)، محیط طبیعى، محیط خارجى یا اجتماعى، محیط نزدیک و محیط دور مى شود. اما مقصود ما در این جا «محیط اجتماعى» است که از روابط انسان ها با یکدیگر و عوامل ساخته دست آن ها پدید مى آید و از دامن مادر و پدر آغاز مى گردد و تا محیطهاى آموزشى و ارتباطات اجتماعى گسترش مى یابد: (خانه، مدرسه و جامعه). 1- محیط خانه پیش از آن که کودک به مدرسه و جامعه گام نهند، سر و کارش با خانه و اهل خانه به ویژه والدین است و هر آن چه در این محیط پیش چشم کودک مى گذرد در شکل دادن اخلاق و روحیات او مؤثر واقع مى شود و به ویژه الگوهاى رفتارى یکى از عوامل مؤثر تربیتى فرزندان به شمار مى آید. از این رو پاک سازى محیط خانه از بدآموزى هاى رفتارى و اخلاقى و ارائه الگوهاى شایسته از مسئولیت هاى جدى والدین است. (در گذشته پاره اى از روایات این باب را ملاحظه کردیم). حضرت امام با اشاره به تأثیر محیط خانه به ویژه نقش مادر در سرنوشت فرزند مى فرمایند: «دامن مادر بزرگ ترین مدرسه اى است که بچه در آن جا تربیت مى شود. آن چه بچه از مادر مى شنود غیر از آن چیزى است که از معلم مى شنود. بچه از مادر بهتر مى شنود تا معلم، در دامان مادر بهتر تربیت مى شود تا در جوار پدر تا در جوار معلم.»(31) در این مدرسه و در دامن پدر و مادر است که انسان شکل اولیه ادب و اخلاق را مى آموزد که براى همیشه در جان او نقش مى بندد. علاوه بر مسئولیت پدر و مادر در محیط خانه، کنترل هاى لازم در معاشرت هاى اجتماعى آنان در خارج خانه نیز از اهمیت بسیارى برخوردار است. حضرت امام، با توجه به توطئه هاى فرهنگى و اخلاقى و فکرى دشمنان اسلامى و میهن اسلامى در پیام تاریخى خود خاطرنشان ساختند: «امروز باید پدران و مادران مواظب رفتار فرزندان خویش باشند که در صورت مشاهده حرکات غیرعادى آنان را نصیحت کنند تا گول منافقین و منحرفین را نخورند که در این صورت سعادت دنیوى و اخروى آنان تباه مى گردد.»(32) 2- محیطهاى آموزشى پس از آن که کودک از محیط خانه به محیط آموزشى گام نهاد، شرایط جدیدى براى او پیش مى آید. کتاب و برنامه آموزشى، ارتباط با معلم و مربى، همکلاس و شرایط دیگر فضاى آموزشى نقش فعال و مؤثرى را در شکل دادن افکار و روحیات او ایفا مى کند. از این رو معلم را پدر دوم خوانده اند که دانش آموز شخصیت معنوى خود را از وى مى گیرد. همچنان که در مراحل دیگر آموزشى نیز این شکل گیرى ادامه دارد. لذا نقش فرهنگ و آموزش و پرورش در تربیت و تکامل انسان فوق العاده حساس و سرنوشت ساز است و به فرموده حضرت امام(ره): «مسئله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است، اگر مشکلات فرهنگى و آموزشى به صورتى که مصالح کشور اقتضا مى کند حل شود دیگر مسائل به آسانى حل مى گردد." "ما باید سال هاىِ طولانى زحمت و مشقت بکشیم تا از فطرت ثانى خود متحول شویم و خود را بیابیم و روى پاى خود بایستیم و مستقل گردیم و دیگر احتیاجى به شرق و غرب نداشته باشیم و باید از همان بچه ها شروع کنیم و تنها مقصدمان تحول انسان غربى به انسانى اسلامى باشد. تمام وابستگان و انگل هاى خارجى زائیده شده از این دانشگاه غربى بوده است.»(33) همچنین حضرت امام در مسئله پاک سازى محیطهاى آموزشى از عوامل ناصالح مى فرماید: «اکنون بر دانش آموزان و دانشجویان عزیز و اساتید و معلمان متعهد است که با تمام توان و قدرت در شناسایى عوامل فساد کوشش کنند و محیط آموزش و پرورش را از لوث وجود آنان پاک نمایند و گمان نشود که این نفوذ فقط براى انحراف دانشگاه هاست که منحرفین و منافقین براى نفوذ در دبیرستان ها بلکه دبستان ها اهمیت بیشترى قائل اند تا جوانان را براى انحراف دانشگاه ها مهیا کنند.»(34) و در وصیت نامه سیاسى - الهى خود اشاره مى کنند: «باید ملت غارت شده بدانند که در نیم قرن اخیر آن چه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است قسمت عمده اش از دانشگاه ها بوده است. اگر دانشگاه و مراکز تعلیم و تربیت دیگر با برنامه هاى اسلامى و ملى در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشتند هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمریکا و شوروى فرو نمى رفت و هرگز قراردادهاى خانه خراب کن بر ملت محروم غارت زده تحمیل نمى شد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ایران باز نمى شد و هرگز ذخائر ایران و طلاى سیاه این ملت رنج دیده در جیب قدرت هاى خارجى ریخته نمى شد و هرگز دودمان پهلوى و وابسته هاى به آن اموال ملت را نمى توانستند به غارت برند...» 3- محیط اجتماعى انسان و محیط بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند، همان گونه که انسان محیط اجتماعى را مى سازد، همچنین از آن تأثیر مى پذیرد. افکار و اخلاق عمومى، ساختار اجتماعى دوستان، شهروندان، عادات و سنت ها، ارتباطات و تبلیغات، فرهنگ و هنر، سیاست و اقتصاد و دیگر عواملى که محیط اجتماعى را شکل مى دهد، از عوامل و زمینه هایى است که در شکل گیرى تربیت و اخلاق فرد نقش مؤثر دارد. على(ع) این عوامل را تحت عنوان «زمان» آورده و مى فرماید: «النَّاسُ بِزَمانِهِم اَشْبَهُ مِنْهُم بِآبائهِمْ؛(35) مردم به زمانشان شبیه ترند تا به پدرانشان». از این رو سالم سازى شرایط اجتماعى و تبلیغات سالم، فیلم و هنر سازنده از طریق رسانه ها و سیستم اقتصادى و نظام سیاسى شایسته در تربیت و اخلاق نقش آفرین است. بر سیاست گذاران اجتماعى و برنامه ریزان آموزشى و دست اندرکاران امور تربیتى است که در ساختن محیطى سالم تلاش کنند و با آن چه سلامت محیط را به مخاطره مى افکند به مقابله برخیزند و زمینه رشد و تکامل افراد را فراهم سازند. قرآن کریم با بیان مسئولیت کارگزاران و مسئولان جامعه، اقامه نماز، زکات و نیکوکارى و امر به معروف و نهى از منکر را مورد توجه قرار مى دهد: «الَّذینَ اِنْ مَّکَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أقامُواالصَّلوةَ وَ آتَوُا الزَّکوةَ و أَمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ المُنْکَرِ...؛(36) آنان که اگر در زمین مکانت شان دادیم نماز را به پا دارند و زکات را ادا کنند و به نیکى فرمان دهند و از زشتى بازدارند.» --- 1. مناقب خوارزمى، ص 272. 2. دکتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد، صص 25 - 21. 3. سوره غافر، آیه 67. 4. سوره حدید، آیه 20. علامه طباطبائى، از قول شیخ بهائى آورده که پنج مطلب یاد شده در آیه کریمه به پنج مرحله سال هاى عمر انسان مربوط است. بدین ترتیب: «لعب» براى دوران کودکى، «لهو» دوران نوجوانى، «زینت» دوران جوانى، «تفاخر» دوران بزرگ سالى، «تکاثر» دوران پیرى. (المیزان، ج 19، ص 164). 5. در مباحث گذشته این ویژگى به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است. 6. وسائل الشیعه، ج 15، ص 194 و مکارم الاخلاق، ص 15. 7. وسائل الشیعه، ج 15، ص 194. 8. ر.ک: وسائل الشیعه، ج 15 ابواب احکام الاولاد. 9. نهج البلاغه، حکمت 399، ص 433 و حق پدر بر فرزند این است که او را فرمان برد جز در معاصى الهى. 10. مصباح الشریعه، ص 69. 11. مکارم الاخلاق، ص 225 و وسائل الشیعه، ج 15، ص 195. 12. وسائل الشیعه، ج 15، ص 203. 13. همان، ص 194. 14. نهج البلاغه، نامه 47، ص 321. 15. سوره تحریم، آیه 6. 16. تصنیف غررالحکم، ص 407. 17. بحارالانوار، ج 104، ص 97. 18. سنن النبى، ص 157. 19. وسائل الشیعه، ج 15، ص 196. 20. راه و رسم زندگى، ص 169. 21. دکتر مظلومى، با تربیت مکتبى آشنا شویم، ص 10. 22. دکتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد، ص 354. 23. میزان الحکمه، ج 5، ص 9. 24. نهج البلاغه، نامه 31، ص 297. 25. میزان الحکمة، ج 5، ص 8. 26. بحارالانوار، ج 23، ص 236. 27. سفینةالبحار، ماده شبب. 28. جهاد اکبر، ص 61. 29. ر.ک: همین کتاب، بحث پویایى تربیت اسلامى (فصل چهارم کتاب). 30. دکتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد، ص 70. 31. روان شناسى رشد، ص 56. 32. صحیفه نور، ج 8، ص 240. 33. همان، ج 15، ص 161. 34. همان، ج 15، ص 192. 35. همان، ص 161. 36. سوره حج، آیه 41." "فصل هشتم: ویژگى هاى تربیت اسلامى --- ویژگى هاى تربیت اسلامى 1- منبع وحى 2- اسوه هاى الهى 3- برنامه عملى مناسب 4- تعبد و تسلیم 5- جهانشمول بودن 6- هدف بودن انسان 7- جامعیت سایر دیدگاه ها و احتمالات --- ویژگى هاى تربیت اسلامى هر مکتب تربیتى داراى ویژگى هایى است. این ویژگى ها را در مبانى، اصول، اهداف، منابع، شیوه ها و ابزارها و سایر عوامل مؤثر در تربیت مى توان یافت. همچنان که موفقیت یک مکتب تربیتى نیز به این ویژگى ها و عوامل مؤثر دیگرى چون مربى، متربى، محیط تربیت و سایر شرایط وابسته است، که در خلال بحث هاى کتاب آمده است، حال ذیل عنوان ویژگى هاى تربیت اسلامى چند مطلب عمده را که خلاصه اى از مباحث پیشین است، خاطرنشان مى سازیم. 1- منبع وحى از ویژگى هاى نظام تربیتى اسلام منبع و مأخذى است که محتواى آن را تشکیل مى دهد و خاستگاه آن منبع وحى و الهام الهى است که در کتاب آسمانى تبلور دارد و همسو با کتاب تکوین - یعنى فطرت است - و از مصدر غیبت به وسیله امین وحى بر پیامبراکرم(ص) نازل شده و سنت و سیره مفسر و مبین آن مى باشد. «الر کِتابٌ اَنْزَلناهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِإِذنِ رَبِّهِم اِلى صِراطِ الْعَزیزِالْحَمیدِ».(1) على(ع) درباره نقش قرآن مى فرماید: این قرآن نصیحت کننده اى امین است که غش ودغل نمى کند و هدایت گرى که گمراه نمى سازد و پیام آورى که دروغ نمى گوید: «اِنَّ هذَا القُرْآنَ هُوَالنَّاصِحُ الَّذى لایَغُشُّ وَ الْهادِى الَّذى لایُضِلُّ وَ الُمحَدِّثُ الَّذِى لایَکْذِب».(2) با این ویژگى تربیت اسلامى از اتقان و استحکام و جامعیت برخوردار است، زیرا سرچشمه آن، حکمت و لطف خداوندى است که فیاض مطلق از بندگان دریغ نکرده و با احاطه اى که به ابعاد وجود انسان دارد، آن چه را که مصالح فردى و اجتماعى و دنیوى و آخروى بشر بدان وابسته است و لازمه خیر و سعادت واقعى اوست با برنامه ریزى مناسب و طرح جامع در اختیارش نهاده و در آیینِ جاودانه اسلام به کامل ترین صورت تبیین فرموده که نظیر آن را در هیچ یک از مکاتب و حتى شرایع نمى توان یافت. حضرت امام این مطلب را به شیوه استدلالى و براساس «قاعده لطف»چنین بیان مى کند: «و بباید دانست که از براى نفوس صحت و مرض و صلاح و فساد و سعادت و شقاوتى است که پى بردن به طرق آن و دقایق مصالح و مفاسد براى احدى جز ذات مقدس حق ممکن نیست. ناچار در نظام اتّم که احسن نظام است (و قبل از این معلوم شد که مُنَظِّمِ آن حکیم على الاطلاق است و واقف بر همه امور است) تعلیمِ طریق سعادت و شقاوت و هدایت راه صلاح و فساد و اعلام طریق عروج نفوس، ممتنع است اهمال شود، زیرا که اهمال آن یا نقص در علم لازم آید یا نقص در قدرت یا بخل و ظلم»(3) و ذات بى چونِ الهى منزه از آن هاست. 2- اسوه هاى الهى مکتبِ تربیتى اسلام مزیت دیگرى دارد که سایر مکتب ها فاقد آنند و آن عبارت است از: اسوه هاى الهى و چهره هاى علم و عصمت که با نفوس قدسى و در سایه هدایت الهى و تأیید ربانى با زبان و عمل به هدایت مردم پرداخته اند و همان گونه که از حدیث «ثقلین»(4) مستفاد مى گردد، آن ها از قرآن انفکاک ناپذیرند و قرآن از آن ها جداشدنى نیست و آن ها معلم و مفسرِ قرآن و کتاب ناطق و تجسم عینى مکتب تربیتى اسلام مى باشند و گفتار و رفتارشان به عنوان منبع و مأخذ و الگوى انسان سازى مطرح است و منابع روایى با غناى بى نظیر خود پس از قرآن، نمایانگر آن مى باشد. حضرت امام، درباره نهج البلاغه که رشحه اى از چشمه سار باب مدینه علم، على(ع) است، چنین مى فرماید: «و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح اوست براى تعلیم و تربیت خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خودخواهى، خود معجونى است براى شفا و مرهمى است براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعه اى است داراى ابعادى به اندازه ابعاد یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى از زمان صدور آن تا هرچه تاریخ به پیش رود و هرچه جامعه ها به وجود آید و دولت ها و ملت ها متحقق بشوند.» 3- برنامه عملى مناسب از عوامل موفقیت تربیت ارائه راه و روشها و برنامه هایى است که در تحقق یافتن اهداف تربیت ایفاى نقش مى کند. طرح و برنامه اى که در اسلام براى تعلیم و تربیت و رشد و تکامل انسان ارائه مى شود، برنامه اى است دقیق و جامع و عملى و عینى که آفریدگار جهان براى وى تنظیم کرده است و پیام آوران خدا مُبلغ و مجرى آنند. راهبردهایى که اسلام براى انسان سازى ارائه داده چنان که قبلاً دیدیم، در میدان عمل و آزمون، قرینِ موفقیت بوده و انسان هاى بى شمارى را به کمال و والایى رسانیده است و مى تواند براى بشریت ره توشه سعادت باشد. نظام تربیتى با فرض واقع بینانه بودن هرگاه فاقد برنامه عملى و ضمانت اجرایى باشد، در میدان عمل ناکام خواهد ماند، به ویژه در مسائلى که با عواطف و امیال انسان سروکار دارد و در نتیجه به کشمکش و تضاد درونى کشیده مى شود. پشتوانه نظام تربیتى اسلام، ایمان و حب خدا و عامل خوف و رجا و عمل صالح است که مؤمن از روى معرفت و عشق به حق و کوشش در طلب رضا و تقرب او انجام مى دهد و در این میان عبادات از نقش مداوم و مؤثرى در تکمیل و تهذیب نفوس برخوردارند به ویژه نماز با فلسفه ذکر خدا که یک تکلیف مستمر در ساعات شبانه روزى مادام العمر مؤمن است به عنوان سرچشمه معنویت و تغذیه روح و عامل بازدارنده از گناه قابل ذکر مى باشد که نیرومندترین ضامن اخلاقى است. این ویژگى را در هیچ یک از مکاتب تربیتى رایج نمى توان یافت، زیرا تنها مؤمنان اند که به خدا عشق مى ورزند و از کیفر او بیمناک اند و در برابر اوامر او سر فرود مى آورند. 4- تعبد و تسلیم در برنامه هاى تربیتى پاى تعبد و تسلیم به میان مى آید، زیرا انسان از راز هستى و پى آمد اعمال همواره و به طور کامل آگاه نیست و همانند بیمارى که براى بازیافتن سلامت خویش به حکم ضرورت تسلیم طبیب مى شود و از راز دارو و درمان بى خبر است، در مسائل تربیتى نیز مى بایست سخن مربى را بپذیرد. بدیهى است که انقیادِ کامل و تعبد محض جز در برابر اوامر و نواهى الهى معقول و عملى نیست و انسان نمى تواند بدون قید و شرط زمام خویش را به دست افرادى بسپارد، بدون این که آن ها را با منبعى مطمئن و مصون از خطا مرتبط بداند. اما مؤمن با اعتقاد به حکمت و علم خداوند و یقین به صدق و امانت پیام آوران او، خود را تسلیم فرامین حق مى کند و به فلاح و رستگارى اطمینان دارد: «اِنَّما کانَ قَوْلَ المُؤمِنینَ اِذا دُعُوا اِلَى اللَّهِ وَ رَسوُلِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُم اَنْ یَقوُلُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِحوُنَ».(5) این ایمان و اطمینان تا بدان جا پیش مى رود که حتى اگر دستور کشتن و کشته شدن بدو دهند، همانند مسئله جهاد و شهادت - برخلاف تمایل نفسانى خود - آن را با آغوش باز مى پذیرد و شهادت را فوز عظیم مى داند. بدیهى است که در مسائل تربیتى و اخلاقى و حلال و حرام الهى، که این تعبد و تسلیم سهل تر خواهد بود، مؤمن هرگز چون و چرا نخواهد کرد: «عَسى اَنْ تَکْرَهُوا شَیأً وَ هُوَ خَیرٌلَّکُمْ».(6) 5- جهانشمول بودن تعلیم و تربیت اسلامى محدود به عصر و نسلى نیست بلکه کل بشریت را در همه اقطار و اعصار و با شرایط مختلف جغرافیایى، فرهنگى و اجتماعى دربرمى گیرد و هیچ گونه تبعیضى را نمى پذیرد و پیامبر اکرم(ص) «نَذیراً لِلْبَشَر» و «رَحمةً لِلْعالَمینَ» است و احکام نورانى اسلام تا پایان حیات انسان در زمین به قوت خود باقى است و توان اداره انسان را دارد. 6- هدف بودن انسان در تربیت اسلامى، انسان با هویت انسانى هدف است و کمال او مقصد تربیت مى باشد (و نه چیز دیگر)، بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانى و احکام و شرایع و تکلیف و بندگى تنها به منظور انسان سازى است و قرب الهى یا پرستش که قبلاً در اهداف تربیت گفتیم، به فلاح و رستگارى انسان بازمى گردد چراکه انسان از قرب الهى بهره مى برد و به فوز عظیم مى رسد و واجب الوجود را به پرستش و قرب بنده نیازى نیست و هدایت و تزکیه انسان به خود او بازگشت مى کند: «فَمَنِ اهْتَدى فَاِنَّما یَهْتَدِى لِنَفْسِهِ»(7)، «...و مَنْ تَزَکَّى فَاِنَّما یَتَزَکّى لِنَفْسِهِ...»(8) و پیامبران در کار رسالت و هدایت از مردم چیزى جز پیمودن راه خدا که همان راه سعادت انسان است، نمى خواهند: «قُلْ ما أسئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ اِلّا مَنْ شَاءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبِیلاً».(9) سایر مکاتب فاقد چنین ویژگى اند و هرچند از اصالت انسان سخن بگویند مقاصد دیگرى را وراى سعادت انسان در تربیت لحاظ مى کنند، دلیل این مدعا را در ره آورد این مکاتب و جایگاه انسان در فرهنگ جوامع مى توان یافت. 7- جامعیت همان گونه که در مباحث پیشین ملاحظه کردیم انسان داراى ابعاد مختلف جسمى و روحى، عقلى و عاطفى، فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، عرفانى و اخلاقى است و مادامى که تربیت به کلیه این ابعاد توجه نکند، نمى تواند تضمینى براى خیر و سعادت و رشد و تکامل انسان باشد. مکاتبى که تک بعدى و یا با عینک مادیت به انسان مى نگرند از اسرار پیچیده و استعدادهاى نهفته و بى نهایت و قابلیت هاى ذاتى وى عاجز و ناتوان اند و به همین دلیل برنامه ها و روش هاى تربیتى آنان نیز از این نقیصه خالى نخواهد بود. اما در نگرش الهى انسان با همه ابعاد و اسرار وجودى اش از سوى آفریدگار خود مورد توجه قرار مى گیرد و تربیت مفهوم کامل و واقعى خود را مى یابد و برنامه ها نیز بر این اساس تنظیم مى گردد: «ألا یَعْلمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُواللَّطِیفُ الخَبیرُ». قرآن کریم با اشاره به محدودیتِ دانش انسان در شناخت خود و ابعاد حیات خویش آیاتى دارد از جمله: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمرِ رَبِّى وَ ما اُوْتِیتُم مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَلیلاً».(10) «از تو مى پرسند حقیقت روح چیست، بگو روح از امر پروردگار من است، و شما را جز اندکى از دانش بهره نیست». استفاده از واژه «ربّى» که مشتمل بر مفهوم تربیت است و واژه «امر» که وراى عالم «خلق» است، مى تواند عنایتى به این نکته باشد که روح از «عالم امر» مى باشد و تنها پروردگارِ روح یعنى مربى واقعى انسان مى داند که حقیقت آن چیست و براى رشد و سعادت آن چه طرحى را ارائه دهد، در حالى که دیگران از درک چنین حقیقتى غافل اند. حضرت امام مى فرماید: «تربیت انسان به همه ابعادش، هم تربیت جسمى و هم روحى و هم عقل و هم مافوق آن، نمى شود در عهده بشر باشد. براى این که بشر اطلاع ندارد از احتیاجات انسان و کیفیت تربیت انسان نسبت به ماوراء الطبیعه. تمام قواى بشر را روى هم بگذارید همین طبیعت را و خاصیت طبیعت را مى تواند بفهمد.(11) بدیهى است که بدون توجه به ابعاد وجودى انسان و علم به آغاز و انجام سیر و حرکت وى، تربیت او به نحو کامل و با هدف نهایى قابل تحقق نیست. از دید مکاتب مادى که انسان را در چارچوبه طبیعت و آثار آن زندانى مى کند و زیستن بهتر و لذت و تمتع بیشتر را غایت و فلسفه حیات مى داند و مبدأ و مقصد را تنها در جهان خاک مى شناسد، قلمرو تربیت نیز از مرزهاى مادى و حیوانى نمى گذرد و از خور و خواب و خشم و شهوت فراترنمى رود، همان گونه که قرآن مى گوید: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلوُنَ».(12) و در مقام ارزیابى حاصل عمل و اندیشه و ایده کافران مى فرماید: «...الَّذینَ کَفَروُا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأکُلوُنَ کَما تَأکُلُ الْأَنعامُ وَ النَّارُ مَثوىً لَهُمْ».(13) کفر پیشه گان، تمتع مى برند و مى خورند همانند خوردن حیوانات و آتش جایگاه آن هاست. در این نوع تفکر، پرورش فضائل اخلاقى و تربیت انسانى نامفهوم است و از این رو قرآن کریم اینان را به چهارپایان مانند مى کند. (و این فاجعه اى است که مادى گرى براى نسل بشر پدید آورده و انسان را خصلت جانوران و درندگان بخشیده که براساس روایات اینان در آخرت نیز به صورت جانوران و وحوش محشور خواهند شد.) این در حالى است که نگرش الهى انسان را از خدا مى داند و منتهاى سیر او را لقااللَّه مى شناسد: «اِنَّ اِلى رَبِّکَ الرُّجْعَى »(14)، «وَ اَنَّ اِلى رَبِّکَ المُنْتَهى ».(15) و بنابراین انسان در عین آن که موجودى است خاکى و عرصه تکامل او عالم طبیعت است بارقه الهى است که از سوى خدا آمده و با ره آوردى که از این سیر و سفر دارد به سوى خدا و به عالم بقا رهسپار مى گردد و به رستگارى و جاودانگى نائل مى آید. تربیت و هدایت انسان در این مقطع حیات، یعنى پیوند دادن انسان با مبدأ خویش و رهنمون گشتن او بدان مقصدى که براى آن آفریده شده است و شکوفاسازى استعدادهاى نامتناهى ویژه اى که اساس سعادت و فلاح ابدى اوست. قابل توجه این که در آیات فوق نیز ضمن بیان رجوع انسان به خدا از واژه «رب» و «ربک» استفاده شده که اشاره اى است لطیف به نقش تربیت الهى در تکامل و جاودانى انسان. حضرت امام با اشاره به این نکته مى فرمایند: «بعثت انبیا براى تربیت ماست که در آن ورق که باید تربیت بشویم، جورى تربیت بشویم که آن جا هم زندگى مان سعادتمندانه باشد. اگر تربیت نباشد و انسان با همان خوى حیوانى از این عالم به عالم دیگر رود در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت مى رسد. انسان در آن عالم به ظلمات مى رسد.»(16) بنابراین، تربیتى که فاقد این ویژگى باشد وآغاز وانجام انسان وابعاد وجودى او رانشناسد، به اهمال وابطال عنصر اصلى شخصیت آدمى پرداخته و شایستگى تربیت انسان را ندارد. سایر دیدگاه ها و احتمالات همان گونه که دیدیم، جز تعلم و تربیت که تبلور کامل آن در مکتب متعالى اسلام است هیچ مکتب دیگرى قادر نیست انسان را به مقصد اصلى حیات هدایت کرده و به خیر و سعادت ابدى نائل سازد و اگر رهنمود وحى و مربیان آسمانى نباشد، انسان نمى تواند به منبع و مکتب دیگرى تکیه کند زیرا طرق مفروض در تربیت انسانى، عبارت اند از: غریزه، وجدان، تعقل، دانش، تجارب اجتماعى و امثال آن که نارسایى این ها در ارائه طریق مطمئن جاى انکار نیست. زیرا: 1- غریزه عبارت است از گرایش هاى طبیعى و غیرارادى موجود زنده به سوى یک هدف از پیش تعیین شده، که در حیوانات به طور خودکار وجود دارد. زنبور عسل با همین خصلت غریزى، خانه مى سازد، غذاى مناسب براى تولید عسل انتخاب مى کند. هریک از حیوانات دیگر و از جمله انسان نیز نوعى حرکت غریزى دارند که تفاوت این حرکات با تربیت و اخلاق که زیربناى ارادى و اعتقادى دارد، واضح و روشن است. 2- تعقل نیز همان گونه که در گذشته دیدیم یکى از منابع تربیت به شمار مى آید، اما هرگز ما را از هدایت وحى بى نیاز نمى کند زیرا اولاً: عقل احاطه به ابعاد وجود انسان، گرایش ها و اهداف و چگونگى پرورش آن ها ندارد. ثانیاً: عقول بشرى در تشخیص خوب و بد یک سان نیستند و بدین گونه نمى توان ملاک واحدى را از این رهگذر ارائه داد و در نتیجه خیر و شر حالت نسبى خواهد یافت و این با اصالت اخلاق و مبانى تربیت متغایر است. 3- علم نیز در قلمرو خود، علاوه بر آن که بر ابعاد وجودى انسان و طرق وصول به کمال، احاطه ندارد، نمى تواند معیار منطقى و ثابتى را براى تربیت و اخلاق ارائه دهد و سرگذشت علم، ناموفق بودن او در این تجربه به اثبات رسانده است. دانش هاى بشرى در شناخت حقایق جهان و به ویژه انسان نارسا هستند و اختلاف فرهنگ ها و بینش ها خود عامل دیگرى در نارسائى علم جهت ارائه ملاک واحد منطقى در تربیت ابعاد وجود انسان است. 4- و اما وجدان گرچه از نظر اسلام پشتوانه اخلاقى فطرى است لیکن بدون وحى و راهنمایى شریعت توان ارائه طریق و اداره انسان را در دست یابى کامل به خیر و سعادت ندارد. به علاوه آن که وجدان اخلاقى معمولاً از فرهنگ و سنت و تعلیم و تربیت رایج در یک جامعه تأثیر مى پذیرد و بدین سان آبِ صافىِ فطرت، گل آلود مى شود و تدریجاً دست خوشِ مسخ و تحریف مى گردد. تنها راهنمایى شریعت است که فطرت را بارور مى سازد و وجدان را بیدار و گرایش اخلاقى را هدایت مى کند. 5- تجربه اجتماعى نیز به طور قطع نمى تواند منبع الهام در امر تربیت و اخلاق باشد، چراکه جامعه ها بدون راهنمایى شریعت عموماً دست خوشِ انحراف اند و تجربه تاریخ این را به ثبوت رسانیده است. گرچه تجارب اجتماعى در آزمون زندگى به صورت طبیعى از نیک و بد اعمال پرده برمى دارد، اما این تجارب کمتر الهام بخش انسان ها بوده است، بدین سان که بتواند معیارهاى ثابت و پایدارى را در مسائل اخلاقى ارائه دهد. از سوى دیگر روش ها و سنت هاى اجتماعى بیش از آن که با حقیقت همراه باشند از عوامل سیاسى، فرهنگى، و تبلیغى و اقتصادى متأثراند و بدین سان نمى توانند ملاک و معیار حقیقت باشند. بسا عملى ناشایست از دیدگاه یک جامعه، در جامعه اى دیگر شایسته مى نماید، چنان که آدم خوارى در میان برخى قبایل وحشى، رسم معمول است و هیچ گونه قبح و زشتى ندارد، و همین است باعث اعتقاد برخى از متفکران به نسبیت اخلاق و سبب پیدایش اندیشه سوفسطایى، که با اصالت ارزش هاى اخلاقى ناسازگار است. 6- علاوه بر این، هیچ یک از طرق پیشنهادى فوق با فرض آن که مبناى درستى را به دست دهند هیچ گونه، ضامن اجرایى ندارند. --- 1. سوره ابراهیم، آیه 1. 2. تصنیف غرر، ص 111. 3. چهل حدیث، صص 174 - 173. «الا یعلم من خلق و هواللطیف الخبیر» (سوره ملک، آیه 14). 4. حدیث: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض» که مورد اتفاق خاصه و عامه مى باشد. 5. سوره نور، آیه 51. 6. سوره بقره، آیه 216. 7. سوره یونس، آیه 108. 8. سوره فاطر، آیه 18. 9. سوره فرقان، آیه 57. 10. سوره اسراء، آیه 85. 11. صحیفه نور، ج 2، ص 226. 12. سوره روم، آیه 7. 13. سوره محمد، آیه 12. 14. سوره علق، آیه 8. 15. سوره نجم، آیه 42. 16. صحیفه نور، ج 2، ص 228." "فهرست منابع و مآخذ قرآن کریم الامام على بن ابیطالب، نهج البلاغة، الشریف الرضى، تحقیق دکتر صبحى صالح، بیروت، الطبعةالاولى 1389م الامام على بن ابیطالب، نهج البلاغة، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1373ش آمدى، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم، تحقیق مصطفى درایتى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، الطبعة الاولى 1366ش الامام جعفرالصادق(ع)، مصباح الشریعة، بیروت، منشورات الاعلمى للمطبوعات الطبعة الاولى، 1400ه'.ق الامام الرضا، صحیفه، اصفهان، مکتبه الزهراء(س)، 1366ش امام خمینى، پیام ها و سخنرانى ها امام خمینى، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368ش امام خمینى، سرالصلوة، ترجمه و مقدمه: سیداحمد فهرى، تهران، پیام آزادى، 1360ش امام خمینى، جهاد اکبر امام خمینى، امام و انقلاب فرهنگى امام خمینى، چهل حدیث، تهران مرکز نشر فرهنگى رجا، چاپ دوم، 1367ش امام خمینى، تعلیقات على شرح فصوص الحکم، قم، موسسه پاسدار اسلام، چاپ اوّل، 1365ش پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحة، تهران 1360، چاپ پانزدهم، انتشارات جاویدان ابن منظور، لسان العرب، بیروت، لبنان، دارالاحیاء التراث العربى للطباعة و النشروالتوزیع، الطبعة الاولى، 1408ه'.ق اسپینوزا، باروخ، اخلاق، ترجمه محسن جهانگیرى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1364ش بیهقى، قطب الدین، دیوان امام على(ع)، ترجمه دکتر امامى، تهران انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1375ش تولستوى، لئون، هنر چیست؟ ترجمه کاوه دهگان، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، 1372 جرداق، جرج، الامام على، صوت العدالة الانسانیه، بیروت، لبنان، (چاپ اوّل)، 1956 میلادى جعفرى، استاد محمدتقى، انسان در افق قرآن، تهران، انتشارات بنیاد بعثت جوادى آملى، (آیت اللَّه) عبداللَّه، اسرار عبادات، انتشارات الزهرا، چاپ ششم، 1375ش حجتى، سیدمحمدباقر، آداب تعلیم و تربیت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359ش حافظ شیرازى، دیوان حنا الفاخورى، خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، (ترجمه عبدالمحمد آیتى) سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ سوم، 1367 الحر العاملى، الشیخ محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، طهران، المکتبة الاسلامیه، 1387ه'.ق الحرانى، حسن بن على بن الحسین بن شعبه، تحف العقول، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1398ه'.ق حکیمى، محمدرضا، محمد، على، الحیاة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اوّل، 1368ش خوارزمى، اخطب خوارزم الحافظ موفق بن احمد الحنفى، المناقب، تهران، مکتبة نینوا الحدیثه دیلمى، حسن بن ابى الحسن بن محمد، ارشاد القلوب، تهران، مطبعة الاسلامیه، 1364ه'.ق راغب اصفهانى، ابى القاسم حسین بن محمد، المفردات فى غریب القرآن، طهران، المکتبة المرتضویه رومى، مولوى، جلال الدین محمد بلخى، مثنوى معنوى ژان شاتو، مربیان بزرگ سجادى دکتر سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامى، تهران، شرکت مولفان و مترجمان، ایران، چاپ دوم، 1366ش سعدى، مصلح الدین شیرازى، گلستان - کتابفروشى اسلامیه الشهید الثانى، الشیخ زین الدین بن على العاملى، منیة المرید، تحقیق رضا مختارى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، الطبعةالاولى، 1372ش شعارى نژاد، على اکبر، فلسفه آموزش و پرورش، تهران، امیرکبیر، 1370ش شریعتمدارى، دکتر على، روانشناسى تربیتى، اصفهان، انتشارات مشعل، دانشکده ادبیات اصفهان شریعتمدارى، دکتر على، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، چاپ دوم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366ش شعارى نژاد، على اکبر، روانشناسى رشد، انتشارات اطلاعات، تهران، چاپ پنجم، 1364ش الصدوق، ابوجعفر محمدبن على بن الحسن، من لا یحضره الفقیه، بیروت، دارالتعارف، 1401ه'.ق الطبرسى، ابى منصور احمد بن على بن ابیطالب، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضوى، 1403ه'.ق الطباطبائى، علامه سیدمحمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، طهران، دارالکتب الاسلامیة، الطبعة الثانیه، 1394ه'.ق الطباطبائى، علامه سیدمحمدحسین، سنن النبى، ترجمه و تحقیق محدهاى فقهى، چاپ پنجم، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1370ش الطبرسى، الشیخ ابوعلى الفضل بن الحسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، شرکة المعارف الاسلامیة، 1339ش الطبرسى، رضى الدین ابى نصر حسن بن الفضل، مکارم الاخلاق، کربلا، موسسه الاعلمى للمطبوعات على بن موسى بن جعفر الطاوس، محاسبة النفس، طهران، منشورات المرتضوى، الطبعة الثالثه غزالى، ابوحامد، محمدبن محمد، احیاء علوم الدین، مصر، مکتبة مصطفى البابى الحلبى، 1385ه'.ق فروغى، محمدعلى، سیرحکمت در اروپا، تهران، کتابفروشى زوار فیلسین شاله، شناخت روش علوم، ترجمه یحیى مهدوى فردریک مایر، تاریخ فلسفه هاى تربیتى، ترجمه على اصغر فیاض، تهران فیض کاشانى، (مولى محسن) محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، تصحیح على اکبر غفارى، چاپ دوم، قم، انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسین) 1383ه'.ق قطب، محمد، روش تربیتى اسلام، ترجمه محمدمهدى جعفرى، انتشارات دانشگاه شیراز، 1375 الکلینى الرازى، محمدبن یعقوب، الفروع من الکافى، بیروت، دارصعب، دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالثانیه، 1401ه'.ق الکلینى الرازى، محمدبن یعقوب، الاصول من الکافى، بیروت، دارصعب، دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالثانیه، 1401ه'.ق کارل، آلکسیس، راه و رسم زندگى، ترجمه دکتر پرویز دبیرى، اصفهان کتابفروشى تأیید کارل، آلکسیس، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دکترپرویز دبیرى، چاپ دوم، اصفهان، کتابفروشى، تایید1339ش کاظم زاده ایرانشهر، حسین، اصول اساسى فن تربیت، تهران، انتشارات اقبال، 1350ش محدث قمى، الحاج شیخ عباس، منتهى الامال، تهران، مطبوعاتى حسینى، چاپ مکرر، 1370ش محدث قمى، الحاج شیخ عباس، سفینة البحار، تهران، انتشارات سنائى المجلسى، الشیخ محمدباقر، بحارالانوار لدر الاخبار الائمه الاطهار، الطبعة الثانیه، بیروت، لبنان، دارالاحیاء التراث العربى 1403ه'.ق محمدى ریشهرى، محمد، میزان الحکمة، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1367ش مظلومى، دکتر رجبعلى، با تربیت مکتبى آشنا شویم، تهران استاد شهید مطهرى، مرتضى، تکامل اجتماعى، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، فطرت، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، تکامل اجتماعى انسان، قم انتشارات صدرا مطهرى، مرتضى، داستان راستان، تهران شرکت سهامى انتشار، چاپ دوم، 1342ش مصباح یزدى، محمدتقى، اخلاق در قرآن شهید مطهرى، مرتضى، آشنائى با علوم اسلامى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین شهید مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، فلسفه اخلاق، قم، انتشارات صدرا نراقى، مولى مهدى، جامع السعادات، قم، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، چاپ دوم، 1389ه'.ق نراقى احسان، غربت غرب، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1353ش نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى، تصحیح و تنقیح، مجتبى مینوئى، على رضا حیدرى، چاپ دوم، تهران، انتشارات خوارزمى، 1360ش نصیرالدین طوسى، اوصاف الاشراف، تهران، ناصرالدین صاحب الزمانى، محمدحسن، خداوند دو کعبه (سوروکین) تهران، موسسه مطبوعاتى عطائى، 1347ش الهندى، علاءالدین على المتقى، کنزالعمال، بیروت موسسه الرسالة، الطبعة الخامسه، 1405ه'.ق" .

 

 

  • محمد صدرا امینی
  • جمعه ۲۱ شهریور ۹۹

کتاب آئین تزکیه - اخلاق بخش 2 محمدتقی رهبر اصفهانی

دانلود کتاب آیین تزکیه

----------------http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png----------------

 محمدحسن رحیمیان | محمدتقی رهبر اصفهانی

  • محمد صدرا امینی
  • جمعه ۲۱ شهریور ۹۹

کتاب آئین تزکیه - اخلاق بخش 1 محمدتقی رهبر اصفهانی

 

دانلود کتاب آیین تزکیه

----------------http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png----------------

 محمدحسن رحیمیان | محمدتقی رهبر اصفهانی

  • محمد صدرا امینی
  • جمعه ۲۱ شهریور ۹۹

دانلود کتاب اعتدال علی کریمیان

دانلود کتاب اعتدال علی کریمیان

----------------http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png----------------

  • محمد صدرا امینی
  • جمعه ۲۱ شهریور ۹۹