۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «افاضه» ثبت شده است

کتاب آئین تزکیه - اخلاق بخش 3 محمدتقی رهبر اصفهانی

دانلود کتاب آیین تزکیه

----------------http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png----------------

 محمدحسن رحیمیان | محمدتقی رهبر اصفهانی

 

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif

از جمله: در سوره مبارکه «احزاب» مؤمنان را به ذکر بسیار توصیه مى کند: «یااَیُّهَاالَّذِینَ آمَنوُا اذْکُرُوْاللَّهَ ذِکْرًا کَثیراً»(50) و در سوره «اعراف» در وصف پرهیزکاران آمده است که: آنان با تذکر و تنبه، وساوس شیطانى را دفع کرده و با بصیرت ایمانى از گناه اجتناب ورزند: «اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوْا فاِذاهُمْ مُبصِرُونَ».(51) نقطه مقابل تذکر، فراموشى و غفلت است که در آیات و روایات مورد نکوهش قرارگرفته است. قرآن کریم هشدار مى دهد: از کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند خودشان را از یادشان برد و به ورطه فسق و فجور کشیده شدند: «وَلا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوااللَّهَ فَاَنْسَیهُمْ اَنْفُسَهُم أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ».(52) و در جاى دیگر مى فرماید: و شیطان بر آنان مسلط شده و ذکر خدا را از یادشان برده است: «اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیطانُ فَأَنَسیهُم ذِکْرَاللَّهِ»(53) على(ع) غفلت را زیان بارترین دشمنان و نوعى بیمارى و بدترین مستى ها و عامل کوردلى و مرگ قلب خوانده است: «الغَفْلَةُ اَضَرُّ الأَعْداءِ»(54) «اِحْذَرُوَا الْغَفْلَةَ فَاِنَّها مِنْ فِقدانِ الْحِسِّ»(55) سُکْرُ الغَفْلةِ وَ الغُرُورِ أبَْعْدُ أِفاقَةً مِنْ سُکْرِ الخُمُورِ»(56) «دَوامُ الْغَفْلَةِ یُعْمِى البَصیرَةَ»(57) «مَنْ غَلَبَتْ عَلَیه الغَفْلَةُ ماتَ قَلْبُهُ»(58) حضرت امام مى فرماید: «این همه مصیبات و گرفتارى به دست نفس اماره و شیطان رجیم از غفلت از یادحق وعذاب و عقاب اوست. غفلت از حق، کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان رابر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند و تذکر و یادآورى از حق دل را صفادهد و قلب را صیقلى نماید و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کندو از قید اسارت برهاند و حب دنیا را که منشأ خطیئات و سرچشمه سیأت است از دل بیرون کند.»(59) ضبط خیال در زمره شرایط تزکیه نفس، از ضبط خیال نیز نام برده اند. چه نیروى تخیل همانند مرغى به هر سوى پرواز مى کند و گاه در دام اوهام فاسد و خیالات باطل مى افتد و سبب انحراف فکر و اعتقاد و آلودگى روح و فساد در عمل مى گردد. از این رو مهارکردن نیروى خیال و هدایت آن در قلمرو شرع و عقل براى رهروان طریق کمال ضرورى است. ه) ره توشه مجاهده (تقوا) در منابع اسلامى از تقوا و ورع به عنوان توشه سیر و سلوک و تهذیب نفس به طور گسترده و مکرر سخن به میان آمده است. قرآن کریم، تقوا را بهترین توشه انسان در سفر الى اللَّه دانسته: «وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَالزَّادِ التَّقْوى »(60) و صدها مورد از آن سخن گفته است و مواعظ رهبران دین از توصیه به ورع و تقوا و بیان صفات متقّین آکنده است که نمونه آن نهج البلاغه مى باشد. امیرالمؤمنین(ع) تقوا را سرسلسله اخلاق خوانده و مى فرماید: «التُّقى رَئیسُ الْأخلاقِ».(61) تقوا از «وقایه» به معناى نگاهداشتن است و در این جا صیانت نفس و خویشتن دارى و اطاعتِ اوامر الهى و اجتناب از نواهى او است. از موارد استعمال این دو واژه چنین به دست مى آید که مفهوم تقوا از مفهوم ورع گسترده تر است و شامل فعل واجبات و ترک محرمات مى شود، در حالى که ورع بیشتر به جنبه منفى یعنى اجتناب از حرام و شبهه ناظر است که به دلالت التزامى فعل واجبات را نیز دربر مى گیرد. برخى روایات به مفهوم مشترک و نقش مشابه این دو اشاره دارد. در سخنان على(ع) آمده است: «اَلْوَرْعُ اِجْتِنابٌ»(62)، «التَّقوى اِجْتِنابٌ»(63) و همچنین در تأثیر این دو بر صلاح و اصلاح نفس مى فرماید: «سَبَبُ صَلاحِ النَّفسِ الوَرَعُ»(64)، «أََلتَّقْوى مِفْتاحُ الصَّلاحِ».(65) به هرحال آن چه مسلم است، حقیقت تقوا و ورع با مفهومى که بدان اشاره شد، زاد و توشه انسان در سیر و سفر روحانى و یکى از ارکان پیمایش مدارج کمال است که بدون آن به هیچ یک از مقامات نتوان رسید. پیامبر اکرم(ص) به ابوذر غفارى فرمود: بر تو باد به تقواى الهى که آن سرسلسله همه امور است: «عَلَیْکَ بِتَقْوَى اللَّه فَاِنَّهُ رَأسُ الْأمْرِ کُلِّهِ».(66) گفتنى است که تقوا مدارج و مراحلى دارد که از آن در سخن پیشوایان دین به تقواىِ «عام» یعنى پرهیز از محرمات، تقواى «خاص» یعنى پرهیز از حلال و تقواى «خاص الخاص» یعنى روى برتافتن از غیر خدا، تعبیر شده است.(67) همچنان که از مراحل و درجات قلبى و عملى تقوا نیز سخن به میان آمده و در قرآن به این مراتب و مراحل اشاراتى وجود دارد. نظیر این آیات: «... و مَن یُعَّظِمْ شَعائِرَاللَّهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوُبِ»(68)، «اِتَّقُوااللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»(69)، «فَاتَّقُواللَّهَ مَااستَطَعْتُم...».(70) که آیه نخستین به تقواى قلب نظر دارد و آیه دوم به کامل ترین مرحله تقوا و آیه سوم به مراحل آن ناظر است و با توجه به این نکته مى توان گفت برخى از مراحل تقوا هدف و برخى دیگر مقدمه است، یعنى از مرحله ذاتى به مرحله عالى رسیدن و اختلاف این مراتب به درجات ایمان افراد بستگى دارد که در این جا به صدد تفصیل آن نبوده و تنها به بیان زیربناى تقوا و طریق تحصیل آن و تأثیرى که در تهذیب نفس و کمال انسانى دارد و ثمراتى که برجاى مى نهد، اشاره مى کنیم. تحصیل تقوا و آثار آن پیدایش ملکه تقوا، جز در پرتو ایمان و خوفِ خدا امکان پذیر نیست. قرآن کریم تصریح مى کند که ترس از مقام ربوبى و عقوبت الهى تنها عامل بازدارنده از گناه یعنى رکن اصلى تقوا است: «وَ اَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوى . فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ المَأوى .»(71) هرگاه انسان خداوند را بر سرّ و نهان و افعال و کردار خویش ناظر بداند و خود را در محضر ربوبى ببیند و به کیفر و پاداش او مؤمن باشد، بى تردید، در پیراستن نفس از آلودگى ها خواهد کوشید. على(ع) مى فرماید: پروا گیرید از خداوندى که اگر بگویید مى شنود و اگر پنهان کنید، مى داند: «اِتَّقُوااللَّهَ الَّذِى اِنْ قُلْتُم سَمِعَ وَ اِنْ اَضْمَرْتُم عَلِمَ».(72) و نیز با اشاره به تأثیرى که اعتقاد به بهشت و دوزخ در کنترل امیال نفسانى دارد، مى فرماید: «مَنْ اشْتاقَ اِلَى الجَنَّةِ سَلاعَنِ الشَّهَواتِ»(73)، «مَنْ اَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجتَنَبَ الُمحَرَّمات.»(74) همچنین تمرین بر ترک معاصى نقش مؤثرى در دستیابى به تقوا و پرهیزکارى دارد، همان گونه که در روایات بر آن تأکید شده است. امام صادق(ع) مى فرماید: درهاى گناه را بر اعضا و جوارح خود ببند که اثر گناه به قلب تو نفوذ مى کند و آبرویت را نزد خدا مى برد و در قیامت حسرت و پشیمانى و شرمسارى ببار مى آورد: «اَغْلِقْ اَبوابَ جَوارِحِکَ عَلى ما یَقَعُ ضَرَرُهُ اِلى قَلْبِک...»(75) از على(ع) پرسیدند: به چه وسیله مى توان از گناه چشم پوشید؟ فرمود: با آرامش گزیدن در سایه سلطنت خداوندى که بر اسرار نهان آگاهى دارد، همانا چشم، جاسوس قلب و پیک عقل است. پس از آن چه شایسته دین تو نیست و جان از آن بیزار است و عقل آن را نمى پذیرد، دیده فرو بند.(76) و در سخن دیگر با اشاره به تبعاتِ معاصى، خاطرنشان مى سازد که: گناه لذتى زودگذر دارد اما عقوبتى پایدار و مقتضاى عقل نیست که آدمى با لذّت زودگذر، عقوبت ابدى را براى خود فراهم مى سازد: «أُذکُرُوا انْقِطاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.»(77) از جمله عواملى که راه را براى سلطه شیطان و بى تقوایى هموار مى سازد نگاه نامشروع است که آیات و روایات نسبت به آن هشدار داده و از آن برحذر داشته است. لذا در راه تهذیب و تزکیه نفس، نگهدارى چشم از اهمیت بسیارى برخوردار است. همچنان که قرآن بیانگر آن است: «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبصارِهِم وَ یَحْفَظُوا فُرُوُجَهُم ذلِکَ اَزْکى لَهُم...».(78) على(ع) مى فرماید: «چشم ناسپاس ترین اعضا و جوارح است، پس به خواهش آن توجه نکنید که شما را از یاد خدا بازمى دارد.»(79) امام صادق(ع) مى فرماید: «النَّظرُ سَهْمٌ مِنْ سِهامِ اِبلیسَ مَسْمُومٌ و کَمْ مِنْ نَظْرَةٍ اَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِیلةً.»(80) امام در این روایت، نگاه را به تیرى زهرآگین تشبیه مى کند که مسمومیت و آلودگى را به سراسر وجود انسان مى گستراند. عیسى بن مریم(ع) با حواریین خود گفت: «اِیّاکُم وَ النَّظَرَ اِلَى الَمحْذُوراتِ فَاِنَّها بَذْرُ الشَّهَواتِ وَ نَباتُ الفِسْق.»(81) از نظر کردن به موارد حرام بپرهیزید، زیرا نگاه بذر شهوات و نهال فسق و فجور است. حضرت امام در بیان تحصیل تقوا مى فرماید: «و پاک شدن از این کثافات و رهایى از قید خوارى و مذلت به معالجه اساس نفس است و آن با علم و عمل نافع صورت گیرد. اما عمل، پس با ریاضات شرعیه و مخالفت نفس است در مدتى که آن را از محبت مفرط به دنیا و تبعیت از شهوات و هواهاى نفسانیه منصرف کند، تا آن که عادت به خیر و کمالات کند.»(82) ثمرات تقوا چنان که از آیات و روایات برمى آید: تقوا زمینه تجلیات معنوى و ایمانى و دستیابى به صفاىِ نفس و روشن بینى و کمال هرچه بیشتر انسان و رهایى از چنگال مشکلات و اسارت هاى مادى و سلامت دین و دنیاست. قرآن کریم در مقام بیان نقش تقوا در روشن بینى و تحصیل نور بصیرت مؤمنان مى فرماید: «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرقانا...»(83) و همچنین تأثیر تقوا را در رهایى از مشکلات و فراهم آوردن رزق مادى و معنوى از سوى خداوند خاطرنشان مى سازد: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخرَجاً. و یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِب...»(84) على(ع) تقوا را به دژ استوار و نفوذناپذیرى مانند مى کند که هرکس بدان پناه برد از وساوس شیطان و خطرات نفس و آثار زهرآگین گناه مصون مى ماند.(85) و در سخن دیگر، گناه را به توسن چموش لجام گسیخته اى مانند فرموده که سواره اش را به آتش دوزخ درافکند و تقوا را به مرکب آرام و رهوارى که زمامش در کف سواره اش باشد و او را به بهشت برین برساند.(86) همچنین تقوا عامل مؤثرى است جهت تثبیت عقاید و پرورش فضایل و قبولى اعمال صالحه. قرآن با تأکید بر این مطلب مى فرماید: «اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ».(87) به گفته حضرت امام(ره): «خشیت از حق را که مؤثر تام در تقواى نفوس است یکى از عوامل اصلاح نفس و دخیل در اصابه اعمال و حسن و کمال آن ها باید شمرد. زیرا تقوا علاوه بر آن که خود از مصلحات نفس است، مؤثر در تأثیر اعمال قلبیه و قالبیه انسان و موجب قبولى آن ها نیز هست. چنان که خداى تعالى مى فرماید: «اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقینَ؛ خداوند از پرهیزکاران قبول مى کند و بس.»(88) و نیز تقوا ره توشه آخرت است. آراستن نفس به تقوا همان تزکیه و رشد دادن آن مى باشد که بقاى آن را به صورتى سالم و فطرى و به دور از آفات تضمین کرده و نهال سعادت آخرت را در نفس بارور سازد. قرآن مى فرماید: «...و تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَالزَّادِ التَّقوى وَ اتَّقُونِ یا أُولِى الأَلْباب.»(89) --- 1. سوره انفال، آیه 29. 2. سوره یوسف، آیه 53. 3. نهج الفصاحه، ص 66: عن الصادق(ع): «احذرو لاهوائکم کما تحذرون اعدائکم فلیس شى ء اعدى للرجال من اتباع اهوائهم و حصائدالسنتهم» (کافى، ج 2، ص 235). 4. تصنیف غرر، ص 234. 5. سوره جاثیه، آیه 23. 6. مصباح الشریعة، ص 169. 7. سوره روم، آیه 10. 8. چهل حدیث، ص 220. 9. گلستان سعدى. 10. ابى عبداللَّه(ع): ان النبى بعث بِسَرِیّةٍ فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى علیهم الجهاد الاکبر قیل یا رسول اللَّه و ما الجهاد الاکبر؟ قال جهاد النفس» (فروع کافى، ج 5، ص 12). 11 12 13 14-. تصنیف غرر، ص 243. 15. نهج البلاغه، نامه 53، ص 326. 16. تصنیف غرر، ص 243. 17. نهج البلاغه، نامه 45. 18. در فرهنگ امروز عرب از ورزش به عنوان ریاضت بدنى تعبیر مى شود. بدین ترتیب بى تناسب نیست گفته شود: همان گونه که ورزش جسمانى بر قواى بدن مى افزاید، ورزش روحى (ریاضت) نیز قدرت نفسانى بشر را بالا مى برد و هر اندازه با تمایلات تن مبارزه شود روح قوى تر شده و اعمال خارق العاده انجام مى دهد. راز اعمال غیرعادى مرتاضان را در همین قدرت روحى باید جست هرچند مشروع بودن برخى ریاضت ها جاى گفت وگو است و ریاضت شرعى با ریاضت هاى غیرشرعى تفاوت بارز دارد. 19. اوصاف الاشراف، صص 25 - 26. این نفس خود بین گر بمیرد زنده گردد جانى که در خود بنگرد نور خدا را ویران کن این خاکى سراى تن که جانت منزل کند کاخ سماوات علا را مهدى الهى قمشه اى 20. چهل حدیث، ص 15. 21. انسان موجود ناشناخته، ص 14. 22. سوره انسان، آیه 27. 23. سوره مدثر، آیات 1 و 2. 24. سوره شعراء، آیه 214. 25. نهج البلاغه، خطبه 223، ص 257. 26. چهل حدیث، ص 86 - 85. توصیه هایى که در خصوص «سیر فى الارض» و عبرت از سرنوشت گذشتگان و تفکر در عواقب اعمال و زیارت اهل قبور و عیادت بیماران و تشییع جنائز و امثال آن شده علاوه بر بعد اخلاقى و اجتماعى، عامل تنبه و بیدارى است: پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «کفى بالموت واعظا». 27. اوصاف الاشراف، ص 33. 28. سوره روم، آیه 8. 29. نهج البلاغه، قصار 113، ص 380. 30. سفینه البحار، ماده فکر. 31. همان. 32. نهج البلاغه، خطبه 185. 33. اصول کافى، ج 2، ص 55. 34. «تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة» اوصاف الا شراف، ص 43. 35. چهل حدیث. ص 6. 36. سوره احقاف، آیه 35. 37. نهج البلاغه، خطبه 192، ص 215. 38. همان، خطبه 223، ص 257. 39. چهل حدیث، ص 8 - 7. حضرت امام از استاد خود «مرحوم شاه آبادى» نقل مى کند که: «بیش تر از هرچه، گوش کردن به تَغنیات سلب اراده و عزم از انسان مى کند.» مقصود از تغنیات، همان غنا و لهو و لعب است که در شرع مقدس حکم به تحریم آن شده است. 40. جهاد اکبر، ص 60. 41. سوره نحل، آیه 91. 42. سوره اسراء، آیه 34. 43. تصنیف غرر، ص 476. 44. چهل حدیث، ص 8. 45. سوره نساء، آیه 1. 46. تصنیف غرر، ص 235. 47. چهل حدیث، ص 238. 48. سوره بقره، آیه 284. 49. تصنیف غرر، ص 236. 50. محاسبة النفس، ص 13. 51. سوره احزاب، آیه 41. 52. سوره اعراف، آیه 201. 53. سوره حشر، آیه 19. 54. سوره مجادله، آیه 19. 55. تصنیف غرر، ص 265. 56. همان، ص 266. 57. همان، ص 265. 58. همان، ص 265. 59. همان، ص 266. 60. چهل حدیث، ص 249. 61. سوره بقره، آیه 197. 62. نهج البلاغه، صبحى صالح، حکمت 410. 63. تصنیف غرر، ص 268. 64. همان، ص 268. 65 66. همان، ص 271. 67. همان، ص 271. 68. میزان الحکمه، ج 10، ص 619 و بحارالانوار، ج 70، ص 282. 69. ر.ک: سفینة البحار، ماده «وقى». 70. سوره حج، آیه 32. 71. سوره آل عمران، آیه 102. 72. سوره تغابن، آیه 16. 73. سوره النازعات، آیات 41 - 40. 74. تصنیف غرر، ص 269. 75. همان، ص 146. 76. همان، ص 146. 77. مصباح الشریعه، ص 77. 78. بحارالانوار، ج 104، ص 41. 79. نهج البلاغه، حکمت 433. 80. سوره نور، آیه 30. 81. بحارالانوار، ج 104، ص 36. 82. بحارالانوار، ج 104، ص 40. 83. همان، ص 42. 84. چهل حدیث، ص 279. 85. سوره طلاق، آیات 3 - 2. 86. «اعلموا عبادَاللَّه! اَنَّ التقوى دارحصن عزیز و الفجور دار حصن ذلیل لایمنع اهله و لایحرز من لجأ الیه. الا و بالتقوى تقطع حُمَةُ الخطایا و بالیقین تدرک الغایة القصوى.» (نهج البلاغه، خطبه 157). 87. نهج البلاغه، خطبه 16. 88. سوره مائده، آیه 27. 89. چهل حدیث، ص 279. 90. سوره بقره، آیه 197." "فصل ششم: راهبردهاى تربیتىِ اسلام(3) --- 3- احکام و شرایع الف) حقیقت و راز عبادت عبادت و تقرب عبادت و انسان سازى ج) عبادت و ذکر حقیقت ذکر و آثار آن د) بعد تربیتى نماز رابطه نماز و اخلاق د) نگاهى به سایر عبادت ها ه) فلسفه تربیتى محرمات 4- روش عقلانى --- 3- احکام و شرایع سومین راهبرد تربیتى اسلام، احکام و شرایع است. قبل از ورود به اصل بحث توجه به این نکته ضرورى است که دین داراى سه عنصر بنیادین یعنى: عقاید و شرایع و اخلاق است که روح حاکم بر همه این ها چیزى جز انقیاد و اطاعت و تسلیم و تعبد به مفهوم مطلق در برابر مبدأ آفرینش نیست و به همین دلیل سه عنصر یاد شده قابل تفکیک و تجزیه نیستند. عقاید بدون شرایع و اخلاق پاى برجا نمى ماند و شرایع و اخلاق در تثبیت و تعمیق عقاید نقش علمى ایفا مى کند و شرایع و اخلاق نیز بدون ایمان و اعتقاد اساس و پایه ندارد و چنین است رابطه اخلاق با احکام و شرایع. همان گونه که تأثیر معنوى شرایع در پرتو ملکات فاضله نفسانى است، فضایل نیز در سایه شرایع رشد و بالندگى دارد. بدین ترتیب نقش تربیتى شرایع و تأثیر آن ها در اخلاق حقیقى است که از پیوستگى و انسجام ارکان دین مایه مى گیرد.(1) هریک از احکام و عبادات و تکالیف شرعى مشتمل بر مصلحت و تأثیر ویژه اى در حیات فردى و اجتماعى انسان مى باشد که در تشریع آن مورد توجه بوده است، اما فلسفه کلى این تکالیف همانا کمال انسانى و تربیت اخلاقى است. همچنان که محرمات و مکروهات نیز به دلیل آثار منفى که بر جاى مى نهد مورد نهى وانکار قرار گرفته اند، به طور کلى هیچ امرى به عنوان واجب یا مستحب مطرح نمى شودمگر آن که نقش مثبت و سازنده دارد و هیچ چیز عنوان حرام یا مکروه نداردمگرآن که آثار زیانبار و نامطلوب ببار مى آورد. این حقیقت با اندک تأملى دراحکام وشرایع قابل لمس است و اینک با توضیحى بیشتر چند عنوان را موردمطالعه قرار مى دهیم: - حقیقت و راز عبادت - عبادت و انسان سازى - عبادت و ذکر - بُعد تربیتى نماز - نگاهى به سایر عبادت ها - فلسفه تربیتى محرمات الف) حقیقت و راز عبادت عبادت به معناى خضوع و انقیاد است و با این مفهوم عام حقیقتى است جارى در کل ممکنات و ساکنان آسمان و زمین که همگان سر به فرمان واجب الوجود دارند: «اِنْ کُلُّ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأرْضِ اِلاَّ آتِى الرَّحْمنِ عَبْداً»(2) و بدین مفهوم تمام کائنات - به زبان حال یا زبان قال - تسبیح خوان پروردگارند هرچند براى ما مفهوم نباشد: «وَ اِنْ مِنْ شَئٍ اِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ...».(3) فلسفه این تعبد یعنى تبعیت از سنن و قوانینى که مبدأ هستى در آفرینش هر موجودى به ودیعه نهاده، رمز تکامل موجودات است. اما عبودیت در مورد انسان با مفهوم برترى مطرح مى شود و علاوه بر جنبه تکوینى بعد تشریعى دارد و از اراده و اختیار او منبعث است که با شناخت خداىِ واحد به عنوان کامل ترین ذات و صفات و منزه از هر نقص و کاستى و شناخت رابطه او با جهان که «آفرینندگى، نگهدارى، فیّاضیّت، عطوفت و رحمت» است، عکس العملى به نام پرستش در نفس ایجاد مى شود. بنابراین در تعریف عبادت مى توان گفت: نوعى رابطه خاضعانه، ستایش گرانه و سپاس گزارانه است که انسان با خداى خود از روى معرفت و احساس و با اراده و اخلاص برقرار مى کند(4) و داراى سه جلوه «قلبى، عملى و ربانى» و یا «قلبى و قالبى» با مراتب مختلف مى باشد و هریک از این سه به ترتیب رتبه حائز اهمیت است در عین حالى که سرچشمه اصلى عبودیت را در قلب باید جست وجو کرد. و بدین سان عبادت، پرواز مجذوبانه روح است به مبدأ هستى و کمال و جمیل على الاطلاق که قلب آن را با پیوستن به خدا و انقطاع از غیر، با تمام وجود احساس مى کند و خود را فانى در حق مى نگرد که این مرحله از عبادت پس از مرگ و در جهان بازپسین نیز پابرجاست و در مقام عمل حرکت مشتاقانه انسان است در مسیر بندگى و تسلیم عملى به منظور درک حقیقت معرفت و مراتبى از کمال لایتناهى که در حقیقت پرستش نهفته است. امام صادق(ع) مى فرماید: پرستش حقیقتى است که کنه آن ربوبیت است، پس آن چه در عبودیت یافت نمى شود در ربوبیت مى توان یافت و آن چه از ربوبیت پوشیده است در عبودیت مى توان به دست آورد: «ألعُبُودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّة فَما فُقِدَ فِى العُبُودیَّةِ وُجِدَ فِى الرُّبُوبِیَّةِ وَ ما خفِىَ مِنَ الرُّبُوبِیَّةِ اُصِیبَ فِى العُبُودِیَّةِ».(5) از این رو خداوند فلسفه آفرینش و تکوین جن و انس را پرستش و بندگى دانسته است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْأنْسَ اِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(6) انسان براى پرستش آفریده شد و در مقام «تکوین» به گونه اى تجهیز گردیده که به پرستش گرایش داشته باشد و گمشده واقعى خود را از این طریق بجوید لذا بندگى را نمى توان از هویت انسانى جدا ساخت و فلسفه شرایع الهى نیز جز عبادت خالصانه حق با مفهوم گسترده آن نبوده و در مقام «تشریع» انسان بدین تکلیف موظف گردیده است: «وَ ما اُمِرُوا اِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ...»(7) و بدین ترتیب «خلق و امر» و «تکوین و تشریع» همسان و هماهنگ آدمیان را به پرستش حق فرامى خوانند. عبودیت، صراط مستقیم و عهد دیرین خدا است با انسان (8) تا وى را از شرک و خودخواهى و هواپرستى و سرگشتگى و تباهى برهاند و با سیر صعودى به مقصد والاى کمال برساند. عبادت و تقرب چنان که مى دانیم عبادت، مشروط به «قصد قربت» است. حقیقت قرب در این جا فراتر است از قرب زمانى یا مکانى و یا اعتبارى، بلکه قرب معنوى است؛ یعنى همان فناى در حق و رنگ خدایى گرفتن و به گرمى ایمان گداخته شدن و از تعلقات بریدن که این خود درجاتى دارد. حال اگر بنده اى به یکى از منازل قرب حق رسید و عنصر عبودیت و خشوع در نفس او شکل گرفت و حالت ملکه پیدا کرد و شاکله درون و برونش صبغه خدایى یافت، مظهر صفات خدا و عدل و رحمت و خیر و فضیلت و پاکى مى شود و از هرچه موجب بُعد است روى برمى تابد که حقیقت تهذیب و اخلاق در اسلام چیزى جز این نیست. در حدیث قدسى آمده: «بنده من با نوافل آنقدر به من نزدیک مى شود که گویى چشم و گوش و زبان و دست او مى شوم.»(9) و على(ع) مى فرماید: «دَوامُ الْعبادَةِ بُرْهانُ الظَّفَرِ بِالسَّعادَةِ؛(10) استمرار بندگى دلیل دستیابى به سعادت است.» و نیز مى فرماید: «فَضیلَةُ السّادَةِ حُسْنُ العِبادَة؛(11) فضیلت و برترى مهتران نیکو پرستش کردن است.» حضرت امام مى فرماید: «وقتى سالکِ الى اللَّه، قدم بر فرق خطوط خود بلکه خود و عالم نهاد و خود را یکسره خالص کرد از رؤیت غیر و غیریت، در قلب او جز حق جایگزین نشد و بیت اللَّه را از بت ها به دست ولایت خالى کرد و از تصرف شیطان تهى نمود، دین او و عمل او، باطن او و ظاهر او براى حق خالص شود و حق تعالى چنین دینى را براى خود اختیار فرمود.»(12) عبادت و انسان سازى عبادت براى پرورش انسان کامل است و هر رهروى به مقیاس درک و دریافت حقیقت عبودیت و قرب به مرحله اى از کمال مى رسد. پرستش و نیایش قلب را به خدا پیوند مى زند، روح را تغذیه معنوى مى کند و جوارح را به تسلیم در برابر نفس قدسى و تکامل یافته وامى دارد. هر اندازه انسان از مدارج عبودیت برخوردار باشد و بیشتر به کمال مطلق و مبدأ عز ربوبى نزدیک شود، اعمالش وجهه خدایى مى گیرد و گوهر انسانیت را مى یابد و از اسارت نفس مى رهد و با تفوق بر جهان مادى و خروج از مدارِ زمان و مکان و پیوند به مبدأ لایزال از فنا و زوال رهایى مى یابد و جاودانه مى شود. و در این حال نه تنها عبادات و مناسک او براى خدا خالص مى گردد بلکه تمام وجود و حیات و مماتش، رنگ تعبد مى پذیرد: «قُلْ اِنَّ صَلاتِى وَ نُسُکِى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتِىِ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمین».(13) در چنین حالتى است که انسان به فلسفه آفرینش خویش پى برده و هم آهنگ با مجموعه هستى که مسخرّ و تسبیح گوى حق اند، آزادانه و آگاهانه و با اراده استوار مسیرى را که خداوند براى کمال او برگزیده مى پیماید و اعمال و اخلاق و اراده و تصمیم خود را در اراده حق فانى مى کند و تمام لحظات زندگى اش در مسیر قرب الهى قرار مى گیرد و در ارتباط با «خود و خلق و جهان»، نقش محورى «خدا» را لحاظ مى کند و از این جاست که «تربیت اخلاقى» رنگ خدایى مى گیرد و انسانِ متخلق به اخلاقِ خدایى از آن چه رنگ نفسانى و شیطانى دارد مى گریزد و تا بدان جا پیش مى رود که با رسیدن به «ولایت مطلقه» الهیه، به مقام عصمت که ویژه انبیاء و اوصیاء(ع) است و تالى عصمت که براى اولیا است ارتقا مى یابد. این درحالى است که هرگاه انسان محکوم خودخواهى و هوا پرستى شد از خدا و مقام عبودیت و انسانیت دور افتاده و از منزل قرب مهجور مى گردد و به «اسفل سافلین» کشیده شده و اعمال و رفتارش، این سقوط و انحطاط را بازگو مى کند. حضرت امام(ره) با اشاره به نقش محورى عبادت و سرچشمه آن که با ملکوت نفس و قلب آدمى سر و کار دارد و بر ملک بدن و اعضا و جوارح نفوذ و تأثیر مى نهد، چنین مى فرماید: «یکى از اسرار بزرگ عبادات و ریاضات شرعیه آن است که بدن و قواى طبعیه و جنبه ملک، تابع و منقاد روح گردد و اراده نفس در آن ها نافذ شود که به مجرد اراده، بدن را به هرکار بخواهد وادار کند و از هر کار بخواهد باز دارد، ملک بدن و قواى ظاهره مُلکیه تابع و مقهور و مسخر ملکوت گردد به نحوى که بى مشقت و تکلف هرکارى بخواهد انجام دهد و اگر اراده تام و تمام شود و عزم قوى و محکم گردد مثل ملک بدن و قواى ظاهره و باطنه آن مثل ملائکه شود که عصیان خدا نکند به هرچه آن ها را امر فرماید، اطاعت کنند و از هرچه نهى فرماید، منتهى شوند بدون آن که با تکلف و زحمت باشد.»(14) ج) عبادت و ذکر ذکر از مدارج عالى ایمان و به مثابه روح است در کالبد بندگى و انسان سازى و جایگاه آن در معارف الهى تا بدان جاست که قرآن کریم تشریع نماز را به منظور دستیابى به آن دانسته است: «و اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرِى».(15) و ضمن آن که از نماز به عنوان عامل بازدارنده از ناشایستگى ها یاد مى کند، تأکید مى ورزد که ذکر خدا بالاترین است: «...اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ و لَذِکْرُاللَّهِ اَکْبَرُ...».(16) این نه به منظور پایین آوردن شأن نماز است - که «عمود دین»(17) و ستون استوار ایمان مى باشد و بدون آن سایر اعمال و عبادات بى ارزش است - بلکه هدف یادآورى این نکته است که نماز نیز براى ذکر خدا است و با یاد آفریدگار نماز را باید به پا داشت و اگر نماز از ذکر تهى باشد، فاقد روح بوده و اثر مطلوبى به بار نخواهد آورد. و بدیهى است که یادخدا منحصر به حال نماز نیست و مؤمن باید همواره به یاد حق باشد و دل را به ذکر خدا حیات و نورانیت بخشد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «مداومت بر ذکر، غذاى جان ها و کلید صلاح و سداد است: «مُداوَمَةُ الذِّکْرِ قُوتُ الْأرْواحِ وَ مِفتاحُ الصَّلاحِ»(18) و در روایت دیگر تأکید فرموده که در ذکر خدا «زبان، قلب و عمل» باید همسان عمل کنند و اگر آهنگ متضاد داشته باشند، حقیقت ذکر تحقق نیافته است.»(19) حقیقت ذکر و آثار آن ذکر عبارت است از توجه آگاهانه قلب به مبدأ هستى و یاد رحمت و نعمت و عزّت و قدرت و جمال و جلال او که نتیجه آن محبت عارفانه و نیایش خالصانه و اطاعت و تسلیم در برابر اراده نافذ و حکیمانه او است. زیباترین حال براى انسان آن است که به یاد خدا باشد و خود را دائماً در حضور او ببیند و حائلى میان خود و خدا تصور نکند. انسانى که نور محض و کمال مطلق و علم و قدرت و جمال و جلال حق را با دیده دل مشاهده کند و با او انس بگیرد، صورت قلبش صورت ذکر حق مى شود و آثار ایمان از سراسر وجودش متجلى مى گردد و به چیزى که خلاف رضاى اوست، نمى اندیشد. ذکر، عامل طمأنینه نفس است: «اَلا بِذِکْرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوُبُ»(20) و آن گاه که قلب به آرامش رسید و با انس به محبوب حقیقى قرار و آرام گرفت، تمام مطلوب را یافته و در خود خلأیى احساس نمى کند و به امیال پست حیوانى دل نمى سپارد. انسان مؤمن، هرگاه یاد خدا کند به عفو و رحمتش آرام مى گیرد و چون یاد عظمت و انتقام او کند از بیم و هراس بر خود مى لرزد و چون آیات حق را بشنود، ایمانش افزون گردد: «اِنّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَاللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُم اِیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلوُنَ».(21) این همان حالتى است که در روایات از آن به «خوف و رجا» تعیبر شده است. با یاد خدا مى توان هجوم وساوس شیطان را دفع کرد و از تسویلات نفس در امان ماند: «اِنَّ الّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُّبصِرُونَ».(22) على(ع) مى فرماید: «ذکر، نور قلب»، «کلید انس»، «همنشینى با محبوب» و «لذت محبین» است و «هرکس یاد خدا کند خداوند قلبش را زنده مى سازد و عقل و خردش را روشنى مى بخشد»: «أَلذِّکْرُ مِفتاحُ الْأُنْسِ (23)، أَلذِّکْرُ مُجالَسَةُ الَْمحْبوُب (24)، أَلذِّکْرُ لَذَّةُ الُْمحِبِّینَ (25)، مَن ذَکَرَاللَّهَ سُبحانَهُ اَحیَى اللَّهُ قَلْبَهُ وَ نَوَّرَ عَقْلَهُ وَ لُبَّهُ».(26) کسانى که عزت بندگى و لذت ذکر را یافته اند و با سرمایه ایمان به استغناى روحى رسیده و شیفته جمال محبوب اند و از معنویت لبریز و از حقیقت سرشار گشته اند، نیازى نمى بینند که به گناه و معصیت تن در دهند و به لوث معاصى آلوده شوند. اینان علوّ و قدر و شرافت و شخصیت و قدرت و عزّت خود را در طاعت و بندگى خدا یافته و به تمام آرمان خود رسیده اند. على(ع) مى فرماید: «مَنْ اَطاعَ اللَّهَ عَلى اَمْرُهُ»(27) «مَنْ أطاعَ اللَّهَ عَزَّ و قَوِىَ»(28) «شَرَفُ المُؤْمِنِ اِیمانُهُ وَ عِزُّهُ بِطاعَتِهِ»(29) روآوردن به گناه که منشأ آن حبِّ نفس و علاقه به دنیا است، از خلأ روحى که نتیجه غفلت و دورى از خدا است، حکایت دارد. آنان که از سرمایه ایمان و ارزش هاى انسانى بى بهره اند و عزت بندگى و لذت معنوى را نچشیده اند، براى جبران نقیصه هاى روانى خود به ارضاى تمایلات مادى مى پردازند و بدین وسیله و به طور ناخودآگاه مى خواهند کمبودهاى روحى و خلأ معنوى را با کالاى دنیا و لذّات تن و آرایش بیرون جبران کنند که همه این ها نتیجه غفلت از خدا و سرسپردگى به شیطان است که خودفراموشى را نیز درپى دارد و عامل فسق و فجور و سقوط مى گردد. جالب است که در روایات ما از عوامل درونى و خلأهاى روحى که بدان اشاره شد، به عنوان انگیزه گناه یاد شده است. على(ع) غیبت کردن را تلاشى براى افراد ناتوان جهت کسب شخصیت مى داند: «أَلْغِیبَةُ جُهْدُالْعاجِزِ»(30) و پیروى هواى نفس را نشانه فقدان شخصیت و عامل خوارى آن: «مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ اَرْدى نَفْسَه»(31) و طمع را فقر و بیچارگى موجود: «الطَّمَعُ فَقْرٌ حاضِرٌ»(32) و حسد را ستیز با قدر خوانده است: «الحَسُودُ غَضْبانٌ عَلَى القَدَرِ»(33) و امام صادق(ع) مى فرماید: «هیچ کس بزرگ نمایى و خودکامگى نمى کند مگر آن که در خود ذلت و حقارتى مى بیند: «ما مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ اِلاَّ مِنْ ذِلَةٍ وجَدَها فى نَفْسِهِ».(34) حاصل آن که: عبادت براى ذکر خدا است، و ذکر خدا عامل طمأنینه نفس و غناى روحى انسان است و هرگاه انسان به این مرحله از کمال نفسانى رسید هرگز به رذایل نخواهد گرایید. بدین سان نقش ذکر و ضرورت تداوم آن در تهذیب نفس و مبارزه با رذایل نفسانى ملموس مى گردد. حضرت امام مى فرماید: «پس اى عزیز در راه ذکر و یاد محبوب تحمل مشاق هرچه بکنى کم کرده اى، دل را عادت به یاد محبوب بلکه بخواست خدا صورت قلب ذکر حق شود و کلمه طیبه «لا اِلهَ اِلَّااللَّه»، «صورت اخیر» و کمال اقصاى نفس گردد که از این زادى بهتر براى سلوک الى اللَّه و مصلحى نیکوتر براى معایب نفس و راهبرى خوب تر در معارف الهیه یافت نشود.»(35) در پایان این بحث یادآورى این نکته لازم است که همان گونه که ایمان به خدا فطرىِ انسان است ذکر و یاد او نیز مقتضاى فطرت است و براى حفظ این رابطه قلبى میان بنده با خدا به عوامل ذکر همچون نماز و سایر عبادات، تلاوت قرآن، تأمل و تفکر، عبرت و تنبه و پرهیز از عوامل غرور و غفلت و گناه و دنیازدگى و همنشینى با عاقلان و پیروى امیال نفسانى توصیه شده است.(36) این است فلسفه کلى عبادت، علاوه بر این هریک از عبادت ها تأثیر تربیتى ویژه اى دارد که به پاره اى موارد آن اشاره مى کنیم. د) بعد تربیتى نماز نماز فراگیرترین عبادت و زیباترین نیایش و روح بخش ترین پرستش و معراج مؤمن است: «الصَّلوةُ مِعْراجُ المُؤمِنِ» و پیامبر اکرم(ص) آن را ستون استوار دین خوانده که ارزش و قبولى سایر عبادت ها بدان وابسته است (37) و در هیچ حال از مکلف ساقط نمى گردد: «لاتَسْقُطُ بِحالٍ». نماز از لحاظ مختلف فردى و اجتماعى، سیاسى و اقتصادى، عبادى و انضباطى، جسمانى و روحانى، اخلاقى و عرفانى، قابل مطالعه است. در این جا بُعدِ تربیتى و اخلاقى آن به صورت گذرا مورد توجه قرار مى گیرد. بُعدِ عملى و تربیتى نماز از جهات گوناگون قابل مطالعه است: از مقدمات آن: «غسل، وضو، طهارت بدن و لباس و غصبى نبودن مکان و لباس، وقت شناسى، قبله شناسى و...» و نقشى که هریک از این ها در پرورش جسم و روح و طهارت و تقوا و نظم و انضباط و اخلاق فردى و اجتماعى دارد گرفته تا ارکان و مقارنات و واجبات و مستحبات، چون قیام و قعود و سجود و رکوع و قرائت و اذکار و تحمید و تنزیه و مفاهیم بلند عرفانى که هریک از این ها دربردارد و اثر معنوى و روحانى که هریک از عناصر اصلى یا مقدماتى نماز، واجب یا مستحب به روح مى بخشد و معارفى که تعلیم مى دهد، هریک رمزى است عمیق در تعالى و تکامل و تهذیب و تربیت نفس و پاک سازى آن از شرک و ریا و غرور و تکبر و خودپرستى و بى تقوایى و رذایل دیگر اخلاقى که در آیات و روایات از آن سخن به میان آمده است. نمازِ کامل و سازنده آن نمازى است که علاوه بر آداب و احکام ظاهریه و احراز «شرایط صحت»، با آداب باطنیه یعنى: «شرایط قبول» همچون: خلوص، حضور قلب، خشوع، توجه و صفاى نفس و دورى از آلودگى هاى درونى و اخلاقى چون کبر، عجب، حسد، کینه و نفاق و بى تقوایى - که در عرض شرایط صحت قرار دارند-، توأم باشد تا تیرگى ها را به طور کامل از روح نمازگزار بزداید و معراج مؤمن باشد و در سیر صعودى و قرب و نزدیکى به خدا وى را یارى رساند. قرآن کریم با اشاره به فلسفه نماز و نقش بازدارندگى آن در یک عبارت جامع مى گوید: «...اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهَى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ وَ لَذِکْرُاللَّهِ أکْبَرُ...».(38) بنا به مفاد این آیه: نماز مانع از زشتى ها و بازدارنده از منکرات است اما آن چه روح ومفهوم نماز است همانا ذکر خدا است، که بدون آن نماز قالبى تهى از حقیقت خواهدبود و بر نمازگذار است که روح و معناى ذکر را در نماز تحقق بخشد و آن را به طور کامل و با شرایط صورى و معنوى و توجه و اخلاص بپا دارد تا رهنمونگر او به مقام قرب حق باشد. على(ع) با اشاره به این مطلب مى فرماید: «اَلصَّلوةُ قُرْبانُ کُلِّ تَقِّىٍ»(39) نماز وسیله تقرب پرهیزکاران است. همچنین با اشاره به نقش آن در تزکیه نفس مى فرماید: «وَالصَّلوةَ تَنْزیهاً عَنِ الکِبْرِ»(40) خداوند نماز را عامل پاک سازى شما از کبر و نخوت قرار داد. پیامبر اکرم(ص) نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرموده که در کنار خانه کسى باشد که هر شب و روز پنج بار در آن به شستشو پردازد و آلودگى ها را از تن بزداید.(41) بدین سان نماز تنها وسیله اى است در امر تزکیه و تهذیب که انسان شب و روز با آن سروکار دارد و مادام العمر براى حسن انجام آن به عنوان بهترین عبادت تلاش مى کند و مراقبت هاى مستمر و مداوم مکلف هریک عاملى در تهذیب و تقوا و تزکیه نفس اوست. رابطه نماز و اخلاق نماز از یک سو عامل تزکیه و تهذیب و دستیابى به روح تقوا و فضایل اخلاقى است و از سوى دیگر تأثیر و قبول واقعى نماز منوط به تقوا مى باشد و تقوا مکمل تأثیر نماز است. بدین سان «نماز و تقوا» داراى ارتباطى تنگاتنگ و تأثیرى متقابل اند(42) امام صادق(ع) نقش نماز در پیش گیرى از گناه را این گونه بیان مى فرماید: نماز مانع بازدارنده اى است که خداوند در زمین برقرار ساخته است و هرکس مى خواهد بداند چه مقدار از منفعت نماز بهره مند است، بنگرد که آیا نماز او را از اعمال زشت و منکر بازمى دارد یا نه؟ پس به همان مقدار که دامن از گناه برچید، از نماز، بهره برده است: «اِعْلَمْ أَنّ الصَّلوةَ حُجْزَةُاللَّهِ فِى الْأَرْضِ فَمَنْ اَحَبَّ اَنْ یَعْلَمَ مایُدْرِکُ مِنْ نَفْعِ صَلواتِهِ فَلْیَنْظُرْ فَاِنْ کانَتْ صَلوتُهُ حَجَزَتْهُ عَنِ الفَواحِشِ وَ المُنکَرِ فَاِنَّما اَدْرَکَ مِنْ نَفْعِها بِقَدْرِ مَا احَتَجَزَ.»(43) البته تأثیر نماز بر نمازگزاران از لحاظ حالات و مراتب توجه و خلوص و تقوا و ذکر قلبى و شرایط دیگر آن ها یکسان نیست، اما در هرحال آن کس که نماز بگذارد از خصلت بازدارندگى آن، دیر یا زود، کم و بیش، بى بهره نخواهد ماند و لذا در هر شرایطى در امر نماز نباید قصور و کاهلى ورزید و یا از تأثیر آن نومید شد که قصور در امر نماز موجب کفر و عصیان و دیگر پلیدى ها است. در روایات آمده: «جوانى از انصار پشت سر پیامبر(ص) نماز مى خواند و در عین حال به اعمال زشت دست مى زد، درباره آن جوان با پیامبر صحبت شد، حضرت فرمود: بالاخره روزى نمازش او را باز خواهد داشت.» در روایت دیگر است که خدمت پیامبر عرض کردند: فلان کس روزها نماز مى خواند و شب ها دزدى مى کند، حضرت فرمود: «بالاخره روزى نماز او را از گناه رادع مى شود: «اِنَّ صَلواتَهُ لَتَرْدَعُهُ یَوْماً ما».(44) حضرت امام نقش عبادت در تزکیه نفس و تأثیر متقابل درون و برون انسان بر یکدیگر را این گونه بیان مى کنند:" "«یکى از فوایدِ مهم عبادت که عقل و نقل بر آن اتفاق دارند و باید آن را یکى از اسرار عبادت به شمار آورد آن است که از هر عبادتى در قلب اثرى حاصل شود که از آن در روایات به زیادت یا توسعه «نکته بیضاء» تعبیر شده است. و بباید دانست که مابین ظاهر و باطن و سر و علن انسانى یک ارتباط و علاقه طبیعى است که آثار هریک و افعال و حرکات هریک را در دیگرى سرایتى عظیم و تأثیرى غریب است و این مطلب علاوه بر آن که برهانى است، وجدان و عیان هم شاهد بر آن است. چنان چه حالات صحت و مرض بدن و عوارض مزاجیه و حالات داخلیه و خارجیه بدن بر روح و باطن مؤثر است و به عکس حالات خلقیه و روحیه و ملکات نفسانیه در حرکات و سکنات و افعال بدنیه طبعاً و من غیررویّة مؤثر است.»(45) د) نگاهى به سایر عبادت ها سایر عبادت ها و احکام نیز چنین اند و فلسفه همه آن ها ذکر خدا و تصفیه نفس است و هریک داراى تأثیر ویژه اخلاقى و بار تربیتى مى باشد.(46) و تأثیر روزه را که اجتناب از مفطرات با قصد تقرب است در پیدایش روح تقوا که اساس تربیت اسلامى است به عنوان فلسفه این عبادت مطرح مى سازد، زیرا انسان بدان وسیله بر خواسته هاى غریزى پاى مى نهد که این خود مى تواند عامل تملک نفس و تسلط بر غرائز و مشتهیات در سایر حالات و ایام باشد: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمْ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ».(47) همچنین روایات از اثر تربیتى روزه بر جسم و جان و فرد و جامعه سخن مى گوید. مانند: «صُوموُا تَصِحُّوْا؛ روزه بگیرید تا به سلامت بمانید.» «روزه حجابى است که خداوند بر چشم و گوش و زبان و سایر اعضاء و جوارح انسان زده تا از گناه اجتناب کنند.» «خداوند روزه را واجب ساخته تا ثروتمندان طعم گرسنگى را بچشند و بر مستمندان رحم آورند.» «روزه شهوات سرکش را درهم مى شکند.»(48) و در فلسفه زکات در قرآن آمده است: «خُذْ مِنْ أَموالِهِم صَدَقةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم بِها...؛(49) از دارایى آن ها زکات و صدقه بگیر و بدین وسیله آن ها را پاک و پاکیزه گردان.» در واقع، احسان و انفاق، روح گذشت و ایثار و نوع دوستى را در دل مى پرورد و غریزه حب مال و حب نفس را مهار مى کند و این همان اثر تربیتى زکات یا خمس یا سایر واجبات یا تبرعات مالى است. همچنین حج که ظاهر آن مناسک و باطن آن مفاهیم است درسى براى مسلمانان جهان و در حقیقت یک برنامه تربیتى جمعى است و نیز جهاد و امر به معروف و نهى از منکر چنان که خواهیم دید... و در تولى و تبرى و دوستى با دوستان خدا و بیزارى از دشمنان خدا اثر تربیتى لحاظ مى گردد، چراکه دوستى و دشمنى علاوه بر آن که امرى قلبى و از آثار ایمان است، در عمل نیز داراى تأثیر مثبت مى باشد. دوست رفتار دوست را اقتباس مى کند و دشمن از عمل دشمن تنفر و انزجار دارد و دورى مى گزیند و چنین است دیگر واجبات و مستحبات که هریک از آن ها آثار تربیتى بر فرد و جامعه دارد که قابل ملاحظه است. ه) فلسفه تربیتى محرمات در محرمات نیز پیش گیرى از گناه و آثار تخریبى آن ها مورد توجه بوده و پرهیز از حرام نخستین عامل تزکیه و طهارت نفس است، مثلاً: هنگامى که قرآن از نگاه به نامحرم نهى مى کند به نامحرم نهى مى کند به اثر تهذیبى آن اشاره دارد: «قُلْ لِلْمؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ... ذلِکَ اَزْکى لَهُم»(50) «و قُلْ لِلْمؤمناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أبصارِهِنَّ...»(51) به مردان و زنان مؤمن بگو دیده از حرام فرو بندند و شهوت نفس را مهار کنند که این، رمز پاکى آن هاست. و آن گاه که از حرمت مسکرات و قمار سخن مى گوید، روى اثر تخریبى آن بر اخلاق فردى و روابط اجتماعى انگشت مى گذارد و آن را عمل شیطانى مى داند که آدمى را از خدا غافل و به پرتگاه سقوط مى کشاند و بذر عداوت و دشمنى را در دل ها مى پاشد: «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوُا اِنَّمَا الْخَمْرُ وَ المَیْسِرُ وَ الْأَنصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِن عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحوُنَ. اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ العَداوَةَ و البَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ وَ المَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُم عَنْ ذِکْرِاللَّهِ وَ عَنِ الصَّلوةِ فَهَلْ اَنْتُم مُنْتَهُونَ».(52) و چنین است سایر محرمات عملى یا اخلاقى، چون غیبت، تهمت، حسد، دروغ، ریا، سوءظن، دشنام، اهانت، تحقیر، بى عفتى، ربا، رشوه، قمار، شراب، حرام خوارى و امثال آن... که ارتکاب آن ها فاسد کننده نفس و ترک آن ها زمینه ساز تهذیب است و به طور خلاصه، کل مسائل اسلام، حتى مسائل فرهنگى، اقتصادى، سیاسى، نظامى و غیره نوعى ارتباط با فلسفه اخلاقى انسان سازى دارد که با اندک تأملى مى توان آن را دریافت. 4- روش عقلانى به کارگیرى اندیشه و استفاده از روش عقلانى از دیگر راهبردهاى تربیتى اسلام است. راه و روشى که بر انگیزش نیروى تشخیص خیر و شر و تعقل و برهان و انتخاب احسن متکى است. همان گونه که فلاسفه اخلاق نیز گفته اند نخستین گام براى شناخت فضائل و تخلق به آن ها و شناخت رذائل و تجنب از آن ها «حکمت» است. حکمت همان گونه که در تعریف آن آمده، عبارت است از: «علم به احوال موجودات آن گونه که هستند» (حکمت نظرى) و «تشخیص خیر و شر و فضیلت و رذیلت و بایدها و نبایدها» (حکمت عملى) و این دو از ارکان اولیه هدایت و انسان سازى اند. قرآن کریم در نخستین مرحله دعوت بر حکمت تکیه مى کند: «اُدْعَ اِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ...»(53) و برنامه هدایتگر خویش را براى کسانى سودمند مى داند که اهل دل باشند و گوش جان را براى پذیرش حق آماده سازند: «اِنَّ فى ذلِکَ لَذِکرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ ألقىَ السَّمْعَ وَهُوَشَهیدٌ».(54) پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «هدیه اى بالاتر از این نیست که مسلمان به برادر مسلمان خود کلمه حکمتى بیاموزد و بدان وسیله بر هدایتش بیفزاید یا از گمراهى اش برهاند.»(55) تربیت اسلامى نقش تعقل و حکمت را در شناخت سعادت و شقاوت و تسلط بر نفس مورد تأکید قرار مى دهد. على(ع) مى فرماید: «براى تو همین بس که عقلت طریق هدایت را از ضلالت بازشناسد.» (کَفاکَ مِنْ عَقْلِکَ ما اَوْضَحَ سَبیلَ غَیِّکَ مِنْ رُشْدِکَ)(56) و نیز مى فرماید: «قاتِلْ هَواکَ بِعَقْلِکَ تَمْلِکْ رُشْدَکَ»(57) و در روایت دیگر: «قاتِلْ هَواکَ بِعِلْمِکَ وَ غَضَبَکَ بِحِلْمِکَ»(58) و نیز مى فرماید، حکمت و شهوت قابل جمع نیستند: «لاتَجْتَمِعُ الْحِکْمَةُ و الشَّهْوَةُ».(59) و امام صادق(ع): بهترین افراد از نظر اخلاق کسانى را مى داند که عقلشان کامل تر باشد: «أکْمَلُ النَّاسِ عَقْلاً اَحْسَنُهُم خُلْقاً».(60) برخى فلاسفه چون سقراط، اخلاق را بر حکمت مبتنى دانسته و براى تربیت و اخلاق مبناى عقلى قائل شده اند. «تعلیمات اخلاقى سقراط تنها موعظه و نصیحت نبود و براى نیکوکارى و درست کردارى مبناى عقلى مى جست. بدعملى را از اشتباه و نادانى مى دانست و مى گفت مردمان از روى علم و عمد دنبال شر نمى روند و اگر خیر و نیکى را تشخیص دادند آن را اختیار مى کنند. پس باید در تشخیص خیر و شر کوشید...»(61) افلاطون و ارسطو نیز اندیشه سقراط را در تربیت و اخلاق دنبال کردند هرچند افلاطون با دید اشراقى به مسئله مى نگرد و ارسطو، اختیار و لذت و رغبت را نیز شرط فضیلت اخلاقى مى داند. در میان فلاسفه جدید نیز کم و بیش، این اندیشه به چشم مى خورد. «عقیده سقراط در خصوص مبتنى بودن اخلاق و تربیت بر علم، بار دیگر در قرن هجدهم به وسیله بعضى از متفکرین از جمله «کُندرسته» از سر گرفته شد و به وسیله «ویکتورهوگو» جنبه عمومیت پیدا کرد: «گشودن یک مدرسه مستلزم بستن در یک زندان است!»(62) قابل ذکر این که، آن چه فلاسفه قدیم و جدید در مورد مبنا بودن عقل یا علم در اخلاق گفته اند، به عنوان جزئى از عامل مؤثر قابل قبول است و نه تمام عامل، زیرا عقل و علم بدون ایمان و رهنمود شریعت هرگز براى تربیت و اخلاق کافى نیست و ضامن اجرائى ندارد. میلیون ها مدرسه گشوده شد اما در زندان ها هم بسته نشد و بیشترین جنایتى که بر بشریت گذشته و مى گذرد از علم بدون ایمان و اندیشه بى اعتقاد است. و چه بسا دانشمندان که با جهل خود کشته شده اند: «رُبَّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لایَنْفَعُهُ»(63). به گفته حضرت امام: اگر بخواهد کسى تهذیب شود با علم تهذیب نمى شود، علم انسان را تهذیب نمى کند، گاه علم انسان را به جهنم مى فرستد...»(64) «علم بدون عمل و بدون تقوا بسیارى از اوقات مضر است. باید عالم متقى باشد و متوجه به خداى تبارک و تعالى باشد تا بتواند جامعه را تربیت کند. باید خودش تربیت شده باشد تا بتواند جامعه را تربیت کند.»(65) علاوه بر این روشنگرى علم و روشن بینى اندیشه جز در پرتو ایمان و تقوا میسر نیست: «اِنْ تَتَّقُوااللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(66) و بى تقوایى و هواى نفس و آلودگى گناه چراغ عقل را خاموش مى کند و نیروى تشخیص را از قلب مى گیرد و راه علم را به بیراهه مى کشاند. لذا پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «الْبَلاهَةُ اَدْنَى اِلَى الْأِخلاصِ مِنْ فِطانَةٍ بَتْراءٍ»(67)، کند فهمى به اخلاص نزدیک تر است تا زیرکى ابتر و بى روح. در این چارچوب و با توجه به اصول یاد شده است که عقل و علم جایگاه خود را در تربیت اسلامى بازمى یابد. --- 1. سوره نحل، آیه 125. توجه شود که حکمت در معارف اسلامى (چنان که در مقدمه کتاب اشاره شد) مفهوم عمیق و گسترده دارد و فراتر از حکمت در اصطلاح فلاسفه است. در بحث پرورش عقلانى همین کتاب نیز مطالب دیگرى آمده که مکمل این بحث است. 2. هر نوع تفکیکى میان دین و شاخه ها و فروع آن و ابعاد حیات فردى و اجتماعى و سیاسى و اقتصادى و... نوعى تفکر غیر واقع بینانه اى است که دین را بر انزوا در عرصه حیات بشر خواهد کشید. 3. سوره مریم، آیه 93. 4. سوره اسراء، آیه 44. 5. ر.ک: استاد مطهرى، جهان بینى اسلامى، ص 83. 6. مصباح الشریعه، ص 7. 7. سوره الذاریات، آیه 56. 8. سوره بینه، آیه 5. 9. الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لاتعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین. و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم. (سوره یس، آیات 60-61). 10. وَ انّه لیتقرّب الىّ بِالنّافلة حتىٍ احبّه فاذا احببته کنت اذا سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصربه و لسانه الذى ینطق به ویده التى یبطش بها... (اصول کافى، ج 2، ص 252. 11. تصنیف غرر، صص 199 - 198. 12. همان، صص 199 - 198. 13. سرالصلوة، ترجمه سیداحمد فهرى، ص 22. 14. سوره انعام، آیه 162. 15. چهل حدیث، ص 107. 16. سوره طه، آیه 14. 17. سوره عنکبوت، آیه 45. 18. اشاره به حدیث نبوى «الصلوة عمودالدین». 19. تصنیف غرر، ص 188. 20. همان، ص 189. 21. سوره رعد، آیه 28. 22. سوره انفال، آیه 2. 23. سوره اعراف، آیه 201. 24 25 26 27-. تصنیف غرر، ص 189. 28 29 30-. همان، ص 185. 31. نهج البلاغه، حکمت 461، ص 442. 32. تصنیف غرر، ص 306. 33. همان، ص 298. 34. همان، ص 300. 35. اصول کافى، ج 2، ص 312. 36. چهل حدیث، ص 248. 37. حافظ گوید: جمال یار ندارد حجاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد 38. مثل الصلوة کمثل عمود الفسطاط، (من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 136). و قال الصادق(ع): اوّل مایحاسب به العبد الصلوة فاذا قبلت قبل منه سایر عمله و اذا ردّت علیه ردّ علیه سایر عمله. «همان، ص 134». 39. سوره عنکبوت، آیه 45. 40. نهج البلاغه، حکمت 136، ص 386. 41. همان، حکمت 252، ص 402. 42. همان، خطبه 199 به ویژگى هاى آب گرم و خصوصیات چشمه توجه شود. 43. البته این ارتباط و تأثیر متقابل را در کل برنامه هاى عبادى و تربیتى و اجتماعى و... اسلام مى توان به نحوى مشاهده کرد. 44. بحارالانوار، ج 78، ص 199. 45. بحارالانوار، ج 82، ص 198. 46. سرالصلوة، صص 53 - 52. 47. قال رسول اللَّه(ص): «انما فرضت الصلوة و امر بالحج و الصواف و اُشعرت المشاعر و المناسک لاقامة ذکراللَّه» جامع السعادات، ج 3، ص 263. 48. سوره بقره، آیه 183. 49. ر.ک: وسائل الشیعه و سایر کتب روایى. 50. سوره توبه، آیه 103. 51. سوره نور، آیه 30. 52. سوره نور، آیه 31. 53. سوره مائده، آیات 91 - 90. 54. سوره ق، آیه 37. 55. ما اهدى المسلم الى اخیه هدیة افضل من کلمة حکمة تزیده هدى اوترده عن ردى» (ارشاد القلوب، ص 9). 56. نهج البلاغه، حکمت 421، ص 437. 57. تصنیف غرر، ص 64. 58. همان، ص 64. 59. همان، ص 65. 60. اصول کافى، ج 1، ص 18. 61. محمّدعلى فروغى، سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 14. 62. مشارب عمده اخلاقى، ص 11. 63. نهج البلاغه، حکمت 107، ص 378. 64. صحیفه نور، ج 19، ص 92. 65. صحیفه نور، ج 7، ص 214. 66. سوره انفال، آیه 29. 67. جامع السعادات، ج 1، ص 28." "فصل ششم: راهبردهاى تربیتىِ اسلام(4) --- 5- پند و اندرز ویژگى هاى موعظه روان شناسى موعظه الف) توجه به گرایش ها ب) رعایت اعتدال ج) توجه به احساسات د) لطایفِ حکمت ه) تکرار و) لحن مشفقانه، ملایمت، مدارا 6- تبشیر و انذار 7- امر به معروف و نهى از منکر 8- عادت نقش عادت در تربیت اسلامى --- 5- پند و اندرز موعظه و اندرز، از دیگر روش هاى تربیتى است که قرآن بدان توصیه مى کند. حتى خود قرآن را هم کتاب موعظه و شفابخش دل ها دانسته است: «یا اَیُّهَا النّاسُ قَدْ جائَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِى الصُّدُور...»(1) و در دعوت دیگران به سوى خدا به موعظه حسنه فرامى خواند: «اُدْعُ اِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ...».(2) روایات نیز آکنده از مواعظ حیات بخشى است که از زبان رهبران دین هدایت گرِ مردم است. پیامبر اکرم مى فرماید: صدقه اى نزد خدا پسندیده تر از آن نیست که مؤمن، گروهى را باپند و اندرز سودمند رهنمون گردد و این برتر از عبادت یک سال است: «ما تَصَدَّقَ الْمؤمِنُ بِصَدَقَةٍ اَحَبَّ اِلىَ اللَّه مِنْ مَوْعَظةٍ یَعِظُ بِها قَوْماً یَتَفَرَّقُونَ وَ قَدْ نَفَعَهُمُ اللَّه بِها وَ هِىَ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ سنَةٍ».(3) على(ع) موعظه را حیات دل ها خوانده است: «المَواعِظُ حَیاتُ القُلُوبِ».(4) ویژگى هاى موعظه موعظه از چند جهت با حکمت تمایز دارد: - حکمت بر عقل و برهان متکى است اما موعظه بر احساس. در موعظه مربى مى کوشد با استفاده از شیوه هاى روان شناختى و پندهاى عطوفت آمیز عواطف را متأثرسازد. - حکمت تعلیم است اما موعظه تذکر و توجه دادن مخاطب به یافته هاى وجدانى خود: «یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ».(5) - موعظه در قلمرو اعتقاد است و روح معنوى مى طلبد و مربى از سوژه هایى که مخاطب بدان ایمان و دلبستگى دارد، چون آیات قرآن، سخنان معصومین و یا کلمات بزرگانِ علم و ادب و مربیان اخلاق و حکیمان و ادیبان و شعرا که مورد احترام مخاطب اند استفاده مى کند. و گاه گوینده در حدى است که مخاطب بدو ایمان و اعتماد دارد و با انعطاف پذیرى سخن او را از صمیم جان مى پذیرد. مانند پدر، مادر، معلم، استاد، مربى، عالم دینى و واعظ اخلاقى. قابل توجه آن که: در آیه کریمه از «موعظه حسنه»، به عنوان شیوه هدایت و ابزار دعوت یاد شده، که عبارت است از اندرزى که مربى خود بدان عامل باشد تا در گفتار و رفتار او تضادى مشاهده نگردد. از این جاست که نقش مربى و حالت معنوى اندرزگوى فوق العاده با اهمیت تلقى مى شود، زیرا همه کس از تأثیر و نفوذ کلام برخوردار نیست. سخن وقتى بر دل مى نشیند که از دل برخیزد: «اِنَّ الکَلامَ اِذا خَرَجَ مِنَ القَلْبِ وَقَعَ فِى الْقَلْبِ». امام صادق(ع) واعظ اخلاقى را به کسى تشبیه فرموده که درصدد بیدار کردن خفتگان است و اگر خود خفته و غافل و گرفتار هواى نفس باشد، نمى تواند دیگران را بیدار کند. «فَاِنَّ مَثَلَ الْواعِظِ وَ المُتَّعِظِ کَالْیَقْضانِ وَ الرَّاقِدِ، فَمَنِ اسْتَیْقَظَ عَنْ رَقْدَةِ غَفْلَتِهِ و مُخالَفَتِه وَ مَعاصیهِ صَلَحَ اَنْ یُوقِظَ غَیْرَهُ مِنْ ذلِکَ الرُّقادِ»(6) «خفته را خفته کى کند بیدار». لذا مى بینیم مربیان آسمانى که علم و عمل را آمیخته و عالمان عامل و مربیان وارسته اخلاق در دامن خود افراد شایسته اى را پرورانده اند، بنابراین تأثیر موعظه بیش از هر چیز، به نقش مربى و میزان روحیات او وابسته است. همچنانکه از تأثیر مواعظ رهبران دین و سایر بزرگان اسلام، نمونه هاى بسیار شنیده ایم. این اثرگذارى تا بدان جاست که مخاطب را به والاترین مراحل جذب مى کشاند. هنگامى که على(ع) خطبه معروف به صفات «متقین»(7) را براى «همّام» که یکى از یاران پارسا و صدیق آن حضرت بود، ایراد فرمود، به گونه اى مؤثر افتاد که همام صیحه اى زد و از شدت تأثر جان سپرد. قابل ذکر است که علاوه بر گفتار و رفتار مربیان، عوامل دیگرى نیز وجود دارد که نقش موعظه را ایفا مى کنند. از آن جمله است: واعظ درونى (وجدان)، تجارب فردى، حوادث و سرنوشت دیگران و... که در روایات بدان ها اشاره شده است. على(ع) مى فرماید: «ألْعاقِلُ مَنِ اتَّعَظَ بِغَیْرِهِ»(8)، «خَیْرُ ماجَرَّبْتَ ما وَعَظَکَ»(9) روان شناسى موعظه چنان که اشاره کردیم موعظه با روح و احساس مخاطب سروکار دارد، از این رو توجه به نکات روانى و مهارت هاى لازم در کاربرد موعظه و اثرگذارى آن، نقش مؤثر دارد. در آیات و روایات از این نکته ها، فراوان مى توان یافت. به عنوان مثال: الف) توجه به گرایش ها - در توجه به گرایش هاى روانى مخاطب، على(ع) مى فرماید: «دل ها را گرایش اقبال و ادبار است، و شما باید از زاویه اى که اقبال و گرایش دارند وارد شوید، زیرا تحمیل کردن قلب، موجب کورى آن خواهد شد: «اِنَّ لِلْقُلوُبِ شَهْوَةً وَ اِقبالاً وَ اِدْباراً فَأتُوها مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِها وَ اِقبالِها فَاِنَّ القَلْبَ اِذا اُکْرِهَ عَمِىَ»(10) ب) رعایت اعتدال در خصوص رعایت اعتدال و توجه به ظرفیت و استعداد مخاطب، پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: اسلام آیینِ متین و محکمى است پس با ظرافت و دقت در آن وارد شوید و بندگى خدا را در نظر بندگانِ خدا منفور نسازید. «اِنَّ هذَا الدِّینَ لَمَتینٌ فَأوغِلُوا فِیه بِرِفْقٍ وَ لا تُکرِهُوا عِبادَةَاللَّهِ اِلى عِبادِاللَّهِ.»(11) امام صادق(ع) ضمن توصیه به این اصل و با اشاره به اختلاف درجات ایمان و ظرفیت مخاطبین، داستان اسلام آوردن مرد مسیحى را به ارشاد و هدایت همسایه مسلمانش یادمى کند، که بر اثر زیاده روى و ناشى گرى آن مرد مسلمان در نخستین گام و تحمیل عبادت هاى سنگین بر مسیحىِ تازه مسلمان بدین وسیله فردى را که خود مسلمان کرده بود از اسلام بیزار کرد(12) و این نکته مهم بر دیگر مربیان نباید پوشیده بماند که تربیت هاى دینى را همواره با تساهل و رفق و خاطره هاى خوب و مسرت بخش همراه سازند و از افراط بپرهیزند. از این قاعده در روانشناسى به «قانون اثر» تعبیر شده است. طبق «قانون اثر»، عملى یا رفتارى که در موقعیت معینى موجب رضایت خاطر شود، در ذهن فرد با آن موقعیت ارتباط و همبستگى ایجاد مى شود که بعدها هروقت آن فرد در آن موقعیت قرار بگیرد احتمال تکرار آن عمل بسیار است، برعکس اگر عملى در موقعیتى موجب زحمت و دردسر شود، احتمال تکرار آن عمل خیلى کم خواهد بود. ج) توجه به احساسات پرهیز از تحقیر و نکوهش - به ویژه در حضور جمع (13)- جریحه دار نکردن عواطف و ابراز خوبى ها و تکیه بر نقاط مثبت و به رخ نکشیدن نقاط منفى، تشویق و ترغیب به خیر و... در توصیه هاى پیشوایان و مربیان بزرگ آمده است. امیرمؤمنان(ع) در نامه تربیتى خود به فرزندش امام حسن(ع) مى نویسد: «از ملامت بى جا بپرهیز، چه، افراط در ملالت آتش لجاجت را مى افروزد»: «أَلْأِفْراطُ فِىْ المَلامَةِ یَشُبُّ نِیرانَ اللِّجاجِ». د) لطایفِ حکمت - در استفاده از لطائف و ظرائف حکمت آمیز، که ملالت را از مخاطب بزداید و شوق و نشاط را برانگیزد، على(ع) مى فرماید: «اِنّ هذهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کما تَمَلُّ الْأَبدانُ فَابْتَغُوا لَها طَرائِفَ الحِکَمِ»(14) قلب ها همچون بدن ها خسته مى شوند، براى رفع ملالت آنها لطائف حکمت آمیز و زیبا انتخاب کنید. بدون تردید اگر اندرزها در قالبى زیبا و با بیان هنرمندانه و ماهرانه القا شود در قلوب جایگاه بیشترى خواهد یافت. ه) تکرار تأثیر تکرارِ درس اخلاق در آموزش و پرورش جاى انکار نیست و تجارب تربیتى تأییدى بر این مطلب است و آیات و روایات گواهى مى دهد که یک موضوع با شیوه ها و در قالب ها و مناسبت هاى مختلف القا گردیده تا در قلب ها جایگزین شود. به فرموده حضرت امام: کتاب اخلاق باید مکرر باشد تا مؤثر افتد.(15) و) لحن مشفقانه، ملایمت، مدارا به کارگیرى کلماتى که بار عاطفى دارد از روش هاى مؤثر موعظه است که قرآن بدان رهنمود داده است. در مواعظ لقمان به فرزندش، واژه «یا بنى!» (پسرم!) مکرر آمده است: «یا بُنَىَّ أقِمِ الصَّلوةَ وَ أمُرْ بِالمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ المُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلى ما أصابَکَ اِنّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ.»(16) همین روش را امیرالمؤمنین(ع) در نامه تربیتى خود با فرزندش امام حسن(ع) به کار برده است: «اَىْ بُنَىَّ! اِنِّى لَمّا رَأیتُنى قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً و رأیتُنى اَزْدادُ وَهْناً بادَرْتُ بِوَصِیَّتى اِلَیْکَ.»(17) فرزندم، همین که دیدم سالیانى پشت سر نهاده و به سستى در افتاده ام، به وصیت تو مبادرت کردم...» در مواعظ دیگر ائمه معصومین(ع) نیز این شیوه به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است. و نیز رفق و مدارا که اهمیت به کارگیرى آن تا بدان جاست که خداوند به «موسى و هارون(ع) توصیه مى کند که در مرحله نخست با لحن ملایم با فرعون سخن بگویند شاید مؤثر افتد»: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَوْ یَخْشى .»(18) یکى از دلایل موفقیت پیامبر اکرم(ص) در تبلیغ رسالت همین شیوه بود که خود بدان تصریح فرموده است: همچنان که به رسالت مأمور شدم به مداراى با مردم موظف گردیدم: «اُمِرْتُ بِمُداراةِ النَّاسِ کَما اُمِرْتُ بِتَبْلیغِ الرِّسالَةِ».(19) یکى از روش هاى حضرت امام، در ارشاد و تربیت همین بود که با مردم از در ملاطفت سخن مى گفت، به عنوان نمونه یکى از سخنان ایشان را مى نگریم: «من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانى خود مى خواهم که در زمانى که خداوند بر عالمان و روحانیون منت نهاده و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است از زىِّ روحانى خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دونِ شأنِ روحانیت و اعتبار نظام جمهورى اسلامى ایران است، بپرهیزند.»(20) موارد دیگرى که چون: تلقین و القا و روش غیرمستقیم و امثال آن را مى توان در شیوه هاى موعظه نام برد که شرح هریک مجال بیشترى را طلب مى کند. 6- تبشیر و انذار بشارت به پاداش و انذار از مجازات و ثواب و عقاب به عنوان نتیجه عمل، دو روى یک سکه اند که آن رحمت خداوندى است که گاه در پرده ثواب و احسان جلوه مى کند و گاه در قالب کیفر و مجازات. به تعبیر دیگر، این دو، جلوه «جمال و جلال» الهى اند و همچنان که امید به ثواب، مشوّقِ به عمل نیک است خوف از عقاب عامل بازدارنده از زشتى ها است. از این رو قلب مؤمن همواره در میان «خوف و رجا» در تردد است و به لطف و قهر حق عشق مى ورزد و ترس از خدا را ترس از پى آمدِ اعمالى مى داند که انسان با سوء اختیار خود مرتکب مى شود و پیام الهى بدان هشدار داده و از عواقب آن برحذر داشته و نه انتقام جویى حق که مبدأ و رحمت است. تبشیر و انذار و بیم و امید با اصول اعتقادى پیوند خورده و با عواطف آمیخته است وبدین ترتیب فراتر از تشویق و تنبیه به مفهومى است که مکاتب تربیتى ازآن سخن مى گویند. با توجه به فلسفه آفرینش که رسانیدن بشر به رحمت خداوندى است، مى توان گفت: بشارت بر انذار و تشویق بر تنبیه مقدم است. از این رو آیات قرآن پاداش عمل نیک را چندین برابر و کیفر عمل بد را معادل آن دانسته است: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلایُجْزى اِلّا مِثلَها وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ.»(21) هرچند به دلیل مقتضیات زمان و بیمارى غالب بر افکار و عقائد و اعمال عصر جاهلیت، قرآن در نخستین مرحله دعوت از «انذار» سخن گفته اما روند طبیعى در تربیت همان است که گفته شد. استفاده از عامل خوف و رجا و تبشیر و انذار و تشویق و تنبیه در تعلیم و تربیت اسلامى همسو تلقى شده و با توجه به زمینه هاى روانى افراد توصیه مى شود. على(ع) مى فرماید: «مَنْ حَذَّرَکَ کَمَنْ بَشَّرَکَ»(22) کسى که تو را مى ترساند همچون کسى است که بشارت مى دهد و نیز مى فرماید: «فقیه کامل (و مربى دانا) کسى است که مردم را از رحمت خدا مأیوس نکند و از عذاب او ایمن نسازد.» به عبارت دیگر: تعادل خوف و رجا را نگهدارد: «الفَقیهُ کُلُّ الفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِاللَّهِ وَ لَمْ یُؤیِسْهُم مِنْ رَوْحِ اللَّهِ و لَمْ یُؤمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِاللَّهِ.»(23) در عین حال آن چه بیشتر احساس مخاطب را برمى انگیزد تذکار رحمت و عطوفت پروردگار است. حضرت امام با اشاره به این نکته مى فرماید: «وقتى در مدرسه فیضیه صحبت مى کردم، آن گاه که از جهنم و عذاب الهى بحث مى کردم همه خشگشان مى زد ولى وقتى از رحمت حرف مى زدم مى دیدم که دل ها نرم مى شود و اشک ها سرازیر مى گردد و این تأثیر رحمت است.»(24) به طور خلاصه: ارج نهادن به ارزش هاى اخلاقى و برخورد متناسب با نیکوکاران و بدکاران و بهادادن به افراد برحسب لیاقت و کاردانى و رفتارشان روش منطقى و معقولى اى است که مکاتب تربیتى آن را پذیرفته اند و روش تربیتى اسلام نیز با آن ویژگى که بدان اشاره شد بدان اهتمام ورزیده و در سخن و سیره پیشوایانِ دین قابل ملاحظه است. این روش مى تواند مشوق به عمل نیک و فضایل اخلاقى باشد و عاملى بازدارنده از رذایل اخلاقى تلقى گردد، همچنان که یکسان برخورد کردن انگیزه روانى افراد را در علم و عمل از بین مى برد. على(ع) در نامه تربیتى خود به فرزندش امام حسن(ع) مى نویسد: «وَ لایَکُونَنَّ الُمحْسِنُ وَ المُسِیئُ عِندَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَواءٍ؛(25) مبادا که نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشد.» 7- امر به معروف و نهى از منکر این دو عامل، در قالبِ کنترل و نظارت عمومى بر ارزش ها و ضدارزش ها و به منظور حفظ و ترویج فضائل و رفتار ستوده و پیشگیرى از گسترش رذائل و صیانت اخلاق فردى و اجتماعى، به اجرا درمى آید. قرآن کریم، فلاح و رستگارى جامعه اسلامى را در دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منکر مى داند و گروه هاى ویژه اى را براى انجام این مهم موظف مى سازد: «وَلْتَکُنْ مِنْکُم اُمَّةٌ یَدعُونَ اِلَى الْخَیْرِ وَ یَأمُروُنَ بِالمَعرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفلِحوُنَ.»(26) و در روایات از این دو وظیفه اسلامى به عنوان شاخصه بارز دیندارى یاد شده و تارک آن مرده زنده و ضعیف و کسى که نام مؤمن دارد اما دین ندارد، به شمار آمده است. کلینى از امام باقر و امام صادق(ع) نقل مى کند: «وَیْلٌ لِقَوْمٍ لایَدِینونَ اللَّهَ بِالْأمرِ بِالمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ المُنْکَرِ»؛(27) واى بر آنان که به فرمان خدا در امر به معروف و نهى از منکر پاى بند نیستند. و نیز از پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده که: «خداوند دشمن مى دارد آن مؤمن ناتوانى را که دین ندارد. گفتند: مؤمن ناتوان بى دین چه کسى است؟ فرمود: آن کس که نهى ازمنکرنمى کند.»(28) در روایات اسلامى، دعوت به خیر و هدایت، به عنوان بهترین عمل، با بالاترین پاداش مطرح شده و فضیلت ارشاد و تربیت تا بدان جاست که پیامبر اکرم(ص) هنگام اعزام على بن ابى طالب(ع) به یمن، جهت دعوت مردم به اسلام فرمود: «اگر خداوند به دست تو یک فرد را هدایت کند، براى تو بهتر است از آن چه در شرق و غرب بر آن آفتاب مى تابد.»(29) امر به معروف و نهى از منکر کلیه واحدهاى کوچک و بزرگ اجتماعى را دربرمى گیرد و از خانواده شروع مى شود تا به محیط اجتماع و زمامداران حاکم مى رسد. امام صادق(ع) در تفسیر آیه «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَکُم وَاَهْلیکُم» فرمود: «تأمُرُونَهُمْ وَ تَنْهَوْنَهُمْ.» یعنى نگهدارى اعضاء خانواده از آتش دوزخ به امر و نهى کردن آنهاست. گفتنى است که انجام این مسئولیتِ تربیتى - اجتماعى مراتبى دارد. از قلب شروع مى شود و در زبان انعکاس مى یابد و به برخورد عملى منتهى مى گردد و گاه به جهاد و شهادت مى انجامد و در نهى از منکر کمترین مرتبه عملى اش عبارت است از برخورد نفرت آمیز با گناه و اهل گناه. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: «اَمَرَنا رَسولُ اللَّهِ اَنْ نَلْقى اَهْلَ الْمَعاصى بِوُجوُهٍ مُکَفَهِرَّةٍ؛(30) پیامبر خدا به ما دستور داد اهل گناه را با چهره اى درهم و عبوس دیدار و برخورد کنیم.» بدین سان «امر به معروف و نهى از منکر» از یک سو بُعدِ فرهنگى، ارشادى و تربیتى دارد و از سوى دیگر عنوان مبارزه با تبهکاران و آنان که سد راه سعادت انسانیت شده اند، تا برسد به جهاد و مقاتله که آخرین راه حل و عمل جراحى است در پیکر اجتماع و پاک سازى محیط سیاسى و اجتماعى از عناصر ناصالح: «وَ قاتلِوُهُمْ حَتّى لاتَکوُنَ فِتنَةٌ و یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ...»(31) و این یک ضرورت اجتناب ناپذیر است در سالم سازى محیط اجتماع و هموارکردن جاده کمال و قسط و عدالت. و چنین است قوانین جزائى و کیفرى اسلام که قبل از آن که جنبه انتقام جویى داشته باشد، عامل تربیتى و ضمانت اخلاقى براى اجتماع به حساب مى آید. قرآن درباره نقش قصاص در حیات نوع بشر مى فرماید: «وَ لَکُمْ فِى القِصاصِ حَیوةٌ یا أُوْلِى الْأَلبابِ...»(32) و در روایت آمده که: «اجراى یک حد شرعى بیش از بارش چهل روز باران براى انسان ها سودمند است.» به طور کلى برخورد با منکرات اگر با روش هاى صحیح صورت گیرد، براى ریشه کن ساختن بیماریهاى روحى و اخلاقى و نجات گناهکاران و پاک سازىِ محیط اجتماعى بسیار کارساز است. 8- عادت عادت نوعى ارتباط است که میان انسان و رفتارى خاص بر اثر تکرار و ممارست به وجود مى آید تا بدان جا که در طبع راسخ شده و به صورت ملکه درآید. و از این جاست که گفته اند: «العادَةُ طَبیعةٌ ثانیةٌ.» براى عادى شدن یک رفتار مراحلى پیموده مى شود: «تصور، تصدیق، شوق، اراده، عمل، تکرار و بالاخره عادت و ملکه» که از آن به اخلاق نیز تعبیر مى شود. خواجه نصیرالدین طوسى گوید: «و اما عادت چنان بود که در اوّل به روّیت و فکر، اختیار کارى کرده باشد و به تکلف در آن شروع نموده تا به ممارست متواتر و فرسودگى در آن با آن کار الف گیرد و بعد از الف تمام به سهولت بى رویت از او صادر شود تا خلقى شود او را.»(33) در مسئله عادت دیدگاه ها متفاوت است، برخى دانشمندان غربى مانند «کانت و روسو» نسبت به عادت نظر منفى داشته و آن را منافى با آزادى اراده انسان مى دانند. شاید انگیزه آنان در این اعتقاد، رد نظریه «رفتارگرایان» است که رفتار انسان را «شرطى» و متأثر از محیط و پاسخى در برابر عوامل محرک مى دانند و براى تعلیم و تربیت نقشى فراتر از این تصور نمى کنند که انسان به صورت خودکار و بدون اراده در شرایطى معین، به کارى مبادرت کند، همانند حیوانات که بدون شعور و اراده تحت تأثیر عامل محرکى، پاسخ رفتارى مناسب از آن ها سر مى زند.(34) به طور خلاصه: «در مکتب سلوک یا رفتار، عادت یا تمرین و تکرار عمل معینى در مقابل محرک خاصى باعث به وجود آمدن رابطه ماشینى یا اتوماتیک میان آن محرک و عمل است.»(35) چنان چه ملاحظه مى کنیم در این دیدگاه انسان فاقد اراده و انتخاب در رفتار خود مى باشد و به طور خودکار در برابر عوامل محرک پاسخ مناسب مى دهد. برخى دانشمندان غربى نسبت به عادت با نظر مثبت نگریسته و آن را به منزله تظاهرات رشد مى دانند. به نظر «دیوئى» عادات جنبه اجرایى دارند و فرد را قادر مى سازند تا از شرایط طبیعى براى هدف هاى خویش استفاده کند. از طریق عادت ها فرد محیط خود را تحت کنترل درمى آورد. براساس این نظریه عادات به منزله طرز انجام کارى معین به صورت ثابت نیست؛ یعنى عادات را نباید امرى خود به خودى و فاقد جنبه عقلانى تلقى کرد. وقتى در تشکیل عادات جنبه عقلانى نیز نفوذ داشته باشد تغییر آنها در شرایط مناسب آسان تر انجام مى گیرد.(36) و اما فلاسفه اسلامى، در تربیت و اخلاق نقش عادت را مثبت تلقى کرده اند. «فارابى تأکید مى کند که اخلاق پسندیده و اخلاق ناپسند هر دو در اثر ممارست کسب شوند و اگر کسى را اخلاق پسندیده نباشد مى تواند در عادت آن را تحصیل کند و عادت عبارت است از قیام به یک عمل واحد پى در پى و بسیار در زمان طولانى و اوقاتى نزدیک به هم.»(37) نقش عادت در تربیت اسلامى مکتب تربیتى اسلام، نسبت به عادت به صورت مشروط مى نگرد. نه آن را به طور کلى مى پذیرد و نه مطلقاً رد مى کند. در این دیدگاه هنگامى عادت معتبر و قابل اتکا است که ازروى ایمان و آگاهى و انتخاب باشد. توضیح آن که انسان داراى چند نوع کار و فعالیت است: 1- افعال غریزى و خودکار که مشترک میان حیوان و انسان مى باشد. 2- افعال عادى که از عادت و تکرار ناشى مى گردد، که آن نیز مشترک انسان و حیوان است. 3- افعال ارادى که ویژه انسان است و از شناخت و انتخاب ناشى مى شود. افعال ارادى دو نوع است: «انتفاعى، متعالى». تربیت اسلامى، علاوه بر آن که ارزش را به فعل ارادى مستند مى کند، بعد ایمانى و متعالى به آن مى بخشد. بدین ترتیب: آن گاه عادت در روش تربیتى اسلام معتبر است که از روى اراده و انتخاب باشد و به علاوه با قصد قربت و نیت خالص انجام گیرد و عمل بدون نیت ارزش ندارد. از سخن على بن الحسین(ع) است: «لاعَمَلَ اِلاَّ بِالنّیَّةِ»(38) و با توجه به این اصل که در گذشته (39) نیز بدان پرداختیم، استمرار یک عمل تا مرحله اى که عادت شود مورد توجه قرارمى گیرد. على(ع) فرمود: خود را به انجام خوبى ها و تحمل رنج ها در کسب منافع خیر عادت بده تا نفست شرافت یابد و آخرتت آباد گردد و ستایش گرانت بسیار شوند: «عَوِّدْ نَفْسَکَ فِعْلَ المَکارِمِ و تَحَمُّلَ اَعْباءِ المَغارِمِ تَشْرُفْ نَفْسُکَ و تُعْمَرْ آخِرَتُک وَ یَکْثُر حامِدُوکَ»(40) امام باقر(ع) فرمود: «اَحَبُّ الْأعمالِ اِلَى اللَّهِ عَزَّوجَلَّ ماداوَمَ العَبْدُ عَلَیْهِ وَ اِنْ قَلَّ»(41) بهترین کارها نزد خدا چیزى است که بنده بدان مداومت کند گرچه کم باشد." "و در عین حالى که از عادت و تکرار عمل نیک ستایش شده از آنان که عملى را صرفاً از روى عادت انجام مى دهند اما تناقض هاى رفتارى و ضعف هاى اخلاقى دارند توصیف مطلوبى نشده است. امام صادق(ع) فرمود: به رکوع و سجود طولانى مرد ننگرید که این چیزى است که بدان عادت کرده و از ترک آن وحشت مى کند بلکه به راستگویى و امانت دارى اش بنگرید: «لاتَنْظُرُوا اِلى طُولِ رُکوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَاِنَّ ذلِکَ شَئٌ اعْتادَهُ، فَلوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذلِکَ وَلکِنِ انْظُرُوا اِلى صِدْقِ حَدیثِهِ وَ أداءِ اَمانَتِهِ».(42) به طور خلاصه: عادت در رفتار نیک، مى بایست از ملکه نفسانى نشأت گیرد که زیر ساخت آن ایمان و اعتقاد باشد. در مورد عادت دادن کودکان به نماز و روزه به عنوان تمرین و آمادگى قبل از تکلیف، تا هنگامى که این عادت صبغه ایمانى گیرد، در روایات، توصیه هایى وجود دارد.(43) --- 1. اصول کافى، ج 2، ص 85. 2. سوره یونس، ص 57. 3. سوره نحل، ص 125. 4. ارشاد القلوب، ص 9. 5. تصنیف غرر، ص 224. 6. سوره نحل، آیه 90. 7. مصباح الشریعه، ص 160. 8. نهج البلاغه، خطبه 193. 9. تصنیف غرر، ص 225. 10. همان، ص 224. 11. نهج البلاغه، حکمت 193، ص 394. 12. اصول کافى، ج 2، ص 86 باب الاقتصاد فى العباده. 13. همان، ص 43، باب درجات الایمان. 14. امام عسکرى(ع): من وعظ اخاه سراً فقد زانه و من وعظه علانیة فقد شانه. (تحف العقول، ص 489) 15. نهج البلاغه، حکمت 91، صص 375 - 374. 16. صحیفه نور، ج 17، ص 221. 17. سوره لقمان، آیه 17. 18. نهج البلاغه، نامه 31، ص 297. 19. سوره طه، آیه 44. 20. تحف العقول، ص 47. 21. صحیفه نور، ج 17، ص 221. 22. سوره انعام، آیه 160. 23. نهج البلاغه، حکمت 59، ص 370. 24. همان، حکمت 90، ص 374. 25. صحیفه نور، ج 18، ص 153. 26. نهج البلاغه، نامه 53، ص 328. 27. سوره آل عمران، آیه 104. 28. فروع کافى، ج 5، صص 57 - 56. 29. فروع کافى، ج 5، ص 59. 30. وسائل الشیعه، ج 11، ص 30. 31. فروع کافى، ج 5، ص 59. 32. سوره انفال، آیه 39. 33. سوره بقره، آیه 179. 34. اخلاق ناصرى، ص 101. 35. نظریه پاولوف دانشمند روسى، در مورد شرطى بودن تربیت که نخستین بار روى سگ آزمایش شد معروف است که بعدها توسط برخى مربیان تعقیب و مورد مطالعه و استفاده قرار گرفت. 36. دکتر شریعتمدارى، روانشناسى تربیتى، ص 44. 37. دکتر على شریعتمدارى، فلسفه، ص 153. 38. حناالفاخورى، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ص 432. 39. در بحث «اصول تربیتى اسلام». 40. تصنیف غرر، ص 231. 41. اصول کافى، ج 2، ص 82. 42. اصول کافى، ج 2، ص 105. 43. سنن النبى، ص 158." "فصل هفتم:مراحل و محیط تربیت --- الف) مراحل رشد ب) مراحل تربیت 1- کودکى و تربیت اهمیت تربیت در کودکى پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى کودکان 2- نوجوانى و تربیت 3- جوان و تربیت پذیرى 4- تربیت بزرگسالان ج) محیط تربیت 1- محیط خانه 2- محیطهاى آموزشى 3- محیط اجتماعى --- الف) مراحل رشد انسان در طول زندگى مراحلى را از رشد مى پیماید و به تناسب هر مرحله و ویژگى هاى آن، تربیت خاصى را مى طلبد. روان شناسان، کارشناسان تعلیم و تربیت، دانشمندان علوم اجتماعى، فیزیولوژیست ها با نگرش هاى متفاوت به تقسیمِ دوران رشد و تکامل انسان از کودکى تا کهولت پرداخته اند. برخى کارشناسان تعلیم و تربیت این مراحل را بدین گونه ذکر کرده اند: 1- مرحله شیرخوارگى از تولد تا تقریباً 2 سالگى 2- مرحله دایگى یا پرستارى میان 2 تا 5 سالگى 3- مرحله کودکستانى میان 5 تا 7 سالگى 4- مرحله دبستانى میان 7 تا 12 سالگى (پایان کودکى) 5- مرحله دبیرستانى (دوره اوّل) از 12 تا 15 سالگى (آغاز نوجوانى) 6- مرحله دبیرستانى (دوره دوم) از 15 تا 18 سالگى 7- مرحله دانشگاهى از 18 تا 22 سالگى (جوانى) 8- مرحله بعد از تحصیل، دوران تشکیل خانواده.(1) در منابع اسلامى نیز مراحل رشد و تربیت انسان در ابعاد مختلف جسمانى و روحانى و مادى و معنوى مورد توجه قرار گرفته است. قرآن کریم مراحل آفرینش انسان را از نقطه آغازین خلقت او یعنى هنگامى که خاک به صورت گیاه درآید و به مواد غذایى و سپس خون و نطفه مبدل گردد تا هنگامى که در عالم جنین به صورت علقه و مضغه و... درآید و آماده افاضه روح شود، متذکر مى گردد که طى این مراحل، تربیت تکوینى الهى او را همراهى مى کند و پس از ولادت به بیان سه مرحله رشد یعنى «کودکى، جوانى و بزرگ سالى» مى پردازد که در این جا پاى مسئولیت تربیت انسان به میان مى آید: «هُوَالَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیوُخاً...؛(2) «اوست خداوندى که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه و آن گاه از علقه تا آن که به صورت کودکى درآورد تا به مرحله رشد برسید و رهسپار دوران پیرى شوید.» و در مناسبتى دیگر به بیان گرایش هاى طبیعى و غریزى انسان در مراحل مختلف رشد پرداخته و مى فرماید: «أِعْلَمُوا اَنَّمَا الْحَیوةُ الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُم وَ تَکاثُرٌ فِى الْأَموالِ وَالْأَوْلادِ...؛(3) بدانید که زندگى دنیا، بازى، سرگرمى، آرایش، مفاخره و افزون طلبى در ثروت و فرزندان است...» این ها خصلت هاى طبیعى و غریزى انسان است که در نظام تربیت اسلامى تعدیل و هدایت مى شوند. و بدیهى است که در کنار این ها استعدادهاى متعالى و گرایش هاى معنوى است که شخصیت حقیقى انسان را تشکیل مى دهد(4) و به شیوه متعال و هم آهنگ در تربیت اسلامى مورد توجه است. ب) مراحل تربیت در مراحل یاد شده و براى شکل گیرى شخصیت تکامل یافته انسان، اسلام رهنمودهاى گسترده اى دارد که از آن جمله است: ازدواج مشروع و آداب آن، توصیه هاى دوران باردارى، شیرخوارگى، حضانت تا رعایت موازینِ دیگر پرورشى در هریک از مراحل که هرکدام فصلى را از تربیت اسلامى تشکیل مى دهد و در خصوص مراحل تربیت و ویژگى هاى هریک روایات بسیارى نیز وجود دارد. از جمله پیامبر اکرم(ص) براى انسان تابیست و یک سالگى سه دوره هفت ساله قائل شده اند: دوره «آقائى» که کودک فرمانروایى مى کند، دوره «فرمانبردارى» که نوجوان باید مطیع مربیان باشد و دوره «وزارت» که جوان مورد مشورت قرار مى گیرد: «الوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنینَ و عَبْدٌ سَبْعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبْعَ سِنینَ.»(5) با دقت در ویژگى هاى این سه مرحله، ظرافت و جذابیت این سخن، مشخص مى گردد. هفت سال نخستین، مرحله «خودمدارى» است. دورانى که کودک مى بایست آزاد باشد رشد نماید و مسئولیتى متوجه او نگردد. از این رو در روایات آمده است که: «هفت سال کودک را براى بازى رها سازید و...» هفت سال دوم، مرحله پذیرش است که نوجوان به مرحله تصمیم گیرى نرسیده و زمینه فکرى «انضمامى» دارد و به شکل دادن و کنترل و هدایت محتاج است. از این رو اطاعت از مربیان براى وى به طور جدى مطرح مى گردد. هفت سال سوم، مرحله شکوفایى فکرى و «خود مدیرى» است که در این مرحله عواملى چون مشورت کردن و تبادل افکار مى تواند در رشد عقلى جوان نقش مؤثر ایفا کند. امام صادق(ع) نیز با اشاره به سه دوره هفت ساله مى فرماید: کودک هفت سال به بازى بپردازد و هفت سال به فراگیرى خواندن و نوشتن و هفت سال به تعلیم حلال وحرام: «الغُلامُ یَلْعَبُ سَبْعَ سِنینَ و یَتَعَلَّمُ الْکِتابَ سَبْعَ سِنین و یَتَعَلَّم الحَلالَ وَ الحَرامَ سَبْعَ سِنین».(6) 1- کودکى و تربیت براى تربیت این مرحله (کودکى) توصیه هایى در اسلام وجود دارد. از آن جمله: نام گذارى و اذان و اقامه گفتن، مراقبت هاى لازم در آغاز کودکى چون: رضاع، حضانت، بهداشت، تغذیه و به طور کلى پرورش بدنى و عطوفت و محبت، بازى و سرگرمى، احترام به شخصیت کودک، به کارگیرى روش کودکانه و بالاخره تربیت متناسب دینى و اخلاقى و عقلى و عاطفى در ابعاد معنوى که با مراجعه به متون اسلامى، وسعت و دقت توصیه هاى تربیتى اسلام را در هریک از مراحل رشد مى توان یافت.(7) در این جا پاره اى از این موارد را مى نگریم: على(ع) مى فرماید: حق فرزند بر پدر آن است که نام نیک براى او انتخاب کند، ادب شایسته بیاموزد و تعلیم قرآن دهد: «اَنْ یُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ یُحَسِّنَ أَدبَهُ وَ یُعَلِّمَهُ القُرْآنَ».(8) امام صادق(ع)، از قول پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده: «مَنْ لَمْ یَرحَمْ صَغیراً و لَمْ یُوَقِّرْ کَبیراً فَلَیْسَ مِنّا؛(9) کسى که نسبت به کودک مهربانى نکند و براى بزرگ سال احترام قائل نشود ازما نیست.» و نیز پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «أَکْرِمُوا اَوْلادَکُمْ وَ اَحْسِنُوا آدابَهُم یُغْفَرْ لَکُمْ».(10) و نیز مى فرماید: «مَنْ کان عِندَهُ صَبِىٌّ فَلَیتصابَّ لَهُ؛(11) کسى که با کودک معاشر است باید با او روش کودکانه پیش گیرد.» و امیرالمؤمنین(ع) از تعلیم شنا و تیراندازى به فرزندان سخن گفته اند: «عَلِّمُوا أوْلادَکُمُ السَّباحَةَ وَ الرِّمایَةَ».(12) سیره رهبران دین نیز مشتمل بر شواهد عینى از رفتار عطوفت آمیز و هدایت گر با کودکان است. پیامبر اکرم(ص) کودکان را مورد تفقد قرار مى داده و به آنان سلام مى کردند و محبت مى نمودند. على(ع) همان گونه که درباره ایتام توصیه مى فرمود: «اَللَّه اَللَّه فى الْأَیْتامِ فَلاتُغِبُّوا اَفْواهَهُمْ وَلایَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ؛(13) «خدا را خدا را، نسبت به یتیمان مبادا گهگاه گرسنه بمانند و در نظر شما تحقیر شوند.» در عمل نیز با کودکان بى سرپرست مى نشست و با آنان زبان کودکانه مى گشود و آن ها را با بازى سرگرم مى ساخت تا از عقده هاى روحى آنان کاسته شود. اهمیت تربیت در کودکى سال هاى نخستینِ عمر مناسب ترین موقعیت براى تربیت است، زیرا فطرت دست نخورده و زمینه پذیرش کاملاً مساعد است. در این مرحله مسئولیت تربیت و مراقبت هاى رفتارى، بیش از هرکس برعهده پدر و مادر است. قرآن کریم با اشاره به این مطلب مى فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَکُمْ وَ اَهْلِیکُم ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ...»(14) که در روایات به امر و نهى تفسیر شده است و اولیا باید اهل و فرزندان خود را از آن چه سرانجامش آتش دوزخ است حفظ و حراست کنند و در تعلیم و تربیت آنان بکوشند و معلم و مربى صالح برگزینند. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: بهترین میراث پدران براى فرزندانشان ادب است: «خَیْرُ ماوَرَّثَ الآباءُ الْأَبْناءَ الْأدَبُ».(15) امام حسین(ع) یکى از کودکان خود را نزد معلم فرستاد، همین که کودک «سوره حمد» را فراگرفت و آن را نزد پدر خواند، امام(ع) به عنوان تشویق از معلم جوائز گران بهایى به وى داده و فرمودند: در برابر آن چه معلم به فرزند من آموخته، کارى درخور انجام نداده ام. پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى کودکان در این مرحله، پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى، از اهمیت بسیارى برخوردار است. زیرا بساطت، سادگى و عصمت کودکانه با زمینه فطرى که دارد، در سازندگى آتیه او نقش حساسى ایفا مى کند. امام صادق(ع) مى فرماید: حضرت موسى(ع) در مناجات با پروردگار عرض کرد: بهترین اعمال کدام است؟ خداوند خطاب فرمود: «محبت به کودکان، زیرا آنان بر فطرت توحید آفریده شده اند.»(16) در اسلام براى دوران کودکى و نوجوانى و قبل از بلوغ به عبادات تمرینى توصیه شده است تا کودکان با آداب و شرایع و اخلاق و تعهدپذیرى آشنا گردند و در مرحله تکلیف دچار مشکل نباشند. امام صادق(ع) فرمود: «اِنّا نَأمُرُ صِبیانَنا بِالصَّلوة اِذا کانُوا بَنِى خَمْسَ سِنینَ فَمُرُوا صِبْیانَکُم بِالصَّلوةِ اِذا کانُوا أبْناءَ سَبْعَ سِنینَ؛(17) ما فرزندانمان را در پنج سالگى به نماز وامى داریم، اما شما در هفت سالگى آن ها را امر به نماز کنید. و نیز فرمود: «پیش از آن که منحرفین به سراغ فرزندان شما بیایند، حدیث ما را براى آنان باز گویید: «بادِرُوا اَحْداثَکُم بِالْحَدِیثِ قَبْلَ اَنْ یَسْبِقَکُمْ اِلَیْهِم المُرْجِئَةُ».(18) پرورش فطرت توحیدى، از دید فلاسفه و دانشمندان نیز پوشیده نمانده است. دکتر کارل در این باره مى نویسد: «براى کودکان سخن از الهیات گفتن بى فایده است ولى بایستى بر وفق اندرز کانت از آغاز زندگى، خداوند را چون پدرى مهربان، توانا و نامریى به ایشان معرفى کرد که مشمول عنایات او هستند و مى توانند با نیایش به سوى او رو کنند. واقع ترین طریقه ستایش خداوندى تمکین از اراده اوست و اراده خداوندى بر این جارى است که زندگى کودک نیز چون بالغ مشى صحیح داشته باشد.»(19) 2- نوجوانى و تربیت نوجوانى مرحله اى از رشد و بلوغ است که با تحولاتى در جسم و روان همراه مى باشد. روان شناسان و مربیان براى این مرحله سه ویژگى ذکر کرده اند: 1- خود مدیرى و خودکفائى؛ 2- توان قضاوت و تشخیص خوب و بد و باید و نباید؛ 3- توان اراده و قصد.(20) در این مرحله غرائز و احساسات رو به اوج گیرى اند، قوا و استعدادها به جنب و جوش مى آیند، عقل در آستان رشد نسبى است. تضاد میان هیجان هاى عاطفى و غریزى خواسته ها و تجمل و شخصیت از یک سو و گرایش هاى عقلى و علمى و انتظارات و مسئولیت هاى اجتماعى از سوى دیگر، مرحله جدیدى را پیش روى نوجوان مى گشاید. روح استقلال طلبى، تصمیم گیرى و کاوش گرى از ویژگى هاى این مرحله است که آن را «خود مدیرى» نامیده اند، نوجوان مى خواهد روى پاى خود بایستد، از حالت کودکان و دنباله روى به در آید، به تقلید بسنده نکند و براى علامت سؤال هایى که در ذهن دارد، پاسخى قانع کننده بیابد، همچنین خطر هیجان هاى غریزى و سقوط اخلاقى و تصمیم گیرى هاى حاد و تأثیرپذیرى و خطر انحراف از ویژگى هایى است که با بلوغ رخ مى نماید. لذا مى توان تربیت این دوره را یکى از دشوارترین و در عین حال ظریف ترین مراحل تربیت به شمار آورد. پرورش عقل و ادراک، نظارت بر اخلاق و رفتار، کنترل و هدایت غرایز و پاسخ گویى مناسب به احساسات و خواسته هاى روانى و بدنى نوجوان، مهارت هاى خاصى را مى طلبد. کتاب و مدرسه، فیلم و سینما، رادیو و تلویزیون، قصه و داستان و به طور کلى عوامل شکل دهنده فکرى و روحى و محیطهاى تربیتى اجتماعى در این مرحله فوق العاده حساس و سرنوشت سازاند. چیزى که بر مشکل تربیتى نوجوان مى افزاید آسیب هاى اخلاقى است که از فضاى فرهنگى و اجتماعى دامن گیر نسل نو شده است و جوامع انسانى، به ویژه کشورهاى پیشرفته را با دشوارى هاى جدى رو به رو ساخته است. تضاد و تنش میان پیشرفت هاى علمى و تمدن جدید و فطرت اخلاقى، در عصر کنونى چیزى است که در گفتار تحلیل گران غربى به طور گسترده دیده مى شود. «پیرى» ارزش هاى اخلاقى را در دگرگونى اجتماعى فرد و آینده نوع انسانى و تمدن کنونى بیان کرده، تأکید مى کند که در عصر ما، نوجوان در عالمى زندگى مى کند که حقایق علمى ظاهراً تباین و مخالفت شدیدى با ارزش هاى اخلاقى دارند. از این رو فرد مى کوشد که در میان عقلى که عاطفه او را خشکانده و عاطفه اى که از عقل او عقب افتاده است نزدیکى برقرار سازد. در روش ها و مسلک هاى خود پىِ فرهنگ و تمدنى مى گردد که عقل او را تقریباً به درجه عالى و نهایتش برساند و به عیش و عشرت زیر سایه تحول مادى جدید بپردازد. در حالى که اخلاق او را به این پایه علمى نمى رساند و امور جهان هرگز رو به راه نخواهد شد مگر هنگامى که شخص احتیاج خود را به پیشرفت اخلاقى جهانى دریابد همان طور که احتیاج به پیشرفت علمى را درک مى کند.(21) و همین هاست که نظام هاى تربیتى جدید را زیر سؤال برده و سرنوشت نسل بشر را با بحران رو به رو ساخته است و این خود تأکید دیگرى بر ضرورت رجعت به دین و پیروى از راه انبیاء است که چهره کامل و زنده آن در مکتب تربیتى اسلام تبلور دارد. 3- جوان و تربیت پذیرى یکى از ویژگى هاى دوره جوانى، برخورد منطقى با قضایا است. در این مرحله، ضمن آن که قوا و غرایز از شور و هیجان برخوردارند، جوان منطقى تر با قضایا برخورد مى کند، به مرشد و مربى بیشتر احساس نیاز مى نماید و مى کوشد شخصیت علمى و فکرى خود را بالا برد و براى خود الگویى بیابد. از این رو، در برنامه هاى تربیتى اسلام، به جوانان عنایت بسیار شده و استفاده صحیح از زمینه هاى فطرى، ایمانى، عقلى و عاطفى آنان، مورد توجه قرار گرفته است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: پنج چیز را غنیمت شمارید پیش از آن که از دست برود. یکى از این پنج چیز جوانى است: «وَ شَبابَکَ قَبْلَ هِرَمِکَ». همچنین مى فرماید: چیزى نزد خدا پسندیده تر از جوان توبه کار نیست: «ما ِمْن شَئٍ اَحَبُّ اِلَى اللَّهِ مِنْ شابٍّ تائِب».(22) على(ع) در نامه تربیتى خود به فرزندش امام حسن(ع) مى نویسد: «دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه در آن افکنند بپذیرد. پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آن که دلت سخت شود و خِرَدت هوایى دیگر گیرد تا با رأى قاطع روى به کارى آرى و از آنچه خداوندان تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهره بردارى» «و اِنّما قَلْبُ الحَدَثِ کَالاَرْضِ الْخالِیَةِ ما أُلْقِىَ فِیها مِنْ شَئٍ شَئٍ قَبِلَتْهُ. فَبادَرْتُکَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ اَنْ یَقسُوَ قَلْبُکَ و یَشْتَغِلَ لُبُّکَ لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأیِکَ مِنَ الْأَمْرِ ما قَدْ کَفاکَ اَهْلُ التَّجارِبِ بُغْیَتَهُ وَتَجْرِبَتَهُ».(23) امام باقر(ع) فرمود: اگر جوانى از جوانان شیعه را که به فقه آشنا نیست نزد من آرند به تأدیب وى خواهم پرداخت: «لَوْأُتیتُ بِشابٍّ مِنْ شَبابِ الشّیعَةِ لایَتَفَقُّه لَأَدَّبتُه».(24) امام صادق(ع) به یکى از یاران خود به نام «احول» فرمود: مردم کوفه از این امر (ولایت) چگونه استقبال مى کنند؟ پاسخ داد: خیلى کم. فرمود: «عَلَیْکَ بِالْأحْداثِ» و در روایت دیگر: «عَلَیْکَ بِالْأحْداثِ فَاِنَّهُم اَسْرَعُ اِلَى کُلِّ خَیْر».(25) بر تو باد به جوانان، چراکه آنان نسبت به هر کار نیکى شتاب بیشترى دارند. امام کاظم(ع) فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ فِى شَبابِهِ کانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فى الحَجَر؛(26) آموختن در جوانى، مانند نقش در سنگ پابرجا است.» پیامبر اکرم(ص) مسئولیت هاىِ ارشادى، آموزشى و اجرایى را به جوانان مى داد و از نیروهاى مؤمن و پرتلاش در جهت ترویج و توسعه اسلام و اداره جامعه اسلامى یارى مى جست. «مصعب ابن عمیر» را که جوانى شایسته بود جهت ترویج اسلام به مدینه فرستاد تا قرآن و تعالیم دین را به مردم بیاموزد و او از عهده این مسئولیت به خوبى برآمد. «معاذبن جبل» را براى تعلیم و تربیت مردم مکه مأمور ساخت. «اسامةبن زید» را به فرماندهى سپاه عظیم اسلام در جنگ با رومیان گماشت و همگان را به اطاعت وى مأمور ساخت. حضرت امام - رضوان اللَّه علیه - با توجه به نقش سازنده جوانان در نظام اجتماعى و ضرورت تربیت و خودسازى در این دوران مى فرمایند: «قلب جوان لطیف و ملکوتى است و انگیزه هاى فساد در آن ضعیف مى باشد، لیکن هرچه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قوى تر و محکم تر مى گردد تا جایى که کندن آن از دل ممکن نیست. چنان که در روایت است قلب انسان ابتدا مانند آینه صاف و نورانى است و هر گناهى که از انسان سربزند یک نقطه سیاه در آن ظاهر مى گردد و هرچه گناه بیشتر شود نقطه هاى سیاه بر روى قلب فزونى مى یابد تا جایى که قلب را سیاه کند.»(27) به طور خلاصه: نظام تربیتى اسلام نسبت به جوانان و تربیت آنان اهتمام فراوان ورزیده و استفاده کامل و صحیح از زمینه هاى مساعد روانى و صفاى نفس و قواى جوانى را مورد تأکید قرار داده است. 4- تربیت بزرگسالان در تعلیم و تربیت جدید، معمولاً از کودکى و نوجوانى و جوانى سخن مى گویند و تربیتِ بزرگ سالان کمتر عنوان مى شود. حال با پذیرش این مطلب که دوران کودکى و نوجوانى و جوانى مساعدترین دوره تربیت مى باشد، اما باید توجه داشت که اسلام تمام دوران عمر را عرصه گاه تعلیم و تربیت و تهذیب اخلاق مى داند و به انسان اجازه نمى دهد در راه رشد و تکامل لحظه اى را از دست دهد و با روح یأس، تسلیم عوامل و شرایط گمراه کننده باشد.(28) از این رو راهبردهاى تربیتى اسلام به مقطعى خاص منحصر نیست بلکه تمام مراحل زندگى انسان را شامل است؛ مثلاً: تکالیف شرعى به ویژه نماز که عامل مهمى در خودسازى مى باشد تا پایان عمر با انسان ملازم است. هرچند تربیت در بزرگسالى مشکل تر از گذشته است اما در هرحال باب تربیت و انسان سازى هیچ گاه بسته نیست. همان گونه که پیامبر اکرم(ص) به تربیت نسلى پرداختند که در جهل و خرافه، شرکِ جاهلیت ریشه کرده بود اما از همین مردم امتى شایسته و چهره هایى برجسته تربیت نمودند. البته در این دوران انسان بیش از آن که چشم به راه مربیان بنشیند مى بایست خود مربى خود باشد و از واعظ درونى بیش از واعظ بیرونى بهره گیرد. ج) محیط تربیت محیط به طور کلى به همه اوضاع و شرایط و عوامل خارجى گفته مى شود که در رشد و تکامل یا رفتار موجود زنده تأثیر مى کند.(29) کارشناسان تربیتى براى رشد و تکامل انسان در ابعاد مختلف بدنى، روانى، عقلى، عاطفى و اجتماعى عواملى را مؤثر مى دانند که مهم ترین آن ها عبارت اند از: 1- وراثت که منظور از آن انتقال صفات یا خصایص از والدین و اجداد به فرزندان است. 2- تکوین و چگونگى آفرینش عضوى، مخصوصاً غده هاى درون ریز که مواد مترشح آنها «هورمون ها» در تمام قسمت هاى مختلف بدن اثر مى گذارد. 3- غذا که رشد و نمو ساختمان سلول ها و ذخیره انرژى موجود زنده براى فعالیت هاى فعلى و آینده اش همگى بر آن مبتنى است. 4- محیط اجتماعى که از روز تولد، بر فرد مسلط و حاکم است و با مادر شروع مى شود و به تدریج به شکل روابط اجتماعى گسترده درمى آید».(30) گرچه در اصطلاح مربیان، محیط شامل: محیط مستقیم، غیرمستقیم، محیط داخلى (بدن)، محیط طبیعى، محیط خارجى یا اجتماعى، محیط نزدیک و محیط دور مى شود. اما مقصود ما در این جا «محیط اجتماعى» است که از روابط انسان ها با یکدیگر و عوامل ساخته دست آن ها پدید مى آید و از دامن مادر و پدر آغاز مى گردد و تا محیطهاى آموزشى و ارتباطات اجتماعى گسترش مى یابد: (خانه، مدرسه و جامعه). 1- محیط خانه پیش از آن که کودک به مدرسه و جامعه گام نهند، سر و کارش با خانه و اهل خانه به ویژه والدین است و هر آن چه در این محیط پیش چشم کودک مى گذرد در شکل دادن اخلاق و روحیات او مؤثر واقع مى شود و به ویژه الگوهاى رفتارى یکى از عوامل مؤثر تربیتى فرزندان به شمار مى آید. از این رو پاک سازى محیط خانه از بدآموزى هاى رفتارى و اخلاقى و ارائه الگوهاى شایسته از مسئولیت هاى جدى والدین است. (در گذشته پاره اى از روایات این باب را ملاحظه کردیم). حضرت امام با اشاره به تأثیر محیط خانه به ویژه نقش مادر در سرنوشت فرزند مى فرمایند: «دامن مادر بزرگ ترین مدرسه اى است که بچه در آن جا تربیت مى شود. آن چه بچه از مادر مى شنود غیر از آن چیزى است که از معلم مى شنود. بچه از مادر بهتر مى شنود تا معلم، در دامان مادر بهتر تربیت مى شود تا در جوار پدر تا در جوار معلم.»(31) در این مدرسه و در دامن پدر و مادر است که انسان شکل اولیه ادب و اخلاق را مى آموزد که براى همیشه در جان او نقش مى بندد. علاوه بر مسئولیت پدر و مادر در محیط خانه، کنترل هاى لازم در معاشرت هاى اجتماعى آنان در خارج خانه نیز از اهمیت بسیارى برخوردار است. حضرت امام، با توجه به توطئه هاى فرهنگى و اخلاقى و فکرى دشمنان اسلامى و میهن اسلامى در پیام تاریخى خود خاطرنشان ساختند: «امروز باید پدران و مادران مواظب رفتار فرزندان خویش باشند که در صورت مشاهده حرکات غیرعادى آنان را نصیحت کنند تا گول منافقین و منحرفین را نخورند که در این صورت سعادت دنیوى و اخروى آنان تباه مى گردد.»(32) 2- محیطهاى آموزشى پس از آن که کودک از محیط خانه به محیط آموزشى گام نهاد، شرایط جدیدى براى او پیش مى آید. کتاب و برنامه آموزشى، ارتباط با معلم و مربى، همکلاس و شرایط دیگر فضاى آموزشى نقش فعال و مؤثرى را در شکل دادن افکار و روحیات او ایفا مى کند. از این رو معلم را پدر دوم خوانده اند که دانش آموز شخصیت معنوى خود را از وى مى گیرد. همچنان که در مراحل دیگر آموزشى نیز این شکل گیرى ادامه دارد. لذا نقش فرهنگ و آموزش و پرورش در تربیت و تکامل انسان فوق العاده حساس و سرنوشت ساز است و به فرموده حضرت امام(ره): «مسئله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است، اگر مشکلات فرهنگى و آموزشى به صورتى که مصالح کشور اقتضا مى کند حل شود دیگر مسائل به آسانى حل مى گردد." "ما باید سال هاىِ طولانى زحمت و مشقت بکشیم تا از فطرت ثانى خود متحول شویم و خود را بیابیم و روى پاى خود بایستیم و مستقل گردیم و دیگر احتیاجى به شرق و غرب نداشته باشیم و باید از همان بچه ها شروع کنیم و تنها مقصدمان تحول انسان غربى به انسانى اسلامى باشد. تمام وابستگان و انگل هاى خارجى زائیده شده از این دانشگاه غربى بوده است.»(33) همچنین حضرت امام در مسئله پاک سازى محیطهاى آموزشى از عوامل ناصالح مى فرماید: «اکنون بر دانش آموزان و دانشجویان عزیز و اساتید و معلمان متعهد است که با تمام توان و قدرت در شناسایى عوامل فساد کوشش کنند و محیط آموزش و پرورش را از لوث وجود آنان پاک نمایند و گمان نشود که این نفوذ فقط براى انحراف دانشگاه هاست که منحرفین و منافقین براى نفوذ در دبیرستان ها بلکه دبستان ها اهمیت بیشترى قائل اند تا جوانان را براى انحراف دانشگاه ها مهیا کنند.»(34) و در وصیت نامه سیاسى - الهى خود اشاره مى کنند: «باید ملت غارت شده بدانند که در نیم قرن اخیر آن چه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است قسمت عمده اش از دانشگاه ها بوده است. اگر دانشگاه و مراکز تعلیم و تربیت دیگر با برنامه هاى اسلامى و ملى در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشتند هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمریکا و شوروى فرو نمى رفت و هرگز قراردادهاى خانه خراب کن بر ملت محروم غارت زده تحمیل نمى شد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ایران باز نمى شد و هرگز ذخائر ایران و طلاى سیاه این ملت رنج دیده در جیب قدرت هاى خارجى ریخته نمى شد و هرگز دودمان پهلوى و وابسته هاى به آن اموال ملت را نمى توانستند به غارت برند...» 3- محیط اجتماعى انسان و محیط بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند، همان گونه که انسان محیط اجتماعى را مى سازد، همچنین از آن تأثیر مى پذیرد. افکار و اخلاق عمومى، ساختار اجتماعى دوستان، شهروندان، عادات و سنت ها، ارتباطات و تبلیغات، فرهنگ و هنر، سیاست و اقتصاد و دیگر عواملى که محیط اجتماعى را شکل مى دهد، از عوامل و زمینه هایى است که در شکل گیرى تربیت و اخلاق فرد نقش مؤثر دارد. على(ع) این عوامل را تحت عنوان «زمان» آورده و مى فرماید: «النَّاسُ بِزَمانِهِم اَشْبَهُ مِنْهُم بِآبائهِمْ؛(35) مردم به زمانشان شبیه ترند تا به پدرانشان». از این رو سالم سازى شرایط اجتماعى و تبلیغات سالم، فیلم و هنر سازنده از طریق رسانه ها و سیستم اقتصادى و نظام سیاسى شایسته در تربیت و اخلاق نقش آفرین است. بر سیاست گذاران اجتماعى و برنامه ریزان آموزشى و دست اندرکاران امور تربیتى است که در ساختن محیطى سالم تلاش کنند و با آن چه سلامت محیط را به مخاطره مى افکند به مقابله برخیزند و زمینه رشد و تکامل افراد را فراهم سازند. قرآن کریم با بیان مسئولیت کارگزاران و مسئولان جامعه، اقامه نماز، زکات و نیکوکارى و امر به معروف و نهى از منکر را مورد توجه قرار مى دهد: «الَّذینَ اِنْ مَّکَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أقامُواالصَّلوةَ وَ آتَوُا الزَّکوةَ و أَمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ المُنْکَرِ...؛(36) آنان که اگر در زمین مکانت شان دادیم نماز را به پا دارند و زکات را ادا کنند و به نیکى فرمان دهند و از زشتى بازدارند.» --- 1. مناقب خوارزمى، ص 272. 2. دکتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد، صص 25 - 21. 3. سوره غافر، آیه 67. 4. سوره حدید، آیه 20. علامه طباطبائى، از قول شیخ بهائى آورده که پنج مطلب یاد شده در آیه کریمه به پنج مرحله سال هاى عمر انسان مربوط است. بدین ترتیب: «لعب» براى دوران کودکى، «لهو» دوران نوجوانى، «زینت» دوران جوانى، «تفاخر» دوران بزرگ سالى، «تکاثر» دوران پیرى. (المیزان، ج 19، ص 164). 5. در مباحث گذشته این ویژگى به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است. 6. وسائل الشیعه، ج 15، ص 194 و مکارم الاخلاق، ص 15. 7. وسائل الشیعه، ج 15، ص 194. 8. ر.ک: وسائل الشیعه، ج 15 ابواب احکام الاولاد. 9. نهج البلاغه، حکمت 399، ص 433 و حق پدر بر فرزند این است که او را فرمان برد جز در معاصى الهى. 10. مصباح الشریعه، ص 69. 11. مکارم الاخلاق، ص 225 و وسائل الشیعه، ج 15، ص 195. 12. وسائل الشیعه، ج 15، ص 203. 13. همان، ص 194. 14. نهج البلاغه، نامه 47، ص 321. 15. سوره تحریم، آیه 6. 16. تصنیف غررالحکم، ص 407. 17. بحارالانوار، ج 104، ص 97. 18. سنن النبى، ص 157. 19. وسائل الشیعه، ج 15، ص 196. 20. راه و رسم زندگى، ص 169. 21. دکتر مظلومى، با تربیت مکتبى آشنا شویم، ص 10. 22. دکتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد، ص 354. 23. میزان الحکمه، ج 5، ص 9. 24. نهج البلاغه، نامه 31، ص 297. 25. میزان الحکمة، ج 5، ص 8. 26. بحارالانوار، ج 23، ص 236. 27. سفینةالبحار، ماده شبب. 28. جهاد اکبر، ص 61. 29. ر.ک: همین کتاب، بحث پویایى تربیت اسلامى (فصل چهارم کتاب). 30. دکتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد، ص 70. 31. روان شناسى رشد، ص 56. 32. صحیفه نور، ج 8، ص 240. 33. همان، ج 15، ص 161. 34. همان، ج 15، ص 192. 35. همان، ص 161. 36. سوره حج، آیه 41." "فصل هشتم: ویژگى هاى تربیت اسلامى --- ویژگى هاى تربیت اسلامى 1- منبع وحى 2- اسوه هاى الهى 3- برنامه عملى مناسب 4- تعبد و تسلیم 5- جهانشمول بودن 6- هدف بودن انسان 7- جامعیت سایر دیدگاه ها و احتمالات --- ویژگى هاى تربیت اسلامى هر مکتب تربیتى داراى ویژگى هایى است. این ویژگى ها را در مبانى، اصول، اهداف، منابع، شیوه ها و ابزارها و سایر عوامل مؤثر در تربیت مى توان یافت. همچنان که موفقیت یک مکتب تربیتى نیز به این ویژگى ها و عوامل مؤثر دیگرى چون مربى، متربى، محیط تربیت و سایر شرایط وابسته است، که در خلال بحث هاى کتاب آمده است، حال ذیل عنوان ویژگى هاى تربیت اسلامى چند مطلب عمده را که خلاصه اى از مباحث پیشین است، خاطرنشان مى سازیم. 1- منبع وحى از ویژگى هاى نظام تربیتى اسلام منبع و مأخذى است که محتواى آن را تشکیل مى دهد و خاستگاه آن منبع وحى و الهام الهى است که در کتاب آسمانى تبلور دارد و همسو با کتاب تکوین - یعنى فطرت است - و از مصدر غیبت به وسیله امین وحى بر پیامبراکرم(ص) نازل شده و سنت و سیره مفسر و مبین آن مى باشد. «الر کِتابٌ اَنْزَلناهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِإِذنِ رَبِّهِم اِلى صِراطِ الْعَزیزِالْحَمیدِ».(1) على(ع) درباره نقش قرآن مى فرماید: این قرآن نصیحت کننده اى امین است که غش ودغل نمى کند و هدایت گرى که گمراه نمى سازد و پیام آورى که دروغ نمى گوید: «اِنَّ هذَا القُرْآنَ هُوَالنَّاصِحُ الَّذى لایَغُشُّ وَ الْهادِى الَّذى لایُضِلُّ وَ الُمحَدِّثُ الَّذِى لایَکْذِب».(2) با این ویژگى تربیت اسلامى از اتقان و استحکام و جامعیت برخوردار است، زیرا سرچشمه آن، حکمت و لطف خداوندى است که فیاض مطلق از بندگان دریغ نکرده و با احاطه اى که به ابعاد وجود انسان دارد، آن چه را که مصالح فردى و اجتماعى و دنیوى و آخروى بشر بدان وابسته است و لازمه خیر و سعادت واقعى اوست با برنامه ریزى مناسب و طرح جامع در اختیارش نهاده و در آیینِ جاودانه اسلام به کامل ترین صورت تبیین فرموده که نظیر آن را در هیچ یک از مکاتب و حتى شرایع نمى توان یافت. حضرت امام این مطلب را به شیوه استدلالى و براساس «قاعده لطف»چنین بیان مى کند: «و بباید دانست که از براى نفوس صحت و مرض و صلاح و فساد و سعادت و شقاوتى است که پى بردن به طرق آن و دقایق مصالح و مفاسد براى احدى جز ذات مقدس حق ممکن نیست. ناچار در نظام اتّم که احسن نظام است (و قبل از این معلوم شد که مُنَظِّمِ آن حکیم على الاطلاق است و واقف بر همه امور است) تعلیمِ طریق سعادت و شقاوت و هدایت راه صلاح و فساد و اعلام طریق عروج نفوس، ممتنع است اهمال شود، زیرا که اهمال آن یا نقص در علم لازم آید یا نقص در قدرت یا بخل و ظلم»(3) و ذات بى چونِ الهى منزه از آن هاست. 2- اسوه هاى الهى مکتبِ تربیتى اسلام مزیت دیگرى دارد که سایر مکتب ها فاقد آنند و آن عبارت است از: اسوه هاى الهى و چهره هاى علم و عصمت که با نفوس قدسى و در سایه هدایت الهى و تأیید ربانى با زبان و عمل به هدایت مردم پرداخته اند و همان گونه که از حدیث «ثقلین»(4) مستفاد مى گردد، آن ها از قرآن انفکاک ناپذیرند و قرآن از آن ها جداشدنى نیست و آن ها معلم و مفسرِ قرآن و کتاب ناطق و تجسم عینى مکتب تربیتى اسلام مى باشند و گفتار و رفتارشان به عنوان منبع و مأخذ و الگوى انسان سازى مطرح است و منابع روایى با غناى بى نظیر خود پس از قرآن، نمایانگر آن مى باشد. حضرت امام، درباره نهج البلاغه که رشحه اى از چشمه سار باب مدینه علم، على(ع) است، چنین مى فرماید: «و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح اوست براى تعلیم و تربیت خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خودخواهى، خود معجونى است براى شفا و مرهمى است براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعه اى است داراى ابعادى به اندازه ابعاد یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى از زمان صدور آن تا هرچه تاریخ به پیش رود و هرچه جامعه ها به وجود آید و دولت ها و ملت ها متحقق بشوند.» 3- برنامه عملى مناسب از عوامل موفقیت تربیت ارائه راه و روشها و برنامه هایى است که در تحقق یافتن اهداف تربیت ایفاى نقش مى کند. طرح و برنامه اى که در اسلام براى تعلیم و تربیت و رشد و تکامل انسان ارائه مى شود، برنامه اى است دقیق و جامع و عملى و عینى که آفریدگار جهان براى وى تنظیم کرده است و پیام آوران خدا مُبلغ و مجرى آنند. راهبردهایى که اسلام براى انسان سازى ارائه داده چنان که قبلاً دیدیم، در میدان عمل و آزمون، قرینِ موفقیت بوده و انسان هاى بى شمارى را به کمال و والایى رسانیده است و مى تواند براى بشریت ره توشه سعادت باشد. نظام تربیتى با فرض واقع بینانه بودن هرگاه فاقد برنامه عملى و ضمانت اجرایى باشد، در میدان عمل ناکام خواهد ماند، به ویژه در مسائلى که با عواطف و امیال انسان سروکار دارد و در نتیجه به کشمکش و تضاد درونى کشیده مى شود. پشتوانه نظام تربیتى اسلام، ایمان و حب خدا و عامل خوف و رجا و عمل صالح است که مؤمن از روى معرفت و عشق به حق و کوشش در طلب رضا و تقرب او انجام مى دهد و در این میان عبادات از نقش مداوم و مؤثرى در تکمیل و تهذیب نفوس برخوردارند به ویژه نماز با فلسفه ذکر خدا که یک تکلیف مستمر در ساعات شبانه روزى مادام العمر مؤمن است به عنوان سرچشمه معنویت و تغذیه روح و عامل بازدارنده از گناه قابل ذکر مى باشد که نیرومندترین ضامن اخلاقى است. این ویژگى را در هیچ یک از مکاتب تربیتى رایج نمى توان یافت، زیرا تنها مؤمنان اند که به خدا عشق مى ورزند و از کیفر او بیمناک اند و در برابر اوامر او سر فرود مى آورند. 4- تعبد و تسلیم در برنامه هاى تربیتى پاى تعبد و تسلیم به میان مى آید، زیرا انسان از راز هستى و پى آمد اعمال همواره و به طور کامل آگاه نیست و همانند بیمارى که براى بازیافتن سلامت خویش به حکم ضرورت تسلیم طبیب مى شود و از راز دارو و درمان بى خبر است، در مسائل تربیتى نیز مى بایست سخن مربى را بپذیرد. بدیهى است که انقیادِ کامل و تعبد محض جز در برابر اوامر و نواهى الهى معقول و عملى نیست و انسان نمى تواند بدون قید و شرط زمام خویش را به دست افرادى بسپارد، بدون این که آن ها را با منبعى مطمئن و مصون از خطا مرتبط بداند. اما مؤمن با اعتقاد به حکمت و علم خداوند و یقین به صدق و امانت پیام آوران او، خود را تسلیم فرامین حق مى کند و به فلاح و رستگارى اطمینان دارد: «اِنَّما کانَ قَوْلَ المُؤمِنینَ اِذا دُعُوا اِلَى اللَّهِ وَ رَسوُلِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُم اَنْ یَقوُلُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِحوُنَ».(5) این ایمان و اطمینان تا بدان جا پیش مى رود که حتى اگر دستور کشتن و کشته شدن بدو دهند، همانند مسئله جهاد و شهادت - برخلاف تمایل نفسانى خود - آن را با آغوش باز مى پذیرد و شهادت را فوز عظیم مى داند. بدیهى است که در مسائل تربیتى و اخلاقى و حلال و حرام الهى، که این تعبد و تسلیم سهل تر خواهد بود، مؤمن هرگز چون و چرا نخواهد کرد: «عَسى اَنْ تَکْرَهُوا شَیأً وَ هُوَ خَیرٌلَّکُمْ».(6) 5- جهانشمول بودن تعلیم و تربیت اسلامى محدود به عصر و نسلى نیست بلکه کل بشریت را در همه اقطار و اعصار و با شرایط مختلف جغرافیایى، فرهنگى و اجتماعى دربرمى گیرد و هیچ گونه تبعیضى را نمى پذیرد و پیامبر اکرم(ص) «نَذیراً لِلْبَشَر» و «رَحمةً لِلْعالَمینَ» است و احکام نورانى اسلام تا پایان حیات انسان در زمین به قوت خود باقى است و توان اداره انسان را دارد. 6- هدف بودن انسان در تربیت اسلامى، انسان با هویت انسانى هدف است و کمال او مقصد تربیت مى باشد (و نه چیز دیگر)، بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانى و احکام و شرایع و تکلیف و بندگى تنها به منظور انسان سازى است و قرب الهى یا پرستش که قبلاً در اهداف تربیت گفتیم، به فلاح و رستگارى انسان بازمى گردد چراکه انسان از قرب الهى بهره مى برد و به فوز عظیم مى رسد و واجب الوجود را به پرستش و قرب بنده نیازى نیست و هدایت و تزکیه انسان به خود او بازگشت مى کند: «فَمَنِ اهْتَدى فَاِنَّما یَهْتَدِى لِنَفْسِهِ»(7)، «...و مَنْ تَزَکَّى فَاِنَّما یَتَزَکّى لِنَفْسِهِ...»(8) و پیامبران در کار رسالت و هدایت از مردم چیزى جز پیمودن راه خدا که همان راه سعادت انسان است، نمى خواهند: «قُلْ ما أسئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ اِلّا مَنْ شَاءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبِیلاً».(9) سایر مکاتب فاقد چنین ویژگى اند و هرچند از اصالت انسان سخن بگویند مقاصد دیگرى را وراى سعادت انسان در تربیت لحاظ مى کنند، دلیل این مدعا را در ره آورد این مکاتب و جایگاه انسان در فرهنگ جوامع مى توان یافت. 7- جامعیت همان گونه که در مباحث پیشین ملاحظه کردیم انسان داراى ابعاد مختلف جسمى و روحى، عقلى و عاطفى، فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، عرفانى و اخلاقى است و مادامى که تربیت به کلیه این ابعاد توجه نکند، نمى تواند تضمینى براى خیر و سعادت و رشد و تکامل انسان باشد. مکاتبى که تک بعدى و یا با عینک مادیت به انسان مى نگرند از اسرار پیچیده و استعدادهاى نهفته و بى نهایت و قابلیت هاى ذاتى وى عاجز و ناتوان اند و به همین دلیل برنامه ها و روش هاى تربیتى آنان نیز از این نقیصه خالى نخواهد بود. اما در نگرش الهى انسان با همه ابعاد و اسرار وجودى اش از سوى آفریدگار خود مورد توجه قرار مى گیرد و تربیت مفهوم کامل و واقعى خود را مى یابد و برنامه ها نیز بر این اساس تنظیم مى گردد: «ألا یَعْلمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُواللَّطِیفُ الخَبیرُ». قرآن کریم با اشاره به محدودیتِ دانش انسان در شناخت خود و ابعاد حیات خویش آیاتى دارد از جمله: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمرِ رَبِّى وَ ما اُوْتِیتُم مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَلیلاً».(10) «از تو مى پرسند حقیقت روح چیست، بگو روح از امر پروردگار من است، و شما را جز اندکى از دانش بهره نیست». استفاده از واژه «ربّى» که مشتمل بر مفهوم تربیت است و واژه «امر» که وراى عالم «خلق» است، مى تواند عنایتى به این نکته باشد که روح از «عالم امر» مى باشد و تنها پروردگارِ روح یعنى مربى واقعى انسان مى داند که حقیقت آن چیست و براى رشد و سعادت آن چه طرحى را ارائه دهد، در حالى که دیگران از درک چنین حقیقتى غافل اند. حضرت امام مى فرماید: «تربیت انسان به همه ابعادش، هم تربیت جسمى و هم روحى و هم عقل و هم مافوق آن، نمى شود در عهده بشر باشد. براى این که بشر اطلاع ندارد از احتیاجات انسان و کیفیت تربیت انسان نسبت به ماوراء الطبیعه. تمام قواى بشر را روى هم بگذارید همین طبیعت را و خاصیت طبیعت را مى تواند بفهمد.(11) بدیهى است که بدون توجه به ابعاد وجودى انسان و علم به آغاز و انجام سیر و حرکت وى، تربیت او به نحو کامل و با هدف نهایى قابل تحقق نیست. از دید مکاتب مادى که انسان را در چارچوبه طبیعت و آثار آن زندانى مى کند و زیستن بهتر و لذت و تمتع بیشتر را غایت و فلسفه حیات مى داند و مبدأ و مقصد را تنها در جهان خاک مى شناسد، قلمرو تربیت نیز از مرزهاى مادى و حیوانى نمى گذرد و از خور و خواب و خشم و شهوت فراترنمى رود، همان گونه که قرآن مى گوید: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلوُنَ».(12) و در مقام ارزیابى حاصل عمل و اندیشه و ایده کافران مى فرماید: «...الَّذینَ کَفَروُا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأکُلوُنَ کَما تَأکُلُ الْأَنعامُ وَ النَّارُ مَثوىً لَهُمْ».(13) کفر پیشه گان، تمتع مى برند و مى خورند همانند خوردن حیوانات و آتش جایگاه آن هاست. در این نوع تفکر، پرورش فضائل اخلاقى و تربیت انسانى نامفهوم است و از این رو قرآن کریم اینان را به چهارپایان مانند مى کند. (و این فاجعه اى است که مادى گرى براى نسل بشر پدید آورده و انسان را خصلت جانوران و درندگان بخشیده که براساس روایات اینان در آخرت نیز به صورت جانوران و وحوش محشور خواهند شد.) این در حالى است که نگرش الهى انسان را از خدا مى داند و منتهاى سیر او را لقااللَّه مى شناسد: «اِنَّ اِلى رَبِّکَ الرُّجْعَى »(14)، «وَ اَنَّ اِلى رَبِّکَ المُنْتَهى ».(15) و بنابراین انسان در عین آن که موجودى است خاکى و عرصه تکامل او عالم طبیعت است بارقه الهى است که از سوى خدا آمده و با ره آوردى که از این سیر و سفر دارد به سوى خدا و به عالم بقا رهسپار مى گردد و به رستگارى و جاودانگى نائل مى آید. تربیت و هدایت انسان در این مقطع حیات، یعنى پیوند دادن انسان با مبدأ خویش و رهنمون گشتن او بدان مقصدى که براى آن آفریده شده است و شکوفاسازى استعدادهاى نامتناهى ویژه اى که اساس سعادت و فلاح ابدى اوست. قابل توجه این که در آیات فوق نیز ضمن بیان رجوع انسان به خدا از واژه «رب» و «ربک» استفاده شده که اشاره اى است لطیف به نقش تربیت الهى در تکامل و جاودانى انسان. حضرت امام با اشاره به این نکته مى فرمایند: «بعثت انبیا براى تربیت ماست که در آن ورق که باید تربیت بشویم، جورى تربیت بشویم که آن جا هم زندگى مان سعادتمندانه باشد. اگر تربیت نباشد و انسان با همان خوى حیوانى از این عالم به عالم دیگر رود در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت مى رسد. انسان در آن عالم به ظلمات مى رسد.»(16) بنابراین، تربیتى که فاقد این ویژگى باشد وآغاز وانجام انسان وابعاد وجودى او رانشناسد، به اهمال وابطال عنصر اصلى شخصیت آدمى پرداخته و شایستگى تربیت انسان را ندارد. سایر دیدگاه ها و احتمالات همان گونه که دیدیم، جز تعلم و تربیت که تبلور کامل آن در مکتب متعالى اسلام است هیچ مکتب دیگرى قادر نیست انسان را به مقصد اصلى حیات هدایت کرده و به خیر و سعادت ابدى نائل سازد و اگر رهنمود وحى و مربیان آسمانى نباشد، انسان نمى تواند به منبع و مکتب دیگرى تکیه کند زیرا طرق مفروض در تربیت انسانى، عبارت اند از: غریزه، وجدان، تعقل، دانش، تجارب اجتماعى و امثال آن که نارسایى این ها در ارائه طریق مطمئن جاى انکار نیست. زیرا: 1- غریزه عبارت است از گرایش هاى طبیعى و غیرارادى موجود زنده به سوى یک هدف از پیش تعیین شده، که در حیوانات به طور خودکار وجود دارد. زنبور عسل با همین خصلت غریزى، خانه مى سازد، غذاى مناسب براى تولید عسل انتخاب مى کند. هریک از حیوانات دیگر و از جمله انسان نیز نوعى حرکت غریزى دارند که تفاوت این حرکات با تربیت و اخلاق که زیربناى ارادى و اعتقادى دارد، واضح و روشن است. 2- تعقل نیز همان گونه که در گذشته دیدیم یکى از منابع تربیت به شمار مى آید، اما هرگز ما را از هدایت وحى بى نیاز نمى کند زیرا اولاً: عقل احاطه به ابعاد وجود انسان، گرایش ها و اهداف و چگونگى پرورش آن ها ندارد. ثانیاً: عقول بشرى در تشخیص خوب و بد یک سان نیستند و بدین گونه نمى توان ملاک واحدى را از این رهگذر ارائه داد و در نتیجه خیر و شر حالت نسبى خواهد یافت و این با اصالت اخلاق و مبانى تربیت متغایر است. 3- علم نیز در قلمرو خود، علاوه بر آن که بر ابعاد وجودى انسان و طرق وصول به کمال، احاطه ندارد، نمى تواند معیار منطقى و ثابتى را براى تربیت و اخلاق ارائه دهد و سرگذشت علم، ناموفق بودن او در این تجربه به اثبات رسانده است. دانش هاى بشرى در شناخت حقایق جهان و به ویژه انسان نارسا هستند و اختلاف فرهنگ ها و بینش ها خود عامل دیگرى در نارسائى علم جهت ارائه ملاک واحد منطقى در تربیت ابعاد وجود انسان است. 4- و اما وجدان گرچه از نظر اسلام پشتوانه اخلاقى فطرى است لیکن بدون وحى و راهنمایى شریعت توان ارائه طریق و اداره انسان را در دست یابى کامل به خیر و سعادت ندارد. به علاوه آن که وجدان اخلاقى معمولاً از فرهنگ و سنت و تعلیم و تربیت رایج در یک جامعه تأثیر مى پذیرد و بدین سان آبِ صافىِ فطرت، گل آلود مى شود و تدریجاً دست خوشِ مسخ و تحریف مى گردد. تنها راهنمایى شریعت است که فطرت را بارور مى سازد و وجدان را بیدار و گرایش اخلاقى را هدایت مى کند. 5- تجربه اجتماعى نیز به طور قطع نمى تواند منبع الهام در امر تربیت و اخلاق باشد، چراکه جامعه ها بدون راهنمایى شریعت عموماً دست خوشِ انحراف اند و تجربه تاریخ این را به ثبوت رسانیده است. گرچه تجارب اجتماعى در آزمون زندگى به صورت طبیعى از نیک و بد اعمال پرده برمى دارد، اما این تجارب کمتر الهام بخش انسان ها بوده است، بدین سان که بتواند معیارهاى ثابت و پایدارى را در مسائل اخلاقى ارائه دهد. از سوى دیگر روش ها و سنت هاى اجتماعى بیش از آن که با حقیقت همراه باشند از عوامل سیاسى، فرهنگى، و تبلیغى و اقتصادى متأثراند و بدین سان نمى توانند ملاک و معیار حقیقت باشند. بسا عملى ناشایست از دیدگاه یک جامعه، در جامعه اى دیگر شایسته مى نماید، چنان که آدم خوارى در میان برخى قبایل وحشى، رسم معمول است و هیچ گونه قبح و زشتى ندارد، و همین است باعث اعتقاد برخى از متفکران به نسبیت اخلاق و سبب پیدایش اندیشه سوفسطایى، که با اصالت ارزش هاى اخلاقى ناسازگار است. 6- علاوه بر این، هیچ یک از طرق پیشنهادى فوق با فرض آن که مبناى درستى را به دست دهند هیچ گونه، ضامن اجرایى ندارند. --- 1. سوره ابراهیم، آیه 1. 2. تصنیف غرر، ص 111. 3. چهل حدیث، صص 174 - 173. «الا یعلم من خلق و هواللطیف الخبیر» (سوره ملک، آیه 14). 4. حدیث: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض» که مورد اتفاق خاصه و عامه مى باشد. 5. سوره نور، آیه 51. 6. سوره بقره، آیه 216. 7. سوره یونس، آیه 108. 8. سوره فاطر، آیه 18. 9. سوره فرقان، آیه 57. 10. سوره اسراء، آیه 85. 11. صحیفه نور، ج 2، ص 226. 12. سوره روم، آیه 7. 13. سوره محمد، آیه 12. 14. سوره علق، آیه 8. 15. سوره نجم، آیه 42. 16. صحیفه نور، ج 2، ص 228." "فهرست منابع و مآخذ قرآن کریم الامام على بن ابیطالب، نهج البلاغة، الشریف الرضى، تحقیق دکتر صبحى صالح، بیروت، الطبعةالاولى 1389م الامام على بن ابیطالب، نهج البلاغة، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1373ش آمدى، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم، تحقیق مصطفى درایتى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، الطبعة الاولى 1366ش الامام جعفرالصادق(ع)، مصباح الشریعة، بیروت، منشورات الاعلمى للمطبوعات الطبعة الاولى، 1400ه'.ق الامام الرضا، صحیفه، اصفهان، مکتبه الزهراء(س)، 1366ش امام خمینى، پیام ها و سخنرانى ها امام خمینى، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368ش امام خمینى، سرالصلوة، ترجمه و مقدمه: سیداحمد فهرى، تهران، پیام آزادى، 1360ش امام خمینى، جهاد اکبر امام خمینى، امام و انقلاب فرهنگى امام خمینى، چهل حدیث، تهران مرکز نشر فرهنگى رجا، چاپ دوم، 1367ش امام خمینى، تعلیقات على شرح فصوص الحکم، قم، موسسه پاسدار اسلام، چاپ اوّل، 1365ش پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحة، تهران 1360، چاپ پانزدهم، انتشارات جاویدان ابن منظور، لسان العرب، بیروت، لبنان، دارالاحیاء التراث العربى للطباعة و النشروالتوزیع، الطبعة الاولى، 1408ه'.ق اسپینوزا، باروخ، اخلاق، ترجمه محسن جهانگیرى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1364ش بیهقى، قطب الدین، دیوان امام على(ع)، ترجمه دکتر امامى، تهران انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1375ش تولستوى، لئون، هنر چیست؟ ترجمه کاوه دهگان، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، 1372 جرداق، جرج، الامام على، صوت العدالة الانسانیه، بیروت، لبنان، (چاپ اوّل)، 1956 میلادى جعفرى، استاد محمدتقى، انسان در افق قرآن، تهران، انتشارات بنیاد بعثت جوادى آملى، (آیت اللَّه) عبداللَّه، اسرار عبادات، انتشارات الزهرا، چاپ ششم، 1375ش حجتى، سیدمحمدباقر، آداب تعلیم و تربیت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359ش حافظ شیرازى، دیوان حنا الفاخورى، خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، (ترجمه عبدالمحمد آیتى) سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ سوم، 1367 الحر العاملى، الشیخ محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، طهران، المکتبة الاسلامیه، 1387ه'.ق الحرانى، حسن بن على بن الحسین بن شعبه، تحف العقول، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1398ه'.ق حکیمى، محمدرضا، محمد، على، الحیاة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اوّل، 1368ش خوارزمى، اخطب خوارزم الحافظ موفق بن احمد الحنفى، المناقب، تهران، مکتبة نینوا الحدیثه دیلمى، حسن بن ابى الحسن بن محمد، ارشاد القلوب، تهران، مطبعة الاسلامیه، 1364ه'.ق راغب اصفهانى، ابى القاسم حسین بن محمد، المفردات فى غریب القرآن، طهران، المکتبة المرتضویه رومى، مولوى، جلال الدین محمد بلخى، مثنوى معنوى ژان شاتو، مربیان بزرگ سجادى دکتر سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامى، تهران، شرکت مولفان و مترجمان، ایران، چاپ دوم، 1366ش سعدى، مصلح الدین شیرازى، گلستان - کتابفروشى اسلامیه الشهید الثانى، الشیخ زین الدین بن على العاملى، منیة المرید، تحقیق رضا مختارى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، الطبعةالاولى، 1372ش شعارى نژاد، على اکبر، فلسفه آموزش و پرورش، تهران، امیرکبیر، 1370ش شریعتمدارى، دکتر على، روانشناسى تربیتى، اصفهان، انتشارات مشعل، دانشکده ادبیات اصفهان شریعتمدارى، دکتر على، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، چاپ دوم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366ش شعارى نژاد، على اکبر، روانشناسى رشد، انتشارات اطلاعات، تهران، چاپ پنجم، 1364ش الصدوق، ابوجعفر محمدبن على بن الحسن، من لا یحضره الفقیه، بیروت، دارالتعارف، 1401ه'.ق الطبرسى، ابى منصور احمد بن على بن ابیطالب، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضوى، 1403ه'.ق الطباطبائى، علامه سیدمحمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، طهران، دارالکتب الاسلامیة، الطبعة الثانیه، 1394ه'.ق الطباطبائى، علامه سیدمحمدحسین، سنن النبى، ترجمه و تحقیق محدهاى فقهى، چاپ پنجم، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1370ش الطبرسى، الشیخ ابوعلى الفضل بن الحسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، شرکة المعارف الاسلامیة، 1339ش الطبرسى، رضى الدین ابى نصر حسن بن الفضل، مکارم الاخلاق، کربلا، موسسه الاعلمى للمطبوعات على بن موسى بن جعفر الطاوس، محاسبة النفس، طهران، منشورات المرتضوى، الطبعة الثالثه غزالى، ابوحامد، محمدبن محمد، احیاء علوم الدین، مصر، مکتبة مصطفى البابى الحلبى، 1385ه'.ق فروغى، محمدعلى، سیرحکمت در اروپا، تهران، کتابفروشى زوار فیلسین شاله، شناخت روش علوم، ترجمه یحیى مهدوى فردریک مایر، تاریخ فلسفه هاى تربیتى، ترجمه على اصغر فیاض، تهران فیض کاشانى، (مولى محسن) محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، تصحیح على اکبر غفارى، چاپ دوم، قم، انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسین) 1383ه'.ق قطب، محمد، روش تربیتى اسلام، ترجمه محمدمهدى جعفرى، انتشارات دانشگاه شیراز، 1375 الکلینى الرازى، محمدبن یعقوب، الفروع من الکافى، بیروت، دارصعب، دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالثانیه، 1401ه'.ق الکلینى الرازى، محمدبن یعقوب، الاصول من الکافى، بیروت، دارصعب، دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالثانیه، 1401ه'.ق کارل، آلکسیس، راه و رسم زندگى، ترجمه دکتر پرویز دبیرى، اصفهان کتابفروشى تأیید کارل، آلکسیس، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دکترپرویز دبیرى، چاپ دوم، اصفهان، کتابفروشى، تایید1339ش کاظم زاده ایرانشهر، حسین، اصول اساسى فن تربیت، تهران، انتشارات اقبال، 1350ش محدث قمى، الحاج شیخ عباس، منتهى الامال، تهران، مطبوعاتى حسینى، چاپ مکرر، 1370ش محدث قمى، الحاج شیخ عباس، سفینة البحار، تهران، انتشارات سنائى المجلسى، الشیخ محمدباقر، بحارالانوار لدر الاخبار الائمه الاطهار، الطبعة الثانیه، بیروت، لبنان، دارالاحیاء التراث العربى 1403ه'.ق محمدى ریشهرى، محمد، میزان الحکمة، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1367ش مظلومى، دکتر رجبعلى، با تربیت مکتبى آشنا شویم، تهران استاد شهید مطهرى، مرتضى، تکامل اجتماعى، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، فطرت، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، تکامل اجتماعى انسان، قم انتشارات صدرا مطهرى، مرتضى، داستان راستان، تهران شرکت سهامى انتشار، چاپ دوم، 1342ش مصباح یزدى، محمدتقى، اخلاق در قرآن شهید مطهرى، مرتضى، آشنائى با علوم اسلامى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین شهید مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، فلسفه اخلاق، قم، انتشارات صدرا نراقى، مولى مهدى، جامع السعادات، قم، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، چاپ دوم، 1389ه'.ق نراقى احسان، غربت غرب، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1353ش نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى، تصحیح و تنقیح، مجتبى مینوئى، على رضا حیدرى، چاپ دوم، تهران، انتشارات خوارزمى، 1360ش نصیرالدین طوسى، اوصاف الاشراف، تهران، ناصرالدین صاحب الزمانى، محمدحسن، خداوند دو کعبه (سوروکین) تهران، موسسه مطبوعاتى عطائى، 1347ش الهندى، علاءالدین على المتقى، کنزالعمال، بیروت موسسه الرسالة، الطبعة الخامسه، 1405ه'.ق" .

 

 

  • نورپرتال noorportal.blog.ir
  • جمعه ۲۱ شهریور ۹۹

کتاب آئین تزکیه - اخلاق بخش 3 محمدتقی رهبر اصفهانی

دانلود کتاب آیین تزکیه

----------------http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png----------------

 محمدحسن رحیمیان | محمدتقی رهبر اصفهانی

 

http://bayanbox.ir/view/1308105324576933146/006.gif

مراد هرکه برآرى مطیع امر تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد»(8) به طور خلاصه: شناخت نفس، وسوسه ها، نیرنگ ها، تمایلات مخرب و سرکش آن، که عامل بیمارى روح و سد راه کمال و سعادت است و ریشه در حب نفس دارد، نخستین شرط خودسازى است. ب) ضرورت مجاهده با توجه بدان چه از خطرات نفس اشاره شد، مجاهده با نفس اماره که در روایات با عنوان «جهاد اکبر» آمده، امرى است اجتناب ناپذیر و تا آخرین مرز زندگى براى نوع بشر ادامه دارد و هرگز نمى توان سلاح را از کف نهاد همان گونه که پیامبر اکرم(ص) در گفت وگو با گروهى از جنگ آورانِ مسلمان که از جهاد با کفار برگشته بودند بر آن تأکید فرمود.(9) على(ع) جهاد نفس را بالاترین نوع جهاد خوانده است: «ما مِنْ جِهادٍ اَفْضَلُ مِنْ جِهادِ النَّفْسِ»(10) راز مطلب این است که: اولاً: اصلاح نفس که اساس تربیت اخلاقى است جز از طریق مجاهده میسر نیست؛ همان گونه که حضرت على(ع) مى فرماید: «فى مُجاهَدَةِ النَّفْسِ کَمالُ الصَّلاحِ»(11) ثانیاً: نیل به درجات عالیه و کمالات معنوى در پرتو مجاهده با نفس میسر است، زیرا هواىِ نفس آدمى را از علم و کمال و کرامت و عزّت و تجلّى استعدادهاى انسانى بازمى دارد. امیرمؤمنان(ع) مى فرماید: «مَن اَحَبَّ نَیْلَ الدَّرَجاتِ الْعُلى فَلْیَغْلِبِ الْهَوى »(12) ثالثاً: اگر انسان در جبهه نفس شکست خورد در همه جبهه ها شکست خورده است و اسارت نفس انسان را به هر نوع بردگى و انحطاط مى کشاند. به فرموده على(ع): «مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ اَرْدَى نَفْسَهُ»(13) بنابراین، اگر انسان بخواهد مالک خویشتن باشد و از اسارت طبیعت و اسارتِ خودِ مجازى و دیگران رهایى یابد، به ناچار باید محدودیت هایى را بپذیرد تا از خودِ محدود، آزاد شود. امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر چنین مى نویسد: تو باید مالک خود باشى و نسبت به خواسته هاى نامشروع نفس بخل ورزى، که بخل ورزیدن نسبت به نفس، عین انصاف در حق آن است: «فَأَمْلِکْ هَواکَ وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمّا لایَحِلُّ لَکَ فَاِنَ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْأِنصَافُ مِنْها فیما اَحَبَّتْ اَوْ کَرِهَتْ».(14) ریاضت مجاهده با نفس در پاره اى روایات با عنوان «ریاضت» مطرح شده است. ریاضت یعنى: جهت آرام ساختن نفس در برابر مشتهیات که به بیان على(ع) از شریعت انفکاک ناپذیر است: «الشَّرِیعَةُ رِیاضَةُ النَّفْسِ»(15) و عالى ترین درجات آن براى اولیاى خدا است. امیرالمؤمنین(ع) در نامه اى به عثمان بن حنیف انصارى فرماندار خود در بصره، مى نویسد: «همانا نفس خویش را با تقوا و ریاضت تمرین مى دهم تا در روز هولناک قیامت در امان باشد و بر آن لغزش گاه ثابت و استوار بماند.»(16) چنین برمى آید که ریاضتِ قله برتر و مرتبه متعالى مجاهده است که پوینده راه کمال نه تنها از محرمات و مکروهات پرهیز مى کند، بلکه از بسیارى امور مباح نیز خوددارى مى ورزد و بدین وسیله و در چارچوب شرع بر صفاى نفس و توان روحانى خود مى افزاید.(17) حکما، عرفا و مربیان اخلاق نیز از ریاضت نفس و جایگاه آن در تربیت سخن گفته اند. خواجه طوسى گوید: «ریاضت، رام کردنِ ستور باشد به منع او از آن چه قصد کند از حرکات غیرمطلوب و ملکه گردانیدن او را اطاعت صاحب خویش در آن چه او را بر آن دارد از مطالب خویش. و در این موضوع هم، مراد از ریاضت منع نفس حیوانى بود از انقیاد و مطاوعت قوه شهوى و غضبى و آن چه بدان دو تعلق دارد و منع نفس ناطقه از مطاوعت قواى حیوانى و از رذایل اخلاق و اعمال مانند: حرص بر جمع مال و اقتتاء جاه و توابع آن از حیلت و مکر و خدیعت و غیبت و تعصب و غضب و حقد و حسد و فجور و انهماک در شرور و غىّ و آن چه او را حادث شود و ملکه گردانیدن نفس انسانى را به طاعت (عقل) و عمل بر وجهى که رساننده او به کمالى که او را ممکن است، باشد.» «و غرض از ریاضت سه چیز است: یکى: رفع موانع از وصول به حق، از شواغل ظاهره و باطنه؛ دوم: مطیع گردانیدن نفس حیوانى مر عقل عملى را که باعث باشد بر طلب کمال؛ سوم: ملکه گردانیدن نفس حیوانى را به ثبات بر آن چه معّد او باشد قبول فیض حق تعالى را تا به کمالى که او را ممکن باشد، برسد.»(18) بارى، جلوه هاى ملکوتى نفس ناطقه، ره یابى عقل به معارف الهیه و عروج روح در ملکوت اعلى و کسب عزت و کرامت انسان، نخستین گام براى پالایش روح و ریاضت و مجاهده با نفس اماره است. ج) حقیقت مجاهده گفتنى است که: مجاهده و ریاضت در اسلام، نه به معناى محرومیت از نعمت هاى الهى و سرکوب تمایلات مشروع مادى است، آن گونه که در پاره اى مسلک هاى افراطى ترویج شده است. بلکه به معناى محدود ساختن و مهار کردن و به کار گرفتن این استعدادها در جهت مقاصد حیات و رشد و کمال و علم و عمل مى باشد. در واقع، محدودیت که یک اصل منطقى در نظام آفرینش است و به طور خودکار و تحت تدبیر وامر الهى، جریان دارد، رمز مصونیت یک موجود و از جمله انسان است؛ مثلاً: هرچند انسان با خصلت غریزى به خوردنى ها و آشامیدنى هاىِ مطبوع تمایل نامحدود دارد، اما در همین حال ارگانیزمِ فیزیولوژیکىِ بدن، آن را محدود مى سازد و آن گاه که نیاز بدن تأمین شد و به مرز طبیعى رسید، آب و غذا را پس مى زند. در باب کنترل شهوت و غضب و مسئله تربیت انتخاب و اختیار انسان است که در قالب مقررات قانونى و شرعى و تحت نظر مربیان نقش مهارکننده دارد. پیامبران خدا برانگیخته شدند تا کاروان انسانى را در مسیر کمال همراهى کنند و محدوده هریک از قوا را مشخص نمایند تا انسان در پرتو عقل و شرع، شهوت و غضب را مهار کند، نه آن که به تعطیل بکشاند. به بیان حضرت امام: «هیچ یک از انبیاء عظام(ع) جلوِ شهوت و غضب و وهم را به کلى نگرفته اند و هیچ داعى الى اللَّه تاکنون نگفته است باید «شهوت» را به کلى کُشت و نائره «غضب» را به کلى خاموش کرد و تدبیر «وهم» را از دست داد، بلکه فرموده اند: باید جلو آن ها را گرفت که تحت میزان عقلى و قانون الهى انجام وظیفه کنند، زیرا این قوا هریک مى خواهند کار خود را انجام و به مقصود خویش نائل شوند و اگرچه مستلزم فساد و هرج و مرج هم شود... انبیاء(ع) آمدند، قانون ها آوردند و کتاب هاى آسمانى بر آن ها نازل شد که جلوگیرى از اطلاق و زیاده روى طبیعت کنند و نفس انسانى را در تحت قانون عقل و شرع آورند و آن را مرتاض و مؤدب کنند که خارج از میزان عقل و شرع رفتارنکند.»(19) و نیز ناگفته نماند که اسارت و بردگى انسان در برابر امیال نفسانى نه تنها سد راه کمال و مقامات عالیه انسانى و به رکود و خمول کشیده شدن توان نامحدود معنوى اوست و سعادت ابدى آدمى را به مخاطره مى افکند، بلکه در همین جهان مادى و زندگى دنیوى نیز موجب فساد و ویرانى و هرج و مرج اخلاقى خواهد بود و ادامه حیات اجتماعى را در فضایى از عواطف انسانى و تعهدات اخلاقى ناممکن مى سازد. به همین دلیل است که هیچ یک از جوامع، آزادى انسان را به طور مطلق نپذیرفته و آن را با هرج و مرج ملازم مى دانند، و هیچ یک از دانشمندان و مربیان بر آن نیستند که انسان را بتوان بى مهار و مطلق العنان رها ساخت و بالأخره همه مکاتب، نوعى محدودیت را الزامى مى دانند. دکتر آلکسیس کارل مى نویسد: «انسانِ بى بند و بار هرگز به عقابى که در فضاى بى کران آسمان در جولان باشد، شبیه نیست. بلکه بیشتر به سگى ماند که از مسکنِ خود فرارى است و تصادف او را در میان هیاهوى اتومبیل ها، به هر طرف مى کشاند. بلاشک او نیز مانند این سگ مى تواند به دلخواه خود رفتار کند و به هرکجا مى خواهد برود ولى او گم گشته تر است، زیرا نمى داند به کجا برود و چگونه خود را از خطراتى که در پیرامون دارد، حفظ کند.»(20) اما نکته اساسى، تعیین مرزهاى محدودیت و آزادى است که به دلایلى که در جاى خود مبرهن است، جز در سایه شرع نمى توان به طریق مطمئنى در این مطلب دست یافت. د) مراحل عملى تهذیب مربیان اخلاق و ارباب سلوک، براى تهذیب نفس و حرکت از نقص به سوى کمال مراحلى ذکر کرده اند. این مراحل بنابر آن چه در کتاب «چهل حدیث» حضرت امام آمده است، عبارت اند از: «یقظه، تفکر، عزم، مشارطه، مراقبه، محاسبه و تذکر». 1- یقظه یعنى بیدارى و تنبه و خروج از غفلت و خود فراموشى که بدون آن آدمى هیچ گاه به فکر تزکیه نخواهد افتاد، همان گونه که بیمار اگر به بیمارى خود توجه نکند به فکر درمان نخواهد بود. با این تفاوت که بیمارى جسم چون غالباً توأم با درد است، بدن حساسیت نشان داده و شخص به صدد معالجه برمى آید، اما بیمارى هاى نفس ناپیدا است و اغلب توأم با لذت و در عین حالى که تأثیر آن عمیق تر و خطر آن دیرپاى تر است، انسان به دلیل گرایش شدید به مادیات و عرصه مادى که در آن زندگى مى کند کمتر به فکر چاره برمى آید. و این خصلت طبیعى انسان است که قرآن بدان اشاره مى کند: «اِنَّ هؤلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ و یَذَرُونَ وَرائَهُم یَوماً ثَقیلاً»(21) از این رو مربیان الهى برانگیخته شدند تا پرده هاى غفلت را کنار زده و انسان را به خدا و به خویش و به عوامل رشد و انحطاطش توجه دهند. رمز این که قرآن در نخستین آیات دعوت، از «انذار» سخن مى گوید، در همین نکته نهفته است: «یا اَیُّهَا الْمُدَّثِّر. قُمْ فَاَنذِرْ»(22) «وَ اَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقرَبینَ»(23) همچنان که مسئولیتِ خودِ انسان را در این بیدارى و تنبه نباید نادیده گرفت. على(ع) مى فرماید: سستى دل را با پایدارى و خواب غفلت را در دیده ات با بیدارى درمان کن: «فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الفَترَةِ فى قَلْبِکَ بِعَزیمَةٍ وَ مِنْ کَرَى الْغَفْلَةِ فى ناظِرِکَ بِیَقَظَةٍ»(24) و امام صادق(ع) خاطرنشان مى سازد که هرکس که قلب خویش را از غفلت مراقبت کند و نفس را از شهوت باز دارد و عقل را از جهل برهاند نامش در دیوان آگاهان ثبت گردد. حضرت امام در این باره مى گوید: «تمام صفات نفسانیه قابل اصلاح است لیکن در اوّل امر کمى زحمت دارد، آن هم بعد از ورود در اصلاح، سهل و آسان مى شود. عمده به فکر تصفیه و اصلاح افتادن است و از خواب بیدار شدن. منزل اوّل انسانیت «یقظه» است و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است و فهمیدن این که انسان مسافر است و هر مسافر زاد و راحله مى طلبد و راحله انسان خصال خود انسان است.»(25) 2- تفکّر دومین مرحله تهذیب، تفکر است. تفکر «سیر باطنى انسان است از مبادى به مقاصد» و هیچ کس از مرتبه نقصان به مرتبه کمال جز به تفکر نتواند رسید.(26) مبادى تفکر یعنى نقطه آغازین اندیشه، عبارت است از نظر در آیات «آفاق و انفس»، تفکر در آثار خدا و نعمت هاى بى کران او که توجه به آن ها نفس را به خضوع و سپاس وامى دارد و نیز اندیشیدن انسان به سرنوشت خویش و وظیفه اى که در برابر آفریدگار خود دارد، و این که هدف از این زندگى دنیوى چیست؟ و مقصد نهایى حیات کجاست؟ و براى وصول به آن مقصد چه باید کرد؟ و بالاخره آگاهى علم و عمل و پرهیزکارى. آیات بسیارى از قرآن کریم، به تفکر و تدبر، نظر و اعتبار، توصیه مى کند، از جمله: «أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوْا فى أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إلّا بِالْحَقِّ...؛(27) آیا با خود نمى اندیشند که خداوند آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست، جز به حق نیافریده است.» در روایات نیز از تفکر به عنوان بهترین عبادت و طریق علم و عمل و نیل به سعادت و درجات عالیه یاد شده است. على(ع) مى فرماید: «لاعِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ»(28) و نیز در مقام نصیحت به فرزندش امام حسن(ع) خاطرنشان مى سازد: «لا عِبادَةَ کَالتّفَکُّرِ فِى صَنْعَةِاللَّهِ»(29) و همچنین مى فرماید: «ألتَّفَکُّرُ یَدْعُو إلَى البِّرِ وَ الْعَمَلِ»(30) و نیز مى فرماید: «اگر آنان در عظمت قدرت خداوند مى اندیشیدند و نعمت هاى بى کران او را یاد مى کردند، به راه راست بازمى گشتند و از عذاب دردناک مى هراسیدند اما دلها بیمار و چشم ها معیوب است.»(31) امام على بن موسى الرضا(ع) مى فرماید: عبادت به روزه و نماز بسیار نیست، بلکه عبادت به اندیشیدن در امر خداست: «لَیْسَ الْعِبادَةُ کَثَرةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ، اِنّمَا الْعِبادَةُ التَّفَکُّرُ فى اَمْرِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(32) و در برخى روایات تفکر یک ساعت معادل هفتاد سال عبادت به شمار آمده (33) که فلسفه آن سرنوشت ساز بودن تفکر است، بسا یک ساعت فکر کردن که سرنوشت انسانى را تغییر مى داده و بسا عبادت هاى چندین ساله که با غفلتى، به بى حاصلى انجامیده است. حضرت امام در چهل حدیث گوید: «اگر انسان عاقل لحظه اى فکر کند، مى فهمد که مقصود از این نظام چیز دیگرى است و منظور از خلقت، عالم بالاتر و بزرگ ترى است و این حیاتِ حیوانى مقصود بالذات نیست. انسان عاقل باید در فکر خود باشد و به حال بیچارگى خود رحم کند و با خود خطاب کند: اى نفسِ شقى! که سال هاى دراز در پى شهوات عمر خود را صرف کردى و چیزى جز حسرت نصیبت نشد، خوب است قدرى به خود رحم کنى، از مالک الملوک حقیقى حیا کن و قدرى در راه مقصود اصلى قدم زنى که آن موجب حیات همیشگى و سعادت دائمى است و سعادت همیشگى را مفروش به شهوات چند روزه فانى که آن هم به دست نمى آید، حتى با زحمت هاى طاقت فرسا.»(34) 3- عزم سومین مرحله تهذیب عزم است؛ یعنى: تصمیم بر انجام فرائض و ترک محرمات و جبران مافات و پایدارى در راه حق. انسان بدون عزم و تصمیم، به هیچ یک از مقامات نخواهد رسید. خداوند پیامبران برگزیده خود را به عنوان «اولى العزم» نام برده و پیامبراکرم(ص) را به صبر و پایدارى چون آنان فراخوانده است: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ اُولُواالْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ...».(35) على(ع) مى فرماید: خداوند پیامبرانش را با نیروى تصمیم و اراده قوى مجهز ساخت: «وَ لکِنَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِى قُوَّةٍ فى عَزائِمهِمْ»(36) همچنین ضمن یک خطبه ارشادى و تربیتى مى فرماید: سستى دل را با عزمى استوار درمان کن: «فَتَدَاوَ مِنْ داءِ الْفَتْرَةِ فى قَلْبِکَ بِعَزیمَةٍ»(37) حضرت امام درباره عزم بیانى دارد که خلاصه آن چنین است: «عزم، جوهره انسانیت و میزانِ امتیاز انسان است، و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است. و عزمى که مناسب با این مقام است عبارت است از تصمیم بر ترک معاصى و فعل واجبات و جبران آن چه از او فوت شده در ایام حیات و بالاخره عزم بر این که ظاهر و صورت خود را انسان عقلى و شرعى نماید و انسان شرعى عبارت از آن است که موافق مطلوبات شرع رفتار کند و ظاهرش ظاهر رسول اللَّه(ص) باشد و تأسى به آن بزرگوار بکند در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک...» «پس اى عزیز بکوش تا صاحب عزم و اراده شوى، که خداى نخواسته اگر بى عزم از این دنیا هجرت کنى، انسان صورى بى مغزى هستى که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى، زیرا آن عالم محل کشف باطن و ظهور سریره است و جرئت بر معاصى کم کم انسان را بى عزم مى کند و این جوهر شریف را از انسان مى رباید.»(38) نکته شایان ذکر، عواملِ تقویت عزم و یا سستى اراده است. به طور خلاصه تملک نفس و اتکال به حق و پرهیز از معاصى مى تواند عزم را قوت بخشد و سستى اراده را درمان کند، زیرا براى تضعیف اراده و سستى عزمِ آدمى هیچ عاملى همانند گناه نیست و تا انسان درهاى گناه را به روى خود نبندد و هواهاى نفسانى را به بند نکشد، داراى عزمى استوار نخواهد شد. قدرت روحى و ارادى انسان هنگامى بروز مى کند که امیال نفسانى را مهار کنند تا استعدادهاى معنوى او متجلى گردد. به همان مقیاس که مجاهده در تقویت اراده نفسانى مؤثر است، گناه و معصیت عزم و اراده را از انسان سلب مى کند و او را به موجودى سست و بى اراده بدل مى سازد. هرچند عوامل تضعیف و سستىِ اراده به حسب حالات روانى و حساسیت هاى افراد مختلف است، اما همچنان که در روایات نیز اشاراتى وجود دارد، از چشم و گوش که دریچه ارتباطى انسان به جهان خارج اند به عنوان عامل بسیار مؤثرتر مى توان یاد کرد. جوانى و نیروى اراده همان گونه که در جوانى، نیروهاى جسمانى فعال و با نشاط است و مى تواند بر مشکلات فایق آید، نیروهاى روانى جوان نیز قوى تر از دوران کودکى و پیرى است، چه بسیار مشکلاتى که جوان با اراده آهنین خود آسان مى کند و چه بسا ره آوردهاى زیبایى که به بار مى آورد؛ همان گونه که آسیب پذیرى جوان نیز قابل انکار نیست. از این رو بر مربیان است که زمینه هاى درخشان استعدادهاى روانىِ جوانان را بشناسند و در تربیت آنان بکوشند و جوانان نیز از سرمایه سرشار جوانى بهره گیرند و پیش از آن که به پیرى برسند در اصلاح و تهذیب نفس بکوشند. حضرت امام مى فرماید: «جوانان ننشینند که گرد پیرى، سر و روى آنان را سفید کند. شما تا جوان هستید مى توانید کارى انجام دهید، تا نیروى جوانى دارید مى توانید هواهاى نفسانى، مستتهیات دنیایى و خواسته هاى حیوانى را از خود دور سازید، ولى اگر در جوانى به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید، دیگر در پیرى کار از کار گذشته است. تا جوانید فکرى کنید، نگذارید پیر و فرسوده شوید.»(39) 4- مشارطه مشارطه که آن را معاهده نیز مى گویند، عبارت است از شرط و تعهد انسان بر ترک معصیت و پاى بندى به عهد و میثاقى که در این خصوص بسته است. در قرآن کریم به التزام تعهدات که بالاترین آن ها تعهد با خدا است تأکید فراوان شده است، از جمله: «وَ اَوْفُوا بِعَهْدِاللَّهِ اِذا عاهَدْتُّمْ...»(40) «...و أَوفُوا بِالْعَهْدِ اِنَّ العَهْدَ کانَ مَسْئُولاً»(41) چون با خدا عهد و پیمان بستید، وفا کنید. وفا کنید به عهد خدا که عهد مورد سؤال است. على(ع) مى فرماید: هرگاه بر کار نیک عزم کردید، بدان عمل کنید: «اِذا عَقَدْتُمْ على عَزائِمِ خَیْرٍ فَامْضؤُها»(42) حضرت امام در مشارطه، گفتارى دارد که بخشى از آن چنین است: «مشارطه آن است که در اوّل روز مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرموده حق تبارک و تعالى رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد و معلوم است که یک روز خلاف نکردن امرى است خیلى سهل و انسان به آسانى مى تواند از عهده به درآید...»(43) 5- مراقبه" "مراقبه آن است که در تمام مدتى که شرط کرده است خلاف نکند، مراقب خود باشد و بر عهد و پیمان بایستد و به وسوسه هاى شیطان و نفس دل نسپارد و از شر آن ها به خدا پناه برد، و خدا را مراقبِ خود بداند: «إنّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً»(44) على(ع) مى فرماید: «اِجْعَل لِنَفْسِکَ على نَفْسِکَ رَقیبا...»(45) حضرت امام مى گوید: «انسان باید مثل طبیب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماید و مهار نفس سرکش را از دست ندهد که به مجرد غفلت مهار بگسلد و انسان را به خاک مذلت و هلاک کشاند و در هرحال به خداى تعالى پناه برد از شر شیطان و نفس اماره.»(46) حافظ گوید: پاسبانِ حرمِ دل شده ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم 6- محاسبه محاسبه آن است که انسان هر روز از خود حساب گیرد که چه طاعتى یا معصیتى مرتکب شده است، اگر طاعتى داشته بر آن بیفزاید و اگر گناهى مرتکب شده در جبران آن بکوشد و بداند که خداوند از اعمال و اسرار نهان او آگاه است و آن را حساب رسى خواهدکرد: «...وَ اِنْ تُبْدُوا ما فى اَنْفُسِکُمْ اَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ»(47) على(ع) مى فرماید: آن کس که نفس را حساب رسى کند بر عیب ها و گناهانش واقف گشته از گناهان پوزش طلبد و در اصلاح عیب هایش بکوشد. «مَنْ حاسَبَ نَفْسَهُ وَقَفَ على عُیوبِهِ وَ اَحاطَ بِذُنوبِهِ وَ استَقالَ الذُّنُوبَ وَ اَصْلَحَ العُیوُبَ»(48) امام موسى بن جعفر(ع) مى فرماید: از ما نیست کسى که هر روز نفس خود را محاسبه نکند و اگر عمل نیک انجام داده بر آن بیفزاید و اگر بد کرده از آن استغفار کند: «لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فى کُلِ یَوْمٍ...»(49) 7- تذکر تذکر یعنى متذکر عظمت خداوند بودن و نعمت هاى او را یاد کردن و توجه داشتن به این که انسان در محضر خدا است و باید از گناه بپرهیزد. آیات در باب ذکر و تذکر بسیار است. از جمله: در سوره مبارکه «احزاب» مؤمنان را به ذکر بسیار توصیه مى کند: «یااَیُّهَاالَّذِینَ آمَنوُا اذْکُرُوْاللَّهَ ذِکْرًا کَثیراً»(50) و در سوره «اعراف» در وصف پرهیزکاران آمده است که: آنان با تذکر و تنبه، وساوس شیطانى را دفع کرده و با بصیرت ایمانى از گناه اجتناب ورزند: «اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوْا فاِذاهُمْ مُبصِرُونَ».(51) نقطه مقابل تذکر، فراموشى و غفلت است که در آیات و روایات مورد نکوهش قرارگرفته است. قرآن کریم هشدار مى دهد: از کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند خودشان را از یادشان برد و به ورطه فسق و فجور کشیده شدند: «وَلا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوااللَّهَ فَاَنْسَیهُمْ اَنْفُسَهُم أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ».(52) و در جاى دیگر مى فرماید: و شیطان بر آنان مسلط شده و ذکر خدا را از یادشان برده است: «اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیطانُ فَأَنَسیهُم ذِکْرَاللَّهِ»(53) على(ع) غفلت را زیان بارترین دشمنان و نوعى بیمارى و بدترین مستى ها و عامل کوردلى و مرگ قلب خوانده است: «الغَفْلَةُ اَضَرُّ الأَعْداءِ»(54) «اِحْذَرُوَا الْغَفْلَةَ فَاِنَّها مِنْ فِقدانِ الْحِسِّ»(55) سُکْرُ الغَفْلةِ وَ الغُرُورِ أبَْعْدُ أِفاقَةً مِنْ سُکْرِ الخُمُورِ»(56) «دَوامُ الْغَفْلَةِ یُعْمِى البَصیرَةَ»(57) «مَنْ غَلَبَتْ عَلَیه الغَفْلَةُ ماتَ قَلْبُهُ»(58) حضرت امام مى فرماید: «این همه مصیبات و گرفتارى به دست نفس اماره و شیطان رجیم از غفلت از یادحق وعذاب و عقاب اوست. غفلت از حق، کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان رابر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند و تذکر و یادآورى از حق دل را صفادهد و قلب را صیقلى نماید و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کندو از قید اسارت برهاند و حب دنیا را که منشأ خطیئات و سرچشمه سیأت است از دل بیرون کند.»(59) ضبط خیال در زمره شرایط تزکیه نفس، از ضبط خیال نیز نام برده اند. چه نیروى تخیل همانند مرغى به هر سوى پرواز مى کند و گاه در دام اوهام فاسد و خیالات باطل مى افتد و سبب انحراف فکر و اعتقاد و آلودگى روح و فساد در عمل مى گردد. از این رو مهارکردن نیروى خیال و هدایت آن در قلمرو شرع و عقل براى رهروان طریق کمال ضرورى است. ه) ره توشه مجاهده (تقوا) در منابع اسلامى از تقوا و ورع به عنوان توشه سیر و سلوک و تهذیب نفس به طور گسترده و مکرر سخن به میان آمده است. قرآن کریم، تقوا را بهترین توشه انسان در سفر الى اللَّه دانسته: «وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَالزَّادِ التَّقْوى »(60) و صدها مورد از آن سخن گفته است و مواعظ رهبران دین از توصیه به ورع و تقوا و بیان صفات متقّین آکنده است که نمونه آن نهج البلاغه مى باشد. امیرالمؤمنین(ع) تقوا را سرسلسله اخلاق خوانده و مى فرماید: «التُّقى رَئیسُ الْأخلاقِ».(61) تقوا از «وقایه» به معناى نگاهداشتن است و در این جا صیانت نفس و خویشتن دارى و اطاعتِ اوامر الهى و اجتناب از نواهى او است. از موارد استعمال این دو واژه چنین به دست مى آید که مفهوم تقوا از مفهوم ورع گسترده تر است و شامل فعل واجبات و ترک محرمات مى شود، در حالى که ورع بیشتر به جنبه منفى یعنى اجتناب از حرام و شبهه ناظر است که به دلالت التزامى فعل واجبات را نیز دربر مى گیرد. برخى روایات به مفهوم مشترک و نقش مشابه این دو اشاره دارد. در سخنان على(ع) آمده است: «اَلْوَرْعُ اِجْتِنابٌ»(62)، «التَّقوى اِجْتِنابٌ»(63) و همچنین در تأثیر این دو بر صلاح و اصلاح نفس مى فرماید: «سَبَبُ صَلاحِ النَّفسِ الوَرَعُ»(64)، «أََلتَّقْوى مِفْتاحُ الصَّلاحِ».(65) به هرحال آن چه مسلم است، حقیقت تقوا و ورع با مفهومى که بدان اشاره شد، زاد و توشه انسان در سیر و سفر روحانى و یکى از ارکان پیمایش مدارج کمال است که بدون آن به هیچ یک از مقامات نتوان رسید. پیامبر اکرم(ص) به ابوذر غفارى فرمود: بر تو باد به تقواى الهى که آن سرسلسله همه امور است: «عَلَیْکَ بِتَقْوَى اللَّه فَاِنَّهُ رَأسُ الْأمْرِ کُلِّهِ».(66) گفتنى است که تقوا مدارج و مراحلى دارد که از آن در سخن پیشوایان دین به تقواىِ «عام» یعنى پرهیز از محرمات، تقواى «خاص» یعنى پرهیز از حلال و تقواى «خاص الخاص» یعنى روى برتافتن از غیر خدا، تعبیر شده است.(67) همچنان که از مراحل و درجات قلبى و عملى تقوا نیز سخن به میان آمده و در قرآن به این مراتب و مراحل اشاراتى وجود دارد. نظیر این آیات: «... و مَن یُعَّظِمْ شَعائِرَاللَّهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلوُبِ»(68)، «اِتَّقُوااللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»(69)، «فَاتَّقُواللَّهَ مَااستَطَعْتُم...».(70) که آیه نخستین به تقواى قلب نظر دارد و آیه دوم به کامل ترین مرحله تقوا و آیه سوم به مراحل آن ناظر است و با توجه به این نکته مى توان گفت برخى از مراحل تقوا هدف و برخى دیگر مقدمه است، یعنى از مرحله ذاتى به مرحله عالى رسیدن و اختلاف این مراتب به درجات ایمان افراد بستگى دارد که در این جا به صدد تفصیل آن نبوده و تنها به بیان زیربناى تقوا و طریق تحصیل آن و تأثیرى که در تهذیب نفس و کمال انسانى دارد و ثمراتى که برجاى مى نهد، اشاره مى کنیم. تحصیل تقوا و آثار آن پیدایش ملکه تقوا، جز در پرتو ایمان و خوفِ خدا امکان پذیر نیست. قرآن کریم تصریح مى کند که ترس از مقام ربوبى و عقوبت الهى تنها عامل بازدارنده از گناه یعنى رکن اصلى تقوا است: «وَ اَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الهَوى . فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ المَأوى .»(71) هرگاه انسان خداوند را بر سرّ و نهان و افعال و کردار خویش ناظر بداند و خود را در محضر ربوبى ببیند و به کیفر و پاداش او مؤمن باشد، بى تردید، در پیراستن نفس از آلودگى ها خواهد کوشید. على(ع) مى فرماید: پروا گیرید از خداوندى که اگر بگویید مى شنود و اگر پنهان کنید، مى داند: «اِتَّقُوااللَّهَ الَّذِى اِنْ قُلْتُم سَمِعَ وَ اِنْ اَضْمَرْتُم عَلِمَ».(72) و نیز با اشاره به تأثیرى که اعتقاد به بهشت و دوزخ در کنترل امیال نفسانى دارد، مى فرماید: «مَنْ اشْتاقَ اِلَى الجَنَّةِ سَلاعَنِ الشَّهَواتِ»(73)، «مَنْ اَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجتَنَبَ الُمحَرَّمات.»(74) همچنین تمرین بر ترک معاصى نقش مؤثرى در دستیابى به تقوا و پرهیزکارى دارد، همان گونه که در روایات بر آن تأکید شده است. امام صادق(ع) مى فرماید: درهاى گناه را بر اعضا و جوارح خود ببند که اثر گناه به قلب تو نفوذ مى کند و آبرویت را نزد خدا مى برد و در قیامت حسرت و پشیمانى و شرمسارى ببار مى آورد: «اَغْلِقْ اَبوابَ جَوارِحِکَ عَلى ما یَقَعُ ضَرَرُهُ اِلى قَلْبِک...»(75) از على(ع) پرسیدند: به چه وسیله مى توان از گناه چشم پوشید؟ فرمود: با آرامش گزیدن در سایه سلطنت خداوندى که بر اسرار نهان آگاهى دارد، همانا چشم، جاسوس قلب و پیک عقل است. پس از آن چه شایسته دین تو نیست و جان از آن بیزار است و عقل آن را نمى پذیرد، دیده فرو بند.(76) و در سخن دیگر با اشاره به تبعاتِ معاصى، خاطرنشان مى سازد که: گناه لذتى زودگذر دارد اما عقوبتى پایدار و مقتضاى عقل نیست که آدمى با لذّت زودگذر، عقوبت ابدى را براى خود فراهم مى سازد: «أُذکُرُوا انْقِطاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.»(77) از جمله عواملى که راه را براى سلطه شیطان و بى تقوایى هموار مى سازد نگاه نامشروع است که آیات و روایات نسبت به آن هشدار داده و از آن برحذر داشته است. لذا در راه تهذیب و تزکیه نفس، نگهدارى چشم از اهمیت بسیارى برخوردار است. همچنان که قرآن بیانگر آن است: «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبصارِهِم وَ یَحْفَظُوا فُرُوُجَهُم ذلِکَ اَزْکى لَهُم...».(78) على(ع) مى فرماید: «چشم ناسپاس ترین اعضا و جوارح است، پس به خواهش آن توجه نکنید که شما را از یاد خدا بازمى دارد.»(79) امام صادق(ع) مى فرماید: «النَّظرُ سَهْمٌ مِنْ سِهامِ اِبلیسَ مَسْمُومٌ و کَمْ مِنْ نَظْرَةٍ اَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِیلةً.»(80) امام در این روایت، نگاه را به تیرى زهرآگین تشبیه مى کند که مسمومیت و آلودگى را به سراسر وجود انسان مى گستراند. عیسى بن مریم(ع) با حواریین خود گفت: «اِیّاکُم وَ النَّظَرَ اِلَى الَمحْذُوراتِ فَاِنَّها بَذْرُ الشَّهَواتِ وَ نَباتُ الفِسْق.»(81) از نظر کردن به موارد حرام بپرهیزید، زیرا نگاه بذر شهوات و نهال فسق و فجور است. حضرت امام در بیان تحصیل تقوا مى فرماید: «و پاک شدن از این کثافات و رهایى از قید خوارى و مذلت به معالجه اساس نفس است و آن با علم و عمل نافع صورت گیرد. اما عمل، پس با ریاضات شرعیه و مخالفت نفس است در مدتى که آن را از محبت مفرط به دنیا و تبعیت از شهوات و هواهاى نفسانیه منصرف کند، تا آن که عادت به خیر و کمالات کند.»(82) ثمرات تقوا چنان که از آیات و روایات برمى آید: تقوا زمینه تجلیات معنوى و ایمانى و دستیابى به صفاىِ نفس و روشن بینى و کمال هرچه بیشتر انسان و رهایى از چنگال مشکلات و اسارت هاى مادى و سلامت دین و دنیاست. قرآن کریم در مقام بیان نقش تقوا در روشن بینى و تحصیل نور بصیرت مؤمنان مى فرماید: «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرقانا...»(83) و همچنین تأثیر تقوا را در رهایى از مشکلات و فراهم آوردن رزق مادى و معنوى از سوى خداوند خاطرنشان مى سازد: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخرَجاً. و یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِب...»(84) على(ع) تقوا را به دژ استوار و نفوذناپذیرى مانند مى کند که هرکس بدان پناه برد از وساوس شیطان و خطرات نفس و آثار زهرآگین گناه مصون مى ماند.(85) و در سخن دیگر، گناه را به توسن چموش لجام گسیخته اى مانند فرموده که سواره اش را به آتش دوزخ درافکند و تقوا را به مرکب آرام و رهوارى که زمامش در کف سواره اش باشد و او را به بهشت برین برساند.(86) همچنین تقوا عامل مؤثرى است جهت تثبیت عقاید و پرورش فضایل و قبولى اعمال صالحه. قرآن با تأکید بر این مطلب مى فرماید: «اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ».(87) به گفته حضرت امام(ره): «خشیت از حق را که مؤثر تام در تقواى نفوس است یکى از عوامل اصلاح نفس و دخیل در اصابه اعمال و حسن و کمال آن ها باید شمرد. زیرا تقوا علاوه بر آن که خود از مصلحات نفس است، مؤثر در تأثیر اعمال قلبیه و قالبیه انسان و موجب قبولى آن ها نیز هست. چنان که خداى تعالى مى فرماید: «اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقینَ؛ خداوند از پرهیزکاران قبول مى کند و بس.»(88) و نیز تقوا ره توشه آخرت است. آراستن نفس به تقوا همان تزکیه و رشد دادن آن مى باشد که بقاى آن را به صورتى سالم و فطرى و به دور از آفات تضمین کرده و نهال سعادت آخرت را در نفس بارور سازد. قرآن مى فرماید: «...و تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَالزَّادِ التَّقوى وَ اتَّقُونِ یا أُولِى الأَلْباب.»(89) --- 1. سوره انفال، آیه 29. 2. سوره یوسف، آیه 53. 3. نهج الفصاحه، ص 66: عن الصادق(ع): «احذرو لاهوائکم کما تحذرون اعدائکم فلیس شى ء اعدى للرجال من اتباع اهوائهم و حصائدالسنتهم» (کافى، ج 2، ص 235). 4. تصنیف غرر، ص 234. 5. سوره جاثیه، آیه 23. 6. مصباح الشریعة، ص 169. 7. سوره روم، آیه 10. 8. چهل حدیث، ص 220. 9. گلستان سعدى. 10. ابى عبداللَّه(ع): ان النبى بعث بِسَرِیّةٍ فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى علیهم الجهاد الاکبر قیل یا رسول اللَّه و ما الجهاد الاکبر؟ قال جهاد النفس» (فروع کافى، ج 5، ص 12). 11 12 13 14-. تصنیف غرر، ص 243. 15. نهج البلاغه، نامه 53، ص 326. 16. تصنیف غرر، ص 243. 17. نهج البلاغه، نامه 45. 18. در فرهنگ امروز عرب از ورزش به عنوان ریاضت بدنى تعبیر مى شود. بدین ترتیب بى تناسب نیست گفته شود: همان گونه که ورزش جسمانى بر قواى بدن مى افزاید، ورزش روحى (ریاضت) نیز قدرت نفسانى بشر را بالا مى برد و هر اندازه با تمایلات تن مبارزه شود روح قوى تر شده و اعمال خارق العاده انجام مى دهد. راز اعمال غیرعادى مرتاضان را در همین قدرت روحى باید جست هرچند مشروع بودن برخى ریاضت ها جاى گفت وگو است و ریاضت شرعى با ریاضت هاى غیرشرعى تفاوت بارز دارد. 19. اوصاف الاشراف، صص 25 - 26. این نفس خود بین گر بمیرد زنده گردد جانى که در خود بنگرد نور خدا را ویران کن این خاکى سراى تن که جانت منزل کند کاخ سماوات علا را مهدى الهى قمشه اى 20. چهل حدیث، ص 15. 21. انسان موجود ناشناخته، ص 14. 22. سوره انسان، آیه 27. 23. سوره مدثر، آیات 1 و 2. 24. سوره شعراء، آیه 214. 25. نهج البلاغه، خطبه 223، ص 257. 26. چهل حدیث، ص 86 - 85. توصیه هایى که در خصوص «سیر فى الارض» و عبرت از سرنوشت گذشتگان و تفکر در عواقب اعمال و زیارت اهل قبور و عیادت بیماران و تشییع جنائز و امثال آن شده علاوه بر بعد اخلاقى و اجتماعى، عامل تنبه و بیدارى است: پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «کفى بالموت واعظا». 27. اوصاف الاشراف، ص 33. 28. سوره روم، آیه 8. 29. نهج البلاغه، قصار 113، ص 380. 30. سفینه البحار، ماده فکر. 31. همان. 32. نهج البلاغه، خطبه 185. 33. اصول کافى، ج 2، ص 55. 34. «تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة» اوصاف الا شراف، ص 43. 35. چهل حدیث. ص 6. 36. سوره احقاف، آیه 35. 37. نهج البلاغه، خطبه 192، ص 215. 38. همان، خطبه 223، ص 257. 39. چهل حدیث، ص 8 - 7. حضرت امام از استاد خود «مرحوم شاه آبادى» نقل مى کند که: «بیش تر از هرچه، گوش کردن به تَغنیات سلب اراده و عزم از انسان مى کند.» مقصود از تغنیات، همان غنا و لهو و لعب است که در شرع مقدس حکم به تحریم آن شده است. 40. جهاد اکبر، ص 60. 41. سوره نحل، آیه 91. 42. سوره اسراء، آیه 34. 43. تصنیف غرر، ص 476. 44. چهل حدیث، ص 8. 45. سوره نساء، آیه 1. 46. تصنیف غرر، ص 235. 47. چهل حدیث، ص 238. 48. سوره بقره، آیه 284. 49. تصنیف غرر، ص 236. 50. محاسبة النفس، ص 13. 51. سوره احزاب، آیه 41. 52. سوره اعراف، آیه 201. 53. سوره حشر، آیه 19. 54. سوره مجادله، آیه 19. 55. تصنیف غرر، ص 265. 56. همان، ص 266. 57. همان، ص 265. 58. همان، ص 265. 59. همان، ص 266. 60. چهل حدیث، ص 249. 61. سوره بقره، آیه 197. 62. نهج البلاغه، صبحى صالح، حکمت 410. 63. تصنیف غرر، ص 268. 64. همان، ص 268. 65 66. همان، ص 271. 67. همان، ص 271. 68. میزان الحکمه، ج 10، ص 619 و بحارالانوار، ج 70، ص 282. 69. ر.ک: سفینة البحار، ماده «وقى». 70. سوره حج، آیه 32. 71. سوره آل عمران، آیه 102. 72. سوره تغابن، آیه 16. 73. سوره النازعات، آیات 41 - 40. 74. تصنیف غرر، ص 269. 75. همان، ص 146. 76. همان، ص 146. 77. مصباح الشریعه، ص 77. 78. بحارالانوار، ج 104، ص 41. 79. نهج البلاغه، حکمت 433. 80. سوره نور، آیه 30. 81. بحارالانوار، ج 104، ص 36. 82. بحارالانوار، ج 104، ص 40. 83. همان، ص 42. 84. چهل حدیث، ص 279. 85. سوره طلاق، آیات 3 - 2. 86. «اعلموا عبادَاللَّه! اَنَّ التقوى دارحصن عزیز و الفجور دار حصن ذلیل لایمنع اهله و لایحرز من لجأ الیه. الا و بالتقوى تقطع حُمَةُ الخطایا و بالیقین تدرک الغایة القصوى.» (نهج البلاغه، خطبه 157). 87. نهج البلاغه، خطبه 16. 88. سوره مائده، آیه 27. 89. چهل حدیث، ص 279. 90. سوره بقره، آیه 197." "فصل ششم: راهبردهاى تربیتىِ اسلام(3) --- 3- احکام و شرایع الف) حقیقت و راز عبادت عبادت و تقرب عبادت و انسان سازى ج) عبادت و ذکر حقیقت ذکر و آثار آن د) بعد تربیتى نماز رابطه نماز و اخلاق د) نگاهى به سایر عبادت ها ه) فلسفه تربیتى محرمات 4- روش عقلانى --- 3- احکام و شرایع سومین راهبرد تربیتى اسلام، احکام و شرایع است. قبل از ورود به اصل بحث توجه به این نکته ضرورى است که دین داراى سه عنصر بنیادین یعنى: عقاید و شرایع و اخلاق است که روح حاکم بر همه این ها چیزى جز انقیاد و اطاعت و تسلیم و تعبد به مفهوم مطلق در برابر مبدأ آفرینش نیست و به همین دلیل سه عنصر یاد شده قابل تفکیک و تجزیه نیستند. عقاید بدون شرایع و اخلاق پاى برجا نمى ماند و شرایع و اخلاق در تثبیت و تعمیق عقاید نقش علمى ایفا مى کند و شرایع و اخلاق نیز بدون ایمان و اعتقاد اساس و پایه ندارد و چنین است رابطه اخلاق با احکام و شرایع. همان گونه که تأثیر معنوى شرایع در پرتو ملکات فاضله نفسانى است، فضایل نیز در سایه شرایع رشد و بالندگى دارد. بدین ترتیب نقش تربیتى شرایع و تأثیر آن ها در اخلاق حقیقى است که از پیوستگى و انسجام ارکان دین مایه مى گیرد.(1) هریک از احکام و عبادات و تکالیف شرعى مشتمل بر مصلحت و تأثیر ویژه اى در حیات فردى و اجتماعى انسان مى باشد که در تشریع آن مورد توجه بوده است، اما فلسفه کلى این تکالیف همانا کمال انسانى و تربیت اخلاقى است. همچنان که محرمات و مکروهات نیز به دلیل آثار منفى که بر جاى مى نهد مورد نهى وانکار قرار گرفته اند، به طور کلى هیچ امرى به عنوان واجب یا مستحب مطرح نمى شودمگر آن که نقش مثبت و سازنده دارد و هیچ چیز عنوان حرام یا مکروه نداردمگرآن که آثار زیانبار و نامطلوب ببار مى آورد. این حقیقت با اندک تأملى دراحکام وشرایع قابل لمس است و اینک با توضیحى بیشتر چند عنوان را موردمطالعه قرار مى دهیم: - حقیقت و راز عبادت - عبادت و انسان سازى - عبادت و ذکر - بُعد تربیتى نماز - نگاهى به سایر عبادت ها - فلسفه تربیتى محرمات الف) حقیقت و راز عبادت عبادت به معناى خضوع و انقیاد است و با این مفهوم عام حقیقتى است جارى در کل ممکنات و ساکنان آسمان و زمین که همگان سر به فرمان واجب الوجود دارند: «اِنْ کُلُّ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأرْضِ اِلاَّ آتِى الرَّحْمنِ عَبْداً»(2) و بدین مفهوم تمام کائنات - به زبان حال یا زبان قال - تسبیح خوان پروردگارند هرچند براى ما مفهوم نباشد: «وَ اِنْ مِنْ شَئٍ اِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ...».(3) فلسفه این تعبد یعنى تبعیت از سنن و قوانینى که مبدأ هستى در آفرینش هر موجودى به ودیعه نهاده، رمز تکامل موجودات است. اما عبودیت در مورد انسان با مفهوم برترى مطرح مى شود و علاوه بر جنبه تکوینى بعد تشریعى دارد و از اراده و اختیار او منبعث است که با شناخت خداىِ واحد به عنوان کامل ترین ذات و صفات و منزه از هر نقص و کاستى و شناخت رابطه او با جهان که «آفرینندگى، نگهدارى، فیّاضیّت، عطوفت و رحمت» است، عکس العملى به نام پرستش در نفس ایجاد مى شود. بنابراین در تعریف عبادت مى توان گفت: نوعى رابطه خاضعانه، ستایش گرانه و سپاس گزارانه است که انسان با خداى خود از روى معرفت و احساس و با اراده و اخلاص برقرار مى کند(4) و داراى سه جلوه «قلبى، عملى و ربانى» و یا «قلبى و قالبى» با مراتب مختلف مى باشد و هریک از این سه به ترتیب رتبه حائز اهمیت است در عین حالى که سرچشمه اصلى عبودیت را در قلب باید جست وجو کرد. و بدین سان عبادت، پرواز مجذوبانه روح است به مبدأ هستى و کمال و جمیل على الاطلاق که قلب آن را با پیوستن به خدا و انقطاع از غیر، با تمام وجود احساس مى کند و خود را فانى در حق مى نگرد که این مرحله از عبادت پس از مرگ و در جهان بازپسین نیز پابرجاست و در مقام عمل حرکت مشتاقانه انسان است در مسیر بندگى و تسلیم عملى به منظور درک حقیقت معرفت و مراتبى از کمال لایتناهى که در حقیقت پرستش نهفته است. امام صادق(ع) مى فرماید: پرستش حقیقتى است که کنه آن ربوبیت است، پس آن چه در عبودیت یافت نمى شود در ربوبیت مى توان یافت و آن چه از ربوبیت پوشیده است در عبودیت مى توان به دست آورد: «ألعُبُودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّة فَما فُقِدَ فِى العُبُودیَّةِ وُجِدَ فِى الرُّبُوبِیَّةِ وَ ما خفِىَ مِنَ الرُّبُوبِیَّةِ اُصِیبَ فِى العُبُودِیَّةِ».(5) از این رو خداوند فلسفه آفرینش و تکوین جن و انس را پرستش و بندگى دانسته است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْأنْسَ اِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(6) انسان براى پرستش آفریده شد و در مقام «تکوین» به گونه اى تجهیز گردیده که به پرستش گرایش داشته باشد و گمشده واقعى خود را از این طریق بجوید لذا بندگى را نمى توان از هویت انسانى جدا ساخت و فلسفه شرایع الهى نیز جز عبادت خالصانه حق با مفهوم گسترده آن نبوده و در مقام «تشریع» انسان بدین تکلیف موظف گردیده است: «وَ ما اُمِرُوا اِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ...»(7) و بدین ترتیب «خلق و امر» و «تکوین و تشریع» همسان و هماهنگ آدمیان را به پرستش حق فرامى خوانند. عبودیت، صراط مستقیم و عهد دیرین خدا است با انسان (8) تا وى را از شرک و خودخواهى و هواپرستى و سرگشتگى و تباهى برهاند و با سیر صعودى به مقصد والاى کمال برساند. عبادت و تقرب چنان که مى دانیم عبادت، مشروط به «قصد قربت» است. حقیقت قرب در این جا فراتر است از قرب زمانى یا مکانى و یا اعتبارى، بلکه قرب معنوى است؛ یعنى همان فناى در حق و رنگ خدایى گرفتن و به گرمى ایمان گداخته شدن و از تعلقات بریدن که این خود درجاتى دارد. حال اگر بنده اى به یکى از منازل قرب حق رسید و عنصر عبودیت و خشوع در نفس او شکل گرفت و حالت ملکه پیدا کرد و شاکله درون و برونش صبغه خدایى یافت، مظهر صفات خدا و عدل و رحمت و خیر و فضیلت و پاکى مى شود و از هرچه موجب بُعد است روى برمى تابد که حقیقت تهذیب و اخلاق در اسلام چیزى جز این نیست. در حدیث قدسى آمده: «بنده من با نوافل آنقدر به من نزدیک مى شود که گویى چشم و گوش و زبان و دست او مى شوم.»(9) و على(ع) مى فرماید: «دَوامُ الْعبادَةِ بُرْهانُ الظَّفَرِ بِالسَّعادَةِ؛(10) استمرار بندگى دلیل دستیابى به سعادت است.» و نیز مى فرماید: «فَضیلَةُ السّادَةِ حُسْنُ العِبادَة؛(11) فضیلت و برترى مهتران نیکو پرستش کردن است.» حضرت امام مى فرماید: «وقتى سالکِ الى اللَّه، قدم بر فرق خطوط خود بلکه خود و عالم نهاد و خود را یکسره خالص کرد از رؤیت غیر و غیریت، در قلب او جز حق جایگزین نشد و بیت اللَّه را از بت ها به دست ولایت خالى کرد و از تصرف شیطان تهى نمود، دین او و عمل او، باطن او و ظاهر او براى حق خالص شود و حق تعالى چنین دینى را براى خود اختیار فرمود.»(12) عبادت و انسان سازى عبادت براى پرورش انسان کامل است و هر رهروى به مقیاس درک و دریافت حقیقت عبودیت و قرب به مرحله اى از کمال مى رسد. پرستش و نیایش قلب را به خدا پیوند مى زند، روح را تغذیه معنوى مى کند و جوارح را به تسلیم در برابر نفس قدسى و تکامل یافته وامى دارد. هر اندازه انسان از مدارج عبودیت برخوردار باشد و بیشتر به کمال مطلق و مبدأ عز ربوبى نزدیک شود، اعمالش وجهه خدایى مى گیرد و گوهر انسانیت را مى یابد و از اسارت نفس مى رهد و با تفوق بر جهان مادى و خروج از مدارِ زمان و مکان و پیوند به مبدأ لایزال از فنا و زوال رهایى مى یابد و جاودانه مى شود. و در این حال نه تنها عبادات و مناسک او براى خدا خالص مى گردد بلکه تمام وجود و حیات و مماتش، رنگ تعبد مى پذیرد: «قُلْ اِنَّ صَلاتِى وَ نُسُکِى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتِىِ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمین».(13) در چنین حالتى است که انسان به فلسفه آفرینش خویش پى برده و هم آهنگ با مجموعه هستى که مسخرّ و تسبیح گوى حق اند، آزادانه و آگاهانه و با اراده استوار مسیرى را که خداوند براى کمال او برگزیده مى پیماید و اعمال و اخلاق و اراده و تصمیم خود را در اراده حق فانى مى کند و تمام لحظات زندگى اش در مسیر قرب الهى قرار مى گیرد و در ارتباط با «خود و خلق و جهان»، نقش محورى «خدا» را لحاظ مى کند و از این جاست که «تربیت اخلاقى» رنگ خدایى مى گیرد و انسانِ متخلق به اخلاقِ خدایى از آن چه رنگ نفسانى و شیطانى دارد مى گریزد و تا بدان جا پیش مى رود که با رسیدن به «ولایت مطلقه» الهیه، به مقام عصمت که ویژه انبیاء و اوصیاء(ع) است و تالى عصمت که براى اولیا است ارتقا مى یابد. این درحالى است که هرگاه انسان محکوم خودخواهى و هوا پرستى شد از خدا و مقام عبودیت و انسانیت دور افتاده و از منزل قرب مهجور مى گردد و به «اسفل سافلین» کشیده شده و اعمال و رفتارش، این سقوط و انحطاط را بازگو مى کند. حضرت امام(ره) با اشاره به نقش محورى عبادت و سرچشمه آن که با ملکوت نفس و قلب آدمى سر و کار دارد و بر ملک بدن و اعضا و جوارح نفوذ و تأثیر مى نهد، چنین مى فرماید: «یکى از اسرار بزرگ عبادات و ریاضات شرعیه آن است که بدن و قواى طبعیه و جنبه ملک، تابع و منقاد روح گردد و اراده نفس در آن ها نافذ شود که به مجرد اراده، بدن را به هرکار بخواهد وادار کند و از هر کار بخواهد باز دارد، ملک بدن و قواى ظاهره مُلکیه تابع و مقهور و مسخر ملکوت گردد به نحوى که بى مشقت و تکلف هرکارى بخواهد انجام دهد و اگر اراده تام و تمام شود و عزم قوى و محکم گردد مثل ملک بدن و قواى ظاهره و باطنه آن مثل ملائکه شود که عصیان خدا نکند به هرچه آن ها را امر فرماید، اطاعت کنند و از هرچه نهى فرماید، منتهى شوند بدون آن که با تکلف و زحمت باشد.»(14) ج) عبادت و ذکر ذکر از مدارج عالى ایمان و به مثابه روح است در کالبد بندگى و انسان سازى و جایگاه آن در معارف الهى تا بدان جاست که قرآن کریم تشریع نماز را به منظور دستیابى به آن دانسته است: «و اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرِى».(15) و ضمن آن که از نماز به عنوان عامل بازدارنده از ناشایستگى ها یاد مى کند، تأکید مى ورزد که ذکر خدا بالاترین است: «...اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ و لَذِکْرُاللَّهِ اَکْبَرُ...».(16) این نه به منظور پایین آوردن شأن نماز است - که «عمود دین»(17) و ستون استوار ایمان مى باشد و بدون آن سایر اعمال و عبادات بى ارزش است - بلکه هدف یادآورى این نکته است که نماز نیز براى ذکر خدا است و با یاد آفریدگار نماز را باید به پا داشت و اگر نماز از ذکر تهى باشد، فاقد روح بوده و اثر مطلوبى به بار نخواهد آورد. و بدیهى است که یادخدا منحصر به حال نماز نیست و مؤمن باید همواره به یاد حق باشد و دل را به ذکر خدا حیات و نورانیت بخشد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «مداومت بر ذکر، غذاى جان ها و کلید صلاح و سداد است: «مُداوَمَةُ الذِّکْرِ قُوتُ الْأرْواحِ وَ مِفتاحُ الصَّلاحِ»(18) و در روایت دیگر تأکید فرموده که در ذکر خدا «زبان، قلب و عمل» باید همسان عمل کنند و اگر آهنگ متضاد داشته باشند، حقیقت ذکر تحقق نیافته است.»(19) حقیقت ذکر و آثار آن ذکر عبارت است از توجه آگاهانه قلب به مبدأ هستى و یاد رحمت و نعمت و عزّت و قدرت و جمال و جلال او که نتیجه آن محبت عارفانه و نیایش خالصانه و اطاعت و تسلیم در برابر اراده نافذ و حکیمانه او است. زیباترین حال براى انسان آن است که به یاد خدا باشد و خود را دائماً در حضور او ببیند و حائلى میان خود و خدا تصور نکند. انسانى که نور محض و کمال مطلق و علم و قدرت و جمال و جلال حق را با دیده دل مشاهده کند و با او انس بگیرد، صورت قلبش صورت ذکر حق مى شود و آثار ایمان از سراسر وجودش متجلى مى گردد و به چیزى که خلاف رضاى اوست، نمى اندیشد. ذکر، عامل طمأنینه نفس است: «اَلا بِذِکْرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوُبُ»(20) و آن گاه که قلب به آرامش رسید و با انس به محبوب حقیقى قرار و آرام گرفت، تمام مطلوب را یافته و در خود خلأیى احساس نمى کند و به امیال پست حیوانى دل نمى سپارد. انسان مؤمن، هرگاه یاد خدا کند به عفو و رحمتش آرام مى گیرد و چون یاد عظمت و انتقام او کند از بیم و هراس بر خود مى لرزد و چون آیات حق را بشنود، ایمانش افزون گردد: «اِنّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَاللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُم اِیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلوُنَ».(21) این همان حالتى است که در روایات از آن به «خوف و رجا» تعیبر شده است. با یاد خدا مى توان هجوم وساوس شیطان را دفع کرد و از تسویلات نفس در امان ماند: «اِنَّ الّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُّبصِرُونَ».(22) على(ع) مى فرماید: «ذکر، نور قلب»، «کلید انس»، «همنشینى با محبوب» و «لذت محبین» است و «هرکس یاد خدا کند خداوند قلبش را زنده مى سازد و عقل و خردش را روشنى مى بخشد»: «أَلذِّکْرُ مِفتاحُ الْأُنْسِ (23)، أَلذِّکْرُ مُجالَسَةُ الَْمحْبوُب (24)، أَلذِّکْرُ لَذَّةُ الُْمحِبِّینَ (25)، مَن ذَکَرَاللَّهَ سُبحانَهُ اَحیَى اللَّهُ قَلْبَهُ وَ نَوَّرَ عَقْلَهُ وَ لُبَّهُ».(26) کسانى که عزت بندگى و لذت ذکر را یافته اند و با سرمایه ایمان به استغناى روحى رسیده و شیفته جمال محبوب اند و از معنویت لبریز و از حقیقت سرشار گشته اند، نیازى نمى بینند که به گناه و معصیت تن در دهند و به لوث معاصى آلوده شوند. اینان علوّ و قدر و شرافت و شخصیت و قدرت و عزّت خود را در طاعت و بندگى خدا یافته و به تمام آرمان خود رسیده اند. على(ع) مى فرماید: «مَنْ اَطاعَ اللَّهَ عَلى اَمْرُهُ»(27) «مَنْ أطاعَ اللَّهَ عَزَّ و قَوِىَ»(28) «شَرَفُ المُؤْمِنِ اِیمانُهُ وَ عِزُّهُ بِطاعَتِهِ»(29) روآوردن به گناه که منشأ آن حبِّ نفس و علاقه به دنیا است، از خلأ روحى که نتیجه غفلت و دورى از خدا است، حکایت دارد. آنان که از سرمایه ایمان و ارزش هاى انسانى بى بهره اند و عزت بندگى و لذت معنوى را نچشیده اند، براى جبران نقیصه هاى روانى خود به ارضاى تمایلات مادى مى پردازند و بدین وسیله و به طور ناخودآگاه مى خواهند کمبودهاى روحى و خلأ معنوى را با کالاى دنیا و لذّات تن و آرایش بیرون جبران کنند که همه این ها نتیجه غفلت از خدا و سرسپردگى به شیطان است که خودفراموشى را نیز درپى دارد و عامل فسق و فجور و سقوط مى گردد. جالب است که در روایات ما از عوامل درونى و خلأهاى روحى که بدان اشاره شد، به عنوان انگیزه گناه یاد شده است. على(ع) غیبت کردن را تلاشى براى افراد ناتوان جهت کسب شخصیت مى داند: «أَلْغِیبَةُ جُهْدُالْعاجِزِ»(30) و پیروى هواى نفس را نشانه فقدان شخصیت و عامل خوارى آن: «مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ اَرْدى نَفْسَه»(31) و طمع را فقر و بیچارگى موجود: «الطَّمَعُ فَقْرٌ حاضِرٌ»(32) و حسد را ستیز با قدر خوانده است: «الحَسُودُ غَضْبانٌ عَلَى القَدَرِ»(33) و امام صادق(ع) مى فرماید: «هیچ کس بزرگ نمایى و خودکامگى نمى کند مگر آن که در خود ذلت و حقارتى مى بیند: «ما مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ اِلاَّ مِنْ ذِلَةٍ وجَدَها فى نَفْسِهِ».(34) حاصل آن که: عبادت براى ذکر خدا است، و ذکر خدا عامل طمأنینه نفس و غناى روحى انسان است و هرگاه انسان به این مرحله از کمال نفسانى رسید هرگز به رذایل نخواهد گرایید. بدین سان نقش ذکر و ضرورت تداوم آن در تهذیب نفس و مبارزه با رذایل نفسانى ملموس مى گردد. حضرت امام مى فرماید: «پس اى عزیز در راه ذکر و یاد محبوب تحمل مشاق هرچه بکنى کم کرده اى، دل را عادت به یاد محبوب بلکه بخواست خدا صورت قلب ذکر حق شود و کلمه طیبه «لا اِلهَ اِلَّااللَّه»، «صورت اخیر» و کمال اقصاى نفس گردد که از این زادى بهتر براى سلوک الى اللَّه و مصلحى نیکوتر براى معایب نفس و راهبرى خوب تر در معارف الهیه یافت نشود.»(35) در پایان این بحث یادآورى این نکته لازم است که همان گونه که ایمان به خدا فطرىِ انسان است ذکر و یاد او نیز مقتضاى فطرت است و براى حفظ این رابطه قلبى میان بنده با خدا به عوامل ذکر همچون نماز و سایر عبادات، تلاوت قرآن، تأمل و تفکر، عبرت و تنبه و پرهیز از عوامل غرور و غفلت و گناه و دنیازدگى و همنشینى با عاقلان و پیروى امیال نفسانى توصیه شده است.(36) این است فلسفه کلى عبادت، علاوه بر این هریک از عبادت ها تأثیر تربیتى ویژه اى دارد که به پاره اى موارد آن اشاره مى کنیم. د) بعد تربیتى نماز نماز فراگیرترین عبادت و زیباترین نیایش و روح بخش ترین پرستش و معراج مؤمن است: «الصَّلوةُ مِعْراجُ المُؤمِنِ» و پیامبر اکرم(ص) آن را ستون استوار دین خوانده که ارزش و قبولى سایر عبادت ها بدان وابسته است (37) و در هیچ حال از مکلف ساقط نمى گردد: «لاتَسْقُطُ بِحالٍ». نماز از لحاظ مختلف فردى و اجتماعى، سیاسى و اقتصادى، عبادى و انضباطى، جسمانى و روحانى، اخلاقى و عرفانى، قابل مطالعه است. در این جا بُعدِ تربیتى و اخلاقى آن به صورت گذرا مورد توجه قرار مى گیرد. بُعدِ عملى و تربیتى نماز از جهات گوناگون قابل مطالعه است: از مقدمات آن: «غسل، وضو، طهارت بدن و لباس و غصبى نبودن مکان و لباس، وقت شناسى، قبله شناسى و...» و نقشى که هریک از این ها در پرورش جسم و روح و طهارت و تقوا و نظم و انضباط و اخلاق فردى و اجتماعى دارد گرفته تا ارکان و مقارنات و واجبات و مستحبات، چون قیام و قعود و سجود و رکوع و قرائت و اذکار و تحمید و تنزیه و مفاهیم بلند عرفانى که هریک از این ها دربردارد و اثر معنوى و روحانى که هریک از عناصر اصلى یا مقدماتى نماز، واجب یا مستحب به روح مى بخشد و معارفى که تعلیم مى دهد، هریک رمزى است عمیق در تعالى و تکامل و تهذیب و تربیت نفس و پاک سازى آن از شرک و ریا و غرور و تکبر و خودپرستى و بى تقوایى و رذایل دیگر اخلاقى که در آیات و روایات از آن سخن به میان آمده است. نمازِ کامل و سازنده آن نمازى است که علاوه بر آداب و احکام ظاهریه و احراز «شرایط صحت»، با آداب باطنیه یعنى: «شرایط قبول» همچون: خلوص، حضور قلب، خشوع، توجه و صفاى نفس و دورى از آلودگى هاى درونى و اخلاقى چون کبر، عجب، حسد، کینه و نفاق و بى تقوایى - که در عرض شرایط صحت قرار دارند-، توأم باشد تا تیرگى ها را به طور کامل از روح نمازگزار بزداید و معراج مؤمن باشد و در سیر صعودى و قرب و نزدیکى به خدا وى را یارى رساند. قرآن کریم با اشاره به فلسفه نماز و نقش بازدارندگى آن در یک عبارت جامع مى گوید: «...اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهَى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ وَ لَذِکْرُاللَّهِ أکْبَرُ...».(38) بنا به مفاد این آیه: نماز مانع از زشتى ها و بازدارنده از منکرات است اما آن چه روح ومفهوم نماز است همانا ذکر خدا است، که بدون آن نماز قالبى تهى از حقیقت خواهدبود و بر نمازگذار است که روح و معناى ذکر را در نماز تحقق بخشد و آن را به طور کامل و با شرایط صورى و معنوى و توجه و اخلاص بپا دارد تا رهنمونگر او به مقام قرب حق باشد. على(ع) با اشاره به این مطلب مى فرماید: «اَلصَّلوةُ قُرْبانُ کُلِّ تَقِّىٍ»(39) نماز وسیله تقرب پرهیزکاران است. همچنین با اشاره به نقش آن در تزکیه نفس مى فرماید: «وَالصَّلوةَ تَنْزیهاً عَنِ الکِبْرِ»(40) خداوند نماز را عامل پاک سازى شما از کبر و نخوت قرار داد. پیامبر اکرم(ص) نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرموده که در کنار خانه کسى باشد که هر شب و روز پنج بار در آن به شستشو پردازد و آلودگى ها را از تن بزداید.(41) بدین سان نماز تنها وسیله اى است در امر تزکیه و تهذیب که انسان شب و روز با آن سروکار دارد و مادام العمر براى حسن انجام آن به عنوان بهترین عبادت تلاش مى کند و مراقبت هاى مستمر و مداوم مکلف هریک عاملى در تهذیب و تقوا و تزکیه نفس اوست. رابطه نماز و اخلاق نماز از یک سو عامل تزکیه و تهذیب و دستیابى به روح تقوا و فضایل اخلاقى است و از سوى دیگر تأثیر و قبول واقعى نماز منوط به تقوا مى باشد و تقوا مکمل تأثیر نماز است. بدین سان «نماز و تقوا» داراى ارتباطى تنگاتنگ و تأثیرى متقابل اند(42) امام صادق(ع) نقش نماز در پیش گیرى از گناه را این گونه بیان مى فرماید: نماز مانع بازدارنده اى است که خداوند در زمین برقرار ساخته است و هرکس مى خواهد بداند چه مقدار از منفعت نماز بهره مند است، بنگرد که آیا نماز او را از اعمال زشت و منکر بازمى دارد یا نه؟ پس به همان مقدار که دامن از گناه برچید، از نماز، بهره برده است: «اِعْلَمْ أَنّ الصَّلوةَ حُجْزَةُاللَّهِ فِى الْأَرْضِ فَمَنْ اَحَبَّ اَنْ یَعْلَمَ مایُدْرِکُ مِنْ نَفْعِ صَلواتِهِ فَلْیَنْظُرْ فَاِنْ کانَتْ صَلوتُهُ حَجَزَتْهُ عَنِ الفَواحِشِ وَ المُنکَرِ فَاِنَّما اَدْرَکَ مِنْ نَفْعِها بِقَدْرِ مَا احَتَجَزَ.»(43) البته تأثیر نماز بر نمازگزاران از لحاظ حالات و مراتب توجه و خلوص و تقوا و ذکر قلبى و شرایط دیگر آن ها یکسان نیست، اما در هرحال آن کس که نماز بگذارد از خصلت بازدارندگى آن، دیر یا زود، کم و بیش، بى بهره نخواهد ماند و لذا در هر شرایطى در امر نماز نباید قصور و کاهلى ورزید و یا از تأثیر آن نومید شد که قصور در امر نماز موجب کفر و عصیان و دیگر پلیدى ها است. در روایات آمده: «جوانى از انصار پشت سر پیامبر(ص) نماز مى خواند و در عین حال به اعمال زشت دست مى زد، درباره آن جوان با پیامبر صحبت شد، حضرت فرمود: بالاخره روزى نمازش او را باز خواهد داشت.» در روایت دیگر است که خدمت پیامبر عرض کردند: فلان کس روزها نماز مى خواند و شب ها دزدى مى کند، حضرت فرمود: «بالاخره روزى نماز او را از گناه رادع مى شود: «اِنَّ صَلواتَهُ لَتَرْدَعُهُ یَوْماً ما».(44) حضرت امام نقش عبادت در تزکیه نفس و تأثیر متقابل درون و برون انسان بر یکدیگر را این گونه بیان مى کنند:" "«یکى از فوایدِ مهم عبادت که عقل و نقل بر آن اتفاق دارند و باید آن را یکى از اسرار عبادت به شمار آورد آن است که از هر عبادتى در قلب اثرى حاصل شود که از آن در روایات به زیادت یا توسعه «نکته بیضاء» تعبیر شده است. و بباید دانست که مابین ظاهر و باطن و سر و علن انسانى یک ارتباط و علاقه طبیعى است که آثار هریک و افعال و حرکات هریک را در دیگرى سرایتى عظیم و تأثیرى غریب است و این مطلب علاوه بر آن که برهانى است، وجدان و عیان هم شاهد بر آن است. چنان چه حالات صحت و مرض بدن و عوارض مزاجیه و حالات داخلیه و خارجیه بدن بر روح و باطن مؤثر است و به عکس حالات خلقیه و روحیه و ملکات نفسانیه در حرکات و سکنات و افعال بدنیه طبعاً و من غیررویّة مؤثر است.»(45) د) نگاهى به سایر عبادت ها سایر عبادت ها و احکام نیز چنین اند و فلسفه همه آن ها ذکر خدا و تصفیه نفس است و هریک داراى تأثیر ویژه اخلاقى و بار تربیتى مى باشد.(46) و تأثیر روزه را که اجتناب از مفطرات با قصد تقرب است در پیدایش روح تقوا که اساس تربیت اسلامى است به عنوان فلسفه این عبادت مطرح مى سازد، زیرا انسان بدان وسیله بر خواسته هاى غریزى پاى مى نهد که این خود مى تواند عامل تملک نفس و تسلط بر غرائز و مشتهیات در سایر حالات و ایام باشد: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمْ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ».(47) همچنین روایات از اثر تربیتى روزه بر جسم و جان و فرد و جامعه سخن مى گوید. مانند: «صُوموُا تَصِحُّوْا؛ روزه بگیرید تا به سلامت بمانید.» «روزه حجابى است که خداوند بر چشم و گوش و زبان و سایر اعضاء و جوارح انسان زده تا از گناه اجتناب کنند.» «خداوند روزه را واجب ساخته تا ثروتمندان طعم گرسنگى را بچشند و بر مستمندان رحم آورند.» «روزه شهوات سرکش را درهم مى شکند.»(48) و در فلسفه زکات در قرآن آمده است: «خُذْ مِنْ أَموالِهِم صَدَقةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم بِها...؛(49) از دارایى آن ها زکات و صدقه بگیر و بدین وسیله آن ها را پاک و پاکیزه گردان.» در واقع، احسان و انفاق، روح گذشت و ایثار و نوع دوستى را در دل مى پرورد و غریزه حب مال و حب نفس را مهار مى کند و این همان اثر تربیتى زکات یا خمس یا سایر واجبات یا تبرعات مالى است. همچنین حج که ظاهر آن مناسک و باطن آن مفاهیم است درسى براى مسلمانان جهان و در حقیقت یک برنامه تربیتى جمعى است و نیز جهاد و امر به معروف و نهى از منکر چنان که خواهیم دید... و در تولى و تبرى و دوستى با دوستان خدا و بیزارى از دشمنان خدا اثر تربیتى لحاظ مى گردد، چراکه دوستى و دشمنى علاوه بر آن که امرى قلبى و از آثار ایمان است، در عمل نیز داراى تأثیر مثبت مى باشد. دوست رفتار دوست را اقتباس مى کند و دشمن از عمل دشمن تنفر و انزجار دارد و دورى مى گزیند و چنین است دیگر واجبات و مستحبات که هریک از آن ها آثار تربیتى بر فرد و جامعه دارد که قابل ملاحظه است. ه) فلسفه تربیتى محرمات در محرمات نیز پیش گیرى از گناه و آثار تخریبى آن ها مورد توجه بوده و پرهیز از حرام نخستین عامل تزکیه و طهارت نفس است، مثلاً: هنگامى که قرآن از نگاه به نامحرم نهى مى کند به نامحرم نهى مى کند به اثر تهذیبى آن اشاره دارد: «قُلْ لِلْمؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ... ذلِکَ اَزْکى لَهُم»(50) «و قُلْ لِلْمؤمناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أبصارِهِنَّ...»(51) به مردان و زنان مؤمن بگو دیده از حرام فرو بندند و شهوت نفس را مهار کنند که این، رمز پاکى آن هاست. و آن گاه که از حرمت مسکرات و قمار سخن مى گوید، روى اثر تخریبى آن بر اخلاق فردى و روابط اجتماعى انگشت مى گذارد و آن را عمل شیطانى مى داند که آدمى را از خدا غافل و به پرتگاه سقوط مى کشاند و بذر عداوت و دشمنى را در دل ها مى پاشد: «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنوُا اِنَّمَا الْخَمْرُ وَ المَیْسِرُ وَ الْأَنصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِن عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحوُنَ. اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ اَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ العَداوَةَ و البَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ وَ المَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُم عَنْ ذِکْرِاللَّهِ وَ عَنِ الصَّلوةِ فَهَلْ اَنْتُم مُنْتَهُونَ».(52) و چنین است سایر محرمات عملى یا اخلاقى، چون غیبت، تهمت، حسد، دروغ، ریا، سوءظن، دشنام، اهانت، تحقیر، بى عفتى، ربا، رشوه، قمار، شراب، حرام خوارى و امثال آن... که ارتکاب آن ها فاسد کننده نفس و ترک آن ها زمینه ساز تهذیب است و به طور خلاصه، کل مسائل اسلام، حتى مسائل فرهنگى، اقتصادى، سیاسى، نظامى و غیره نوعى ارتباط با فلسفه اخلاقى انسان سازى دارد که با اندک تأملى مى توان آن را دریافت. 4- روش عقلانى به کارگیرى اندیشه و استفاده از روش عقلانى از دیگر راهبردهاى تربیتى اسلام است. راه و روشى که بر انگیزش نیروى تشخیص خیر و شر و تعقل و برهان و انتخاب احسن متکى است. همان گونه که فلاسفه اخلاق نیز گفته اند نخستین گام براى شناخت فضائل و تخلق به آن ها و شناخت رذائل و تجنب از آن ها «حکمت» است. حکمت همان گونه که در تعریف آن آمده، عبارت است از: «علم به احوال موجودات آن گونه که هستند» (حکمت نظرى) و «تشخیص خیر و شر و فضیلت و رذیلت و بایدها و نبایدها» (حکمت عملى) و این دو از ارکان اولیه هدایت و انسان سازى اند. قرآن کریم در نخستین مرحله دعوت بر حکمت تکیه مى کند: «اُدْعَ اِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ...»(53) و برنامه هدایتگر خویش را براى کسانى سودمند مى داند که اهل دل باشند و گوش جان را براى پذیرش حق آماده سازند: «اِنَّ فى ذلِکَ لَذِکرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ ألقىَ السَّمْعَ وَهُوَشَهیدٌ».(54) پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «هدیه اى بالاتر از این نیست که مسلمان به برادر مسلمان خود کلمه حکمتى بیاموزد و بدان وسیله بر هدایتش بیفزاید یا از گمراهى اش برهاند.»(55) تربیت اسلامى نقش تعقل و حکمت را در شناخت سعادت و شقاوت و تسلط بر نفس مورد تأکید قرار مى دهد. على(ع) مى فرماید: «براى تو همین بس که عقلت طریق هدایت را از ضلالت بازشناسد.» (کَفاکَ مِنْ عَقْلِکَ ما اَوْضَحَ سَبیلَ غَیِّکَ مِنْ رُشْدِکَ)(56) و نیز مى فرماید: «قاتِلْ هَواکَ بِعَقْلِکَ تَمْلِکْ رُشْدَکَ»(57) و در روایت دیگر: «قاتِلْ هَواکَ بِعِلْمِکَ وَ غَضَبَکَ بِحِلْمِکَ»(58) و نیز مى فرماید، حکمت و شهوت قابل جمع نیستند: «لاتَجْتَمِعُ الْحِکْمَةُ و الشَّهْوَةُ».(59) و امام صادق(ع): بهترین افراد از نظر اخلاق کسانى را مى داند که عقلشان کامل تر باشد: «أکْمَلُ النَّاسِ عَقْلاً اَحْسَنُهُم خُلْقاً».(60) برخى فلاسفه چون سقراط، اخلاق را بر حکمت مبتنى دانسته و براى تربیت و اخلاق مبناى عقلى قائل شده اند. «تعلیمات اخلاقى سقراط تنها موعظه و نصیحت نبود و براى نیکوکارى و درست کردارى مبناى عقلى مى جست. بدعملى را از اشتباه و نادانى مى دانست و مى گفت مردمان از روى علم و عمد دنبال شر نمى روند و اگر خیر و نیکى را تشخیص دادند آن را اختیار مى کنند. پس باید در تشخیص خیر و شر کوشید...»(61) افلاطون و ارسطو نیز اندیشه سقراط را در تربیت و اخلاق دنبال کردند هرچند افلاطون با دید اشراقى به مسئله مى نگرد و ارسطو، اختیار و لذت و رغبت را نیز شرط فضیلت اخلاقى مى داند. در میان فلاسفه جدید نیز کم و بیش، این اندیشه به چشم مى خورد. «عقیده سقراط در خصوص مبتنى بودن اخلاق و تربیت بر علم، بار دیگر در قرن هجدهم به وسیله بعضى از متفکرین از جمله «کُندرسته» از سر گرفته شد و به وسیله «ویکتورهوگو» جنبه عمومیت پیدا کرد: «گشودن یک مدرسه مستلزم بستن در یک زندان است!»(62) قابل ذکر این که، آن چه فلاسفه قدیم و جدید در مورد مبنا بودن عقل یا علم در اخلاق گفته اند، به عنوان جزئى از عامل مؤثر قابل قبول است و نه تمام عامل، زیرا عقل و علم بدون ایمان و رهنمود شریعت هرگز براى تربیت و اخلاق کافى نیست و ضامن اجرائى ندارد. میلیون ها مدرسه گشوده شد اما در زندان ها هم بسته نشد و بیشترین جنایتى که بر بشریت گذشته و مى گذرد از علم بدون ایمان و اندیشه بى اعتقاد است. و چه بسا دانشمندان که با جهل خود کشته شده اند: «رُبَّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لایَنْفَعُهُ»(63). به گفته حضرت امام: اگر بخواهد کسى تهذیب شود با علم تهذیب نمى شود، علم انسان را تهذیب نمى کند، گاه علم انسان را به جهنم مى فرستد...»(64) «علم بدون عمل و بدون تقوا بسیارى از اوقات مضر است. باید عالم متقى باشد و متوجه به خداى تبارک و تعالى باشد تا بتواند جامعه را تربیت کند. باید خودش تربیت شده باشد تا بتواند جامعه را تربیت کند.»(65) علاوه بر این روشنگرى علم و روشن بینى اندیشه جز در پرتو ایمان و تقوا میسر نیست: «اِنْ تَتَّقُوااللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(66) و بى تقوایى و هواى نفس و آلودگى گناه چراغ عقل را خاموش مى کند و نیروى تشخیص را از قلب مى گیرد و راه علم را به بیراهه مى کشاند. لذا پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «الْبَلاهَةُ اَدْنَى اِلَى الْأِخلاصِ مِنْ فِطانَةٍ بَتْراءٍ»(67)، کند فهمى به اخلاص نزدیک تر است تا زیرکى ابتر و بى روح. در این چارچوب و با توجه به اصول یاد شده است که عقل و علم جایگاه خود را در تربیت اسلامى بازمى یابد. --- 1. سوره نحل، آیه 125. توجه شود که حکمت در معارف اسلامى (چنان که در مقدمه کتاب اشاره شد) مفهوم عمیق و گسترده دارد و فراتر از حکمت در اصطلاح فلاسفه است. در بحث پرورش عقلانى همین کتاب نیز مطالب دیگرى آمده که مکمل این بحث است. 2. هر نوع تفکیکى میان دین و شاخه ها و فروع آن و ابعاد حیات فردى و اجتماعى و سیاسى و اقتصادى و... نوعى تفکر غیر واقع بینانه اى است که دین را بر انزوا در عرصه حیات بشر خواهد کشید. 3. سوره مریم، آیه 93. 4. سوره اسراء، آیه 44. 5. ر.ک: استاد مطهرى، جهان بینى اسلامى، ص 83. 6. مصباح الشریعه، ص 7. 7. سوره الذاریات، آیه 56. 8. سوره بینه، آیه 5. 9. الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لاتعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین. و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم. (سوره یس، آیات 60-61). 10. وَ انّه لیتقرّب الىّ بِالنّافلة حتىٍ احبّه فاذا احببته کنت اذا سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصربه و لسانه الذى ینطق به ویده التى یبطش بها... (اصول کافى، ج 2، ص 252. 11. تصنیف غرر، صص 199 - 198. 12. همان، صص 199 - 198. 13. سرالصلوة، ترجمه سیداحمد فهرى، ص 22. 14. سوره انعام، آیه 162. 15. چهل حدیث، ص 107. 16. سوره طه، آیه 14. 17. سوره عنکبوت، آیه 45. 18. اشاره به حدیث نبوى «الصلوة عمودالدین». 19. تصنیف غرر، ص 188. 20. همان، ص 189. 21. سوره رعد، آیه 28. 22. سوره انفال، آیه 2. 23. سوره اعراف، آیه 201. 24 25 26 27-. تصنیف غرر، ص 189. 28 29 30-. همان، ص 185. 31. نهج البلاغه، حکمت 461، ص 442. 32. تصنیف غرر، ص 306. 33. همان، ص 298. 34. همان، ص 300. 35. اصول کافى، ج 2، ص 312. 36. چهل حدیث، ص 248. 37. حافظ گوید: جمال یار ندارد حجاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد 38. مثل الصلوة کمثل عمود الفسطاط، (من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 136). و قال الصادق(ع): اوّل مایحاسب به العبد الصلوة فاذا قبلت قبل منه سایر عمله و اذا ردّت علیه ردّ علیه سایر عمله. «همان، ص 134». 39. سوره عنکبوت، آیه 45. 40. نهج البلاغه، حکمت 136، ص 386. 41. همان، حکمت 252، ص 402. 42. همان، خطبه 199 به ویژگى هاى آب گرم و خصوصیات چشمه توجه شود. 43. البته این ارتباط و تأثیر متقابل را در کل برنامه هاى عبادى و تربیتى و اجتماعى و... اسلام مى توان به نحوى مشاهده کرد. 44. بحارالانوار، ج 78، ص 199. 45. بحارالانوار، ج 82، ص 198. 46. سرالصلوة، صص 53 - 52. 47. قال رسول اللَّه(ص): «انما فرضت الصلوة و امر بالحج و الصواف و اُشعرت المشاعر و المناسک لاقامة ذکراللَّه» جامع السعادات، ج 3، ص 263. 48. سوره بقره، آیه 183. 49. ر.ک: وسائل الشیعه و سایر کتب روایى. 50. سوره توبه، آیه 103. 51. سوره نور، آیه 30. 52. سوره نور، آیه 31. 53. سوره مائده، آیات 91 - 90. 54. سوره ق، آیه 37. 55. ما اهدى المسلم الى اخیه هدیة افضل من کلمة حکمة تزیده هدى اوترده عن ردى» (ارشاد القلوب، ص 9). 56. نهج البلاغه، حکمت 421، ص 437. 57. تصنیف غرر، ص 64. 58. همان، ص 64. 59. همان، ص 65. 60. اصول کافى، ج 1، ص 18. 61. محمّدعلى فروغى، سیر حکمت در اروپا، ج 1، ص 14. 62. مشارب عمده اخلاقى، ص 11. 63. نهج البلاغه، حکمت 107، ص 378. 64. صحیفه نور، ج 19، ص 92. 65. صحیفه نور، ج 7، ص 214. 66. سوره انفال، آیه 29. 67. جامع السعادات، ج 1، ص 28." "فصل ششم: راهبردهاى تربیتىِ اسلام(4) --- 5- پند و اندرز ویژگى هاى موعظه روان شناسى موعظه الف) توجه به گرایش ها ب) رعایت اعتدال ج) توجه به احساسات د) لطایفِ حکمت ه) تکرار و) لحن مشفقانه، ملایمت، مدارا 6- تبشیر و انذار 7- امر به معروف و نهى از منکر 8- عادت نقش عادت در تربیت اسلامى --- 5- پند و اندرز موعظه و اندرز، از دیگر روش هاى تربیتى است که قرآن بدان توصیه مى کند. حتى خود قرآن را هم کتاب موعظه و شفابخش دل ها دانسته است: «یا اَیُّهَا النّاسُ قَدْ جائَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِى الصُّدُور...»(1) و در دعوت دیگران به سوى خدا به موعظه حسنه فرامى خواند: «اُدْعُ اِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ...».(2) روایات نیز آکنده از مواعظ حیات بخشى است که از زبان رهبران دین هدایت گرِ مردم است. پیامبر اکرم مى فرماید: صدقه اى نزد خدا پسندیده تر از آن نیست که مؤمن، گروهى را باپند و اندرز سودمند رهنمون گردد و این برتر از عبادت یک سال است: «ما تَصَدَّقَ الْمؤمِنُ بِصَدَقَةٍ اَحَبَّ اِلىَ اللَّه مِنْ مَوْعَظةٍ یَعِظُ بِها قَوْماً یَتَفَرَّقُونَ وَ قَدْ نَفَعَهُمُ اللَّه بِها وَ هِىَ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ سنَةٍ».(3) على(ع) موعظه را حیات دل ها خوانده است: «المَواعِظُ حَیاتُ القُلُوبِ».(4) ویژگى هاى موعظه موعظه از چند جهت با حکمت تمایز دارد: - حکمت بر عقل و برهان متکى است اما موعظه بر احساس. در موعظه مربى مى کوشد با استفاده از شیوه هاى روان شناختى و پندهاى عطوفت آمیز عواطف را متأثرسازد. - حکمت تعلیم است اما موعظه تذکر و توجه دادن مخاطب به یافته هاى وجدانى خود: «یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ».(5) - موعظه در قلمرو اعتقاد است و روح معنوى مى طلبد و مربى از سوژه هایى که مخاطب بدان ایمان و دلبستگى دارد، چون آیات قرآن، سخنان معصومین و یا کلمات بزرگانِ علم و ادب و مربیان اخلاق و حکیمان و ادیبان و شعرا که مورد احترام مخاطب اند استفاده مى کند. و گاه گوینده در حدى است که مخاطب بدو ایمان و اعتماد دارد و با انعطاف پذیرى سخن او را از صمیم جان مى پذیرد. مانند پدر، مادر، معلم، استاد، مربى، عالم دینى و واعظ اخلاقى. قابل توجه آن که: در آیه کریمه از «موعظه حسنه»، به عنوان شیوه هدایت و ابزار دعوت یاد شده، که عبارت است از اندرزى که مربى خود بدان عامل باشد تا در گفتار و رفتار او تضادى مشاهده نگردد. از این جاست که نقش مربى و حالت معنوى اندرزگوى فوق العاده با اهمیت تلقى مى شود، زیرا همه کس از تأثیر و نفوذ کلام برخوردار نیست. سخن وقتى بر دل مى نشیند که از دل برخیزد: «اِنَّ الکَلامَ اِذا خَرَجَ مِنَ القَلْبِ وَقَعَ فِى الْقَلْبِ». امام صادق(ع) واعظ اخلاقى را به کسى تشبیه فرموده که درصدد بیدار کردن خفتگان است و اگر خود خفته و غافل و گرفتار هواى نفس باشد، نمى تواند دیگران را بیدار کند. «فَاِنَّ مَثَلَ الْواعِظِ وَ المُتَّعِظِ کَالْیَقْضانِ وَ الرَّاقِدِ، فَمَنِ اسْتَیْقَظَ عَنْ رَقْدَةِ غَفْلَتِهِ و مُخالَفَتِه وَ مَعاصیهِ صَلَحَ اَنْ یُوقِظَ غَیْرَهُ مِنْ ذلِکَ الرُّقادِ»(6) «خفته را خفته کى کند بیدار». لذا مى بینیم مربیان آسمانى که علم و عمل را آمیخته و عالمان عامل و مربیان وارسته اخلاق در دامن خود افراد شایسته اى را پرورانده اند، بنابراین تأثیر موعظه بیش از هر چیز، به نقش مربى و میزان روحیات او وابسته است. همچنانکه از تأثیر مواعظ رهبران دین و سایر بزرگان اسلام، نمونه هاى بسیار شنیده ایم. این اثرگذارى تا بدان جاست که مخاطب را به والاترین مراحل جذب مى کشاند. هنگامى که على(ع) خطبه معروف به صفات «متقین»(7) را براى «همّام» که یکى از یاران پارسا و صدیق آن حضرت بود، ایراد فرمود، به گونه اى مؤثر افتاد که همام صیحه اى زد و از شدت تأثر جان سپرد. قابل ذکر است که علاوه بر گفتار و رفتار مربیان، عوامل دیگرى نیز وجود دارد که نقش موعظه را ایفا مى کنند. از آن جمله است: واعظ درونى (وجدان)، تجارب فردى، حوادث و سرنوشت دیگران و... که در روایات بدان ها اشاره شده است. على(ع) مى فرماید: «ألْعاقِلُ مَنِ اتَّعَظَ بِغَیْرِهِ»(8)، «خَیْرُ ماجَرَّبْتَ ما وَعَظَکَ»(9) روان شناسى موعظه چنان که اشاره کردیم موعظه با روح و احساس مخاطب سروکار دارد، از این رو توجه به نکات روانى و مهارت هاى لازم در کاربرد موعظه و اثرگذارى آن، نقش مؤثر دارد. در آیات و روایات از این نکته ها، فراوان مى توان یافت. به عنوان مثال: الف) توجه به گرایش ها - در توجه به گرایش هاى روانى مخاطب، على(ع) مى فرماید: «دل ها را گرایش اقبال و ادبار است، و شما باید از زاویه اى که اقبال و گرایش دارند وارد شوید، زیرا تحمیل کردن قلب، موجب کورى آن خواهد شد: «اِنَّ لِلْقُلوُبِ شَهْوَةً وَ اِقبالاً وَ اِدْباراً فَأتُوها مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِها وَ اِقبالِها فَاِنَّ القَلْبَ اِذا اُکْرِهَ عَمِىَ»(10) ب) رعایت اعتدال در خصوص رعایت اعتدال و توجه به ظرفیت و استعداد مخاطب، پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: اسلام آیینِ متین و محکمى است پس با ظرافت و دقت در آن وارد شوید و بندگى خدا را در نظر بندگانِ خدا منفور نسازید. «اِنَّ هذَا الدِّینَ لَمَتینٌ فَأوغِلُوا فِیه بِرِفْقٍ وَ لا تُکرِهُوا عِبادَةَاللَّهِ اِلى عِبادِاللَّهِ.»(11) امام صادق(ع) ضمن توصیه به این اصل و با اشاره به اختلاف درجات ایمان و ظرفیت مخاطبین، داستان اسلام آوردن مرد مسیحى را به ارشاد و هدایت همسایه مسلمانش یادمى کند، که بر اثر زیاده روى و ناشى گرى آن مرد مسلمان در نخستین گام و تحمیل عبادت هاى سنگین بر مسیحىِ تازه مسلمان بدین وسیله فردى را که خود مسلمان کرده بود از اسلام بیزار کرد(12) و این نکته مهم بر دیگر مربیان نباید پوشیده بماند که تربیت هاى دینى را همواره با تساهل و رفق و خاطره هاى خوب و مسرت بخش همراه سازند و از افراط بپرهیزند. از این قاعده در روانشناسى به «قانون اثر» تعبیر شده است. طبق «قانون اثر»، عملى یا رفتارى که در موقعیت معینى موجب رضایت خاطر شود، در ذهن فرد با آن موقعیت ارتباط و همبستگى ایجاد مى شود که بعدها هروقت آن فرد در آن موقعیت قرار بگیرد احتمال تکرار آن عمل بسیار است، برعکس اگر عملى در موقعیتى موجب زحمت و دردسر شود، احتمال تکرار آن عمل خیلى کم خواهد بود. ج) توجه به احساسات پرهیز از تحقیر و نکوهش - به ویژه در حضور جمع (13)- جریحه دار نکردن عواطف و ابراز خوبى ها و تکیه بر نقاط مثبت و به رخ نکشیدن نقاط منفى، تشویق و ترغیب به خیر و... در توصیه هاى پیشوایان و مربیان بزرگ آمده است. امیرمؤمنان(ع) در نامه تربیتى خود به فرزندش امام حسن(ع) مى نویسد: «از ملامت بى جا بپرهیز، چه، افراط در ملالت آتش لجاجت را مى افروزد»: «أَلْأِفْراطُ فِىْ المَلامَةِ یَشُبُّ نِیرانَ اللِّجاجِ». د) لطایفِ حکمت - در استفاده از لطائف و ظرائف حکمت آمیز، که ملالت را از مخاطب بزداید و شوق و نشاط را برانگیزد، على(ع) مى فرماید: «اِنّ هذهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کما تَمَلُّ الْأَبدانُ فَابْتَغُوا لَها طَرائِفَ الحِکَمِ»(14) قلب ها همچون بدن ها خسته مى شوند، براى رفع ملالت آنها لطائف حکمت آمیز و زیبا انتخاب کنید. بدون تردید اگر اندرزها در قالبى زیبا و با بیان هنرمندانه و ماهرانه القا شود در قلوب جایگاه بیشترى خواهد یافت. ه) تکرار تأثیر تکرارِ درس اخلاق در آموزش و پرورش جاى انکار نیست و تجارب تربیتى تأییدى بر این مطلب است و آیات و روایات گواهى مى دهد که یک موضوع با شیوه ها و در قالب ها و مناسبت هاى مختلف القا گردیده تا در قلب ها جایگزین شود. به فرموده حضرت امام: کتاب اخلاق باید مکرر باشد تا مؤثر افتد.(15) و) لحن مشفقانه، ملایمت، مدارا به کارگیرى کلماتى که بار عاطفى دارد از روش هاى مؤثر موعظه است که قرآن بدان رهنمود داده است. در مواعظ لقمان به فرزندش، واژه «یا بنى!» (پسرم!) مکرر آمده است: «یا بُنَىَّ أقِمِ الصَّلوةَ وَ أمُرْ بِالمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ المُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلى ما أصابَکَ اِنّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ.»(16) همین روش را امیرالمؤمنین(ع) در نامه تربیتى خود با فرزندش امام حسن(ع) به کار برده است: «اَىْ بُنَىَّ! اِنِّى لَمّا رَأیتُنى قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً و رأیتُنى اَزْدادُ وَهْناً بادَرْتُ بِوَصِیَّتى اِلَیْکَ.»(17) فرزندم، همین که دیدم سالیانى پشت سر نهاده و به سستى در افتاده ام، به وصیت تو مبادرت کردم...» در مواعظ دیگر ائمه معصومین(ع) نیز این شیوه به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است. و نیز رفق و مدارا که اهمیت به کارگیرى آن تا بدان جاست که خداوند به «موسى و هارون(ع) توصیه مى کند که در مرحله نخست با لحن ملایم با فرعون سخن بگویند شاید مؤثر افتد»: «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَوْ یَخْشى .»(18) یکى از دلایل موفقیت پیامبر اکرم(ص) در تبلیغ رسالت همین شیوه بود که خود بدان تصریح فرموده است: همچنان که به رسالت مأمور شدم به مداراى با مردم موظف گردیدم: «اُمِرْتُ بِمُداراةِ النَّاسِ کَما اُمِرْتُ بِتَبْلیغِ الرِّسالَةِ».(19) یکى از روش هاى حضرت امام، در ارشاد و تربیت همین بود که با مردم از در ملاطفت سخن مى گفت، به عنوان نمونه یکى از سخنان ایشان را مى نگریم: «من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانى خود مى خواهم که در زمانى که خداوند بر عالمان و روحانیون منت نهاده و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است از زىِّ روحانى خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دونِ شأنِ روحانیت و اعتبار نظام جمهورى اسلامى ایران است، بپرهیزند.»(20) موارد دیگرى که چون: تلقین و القا و روش غیرمستقیم و امثال آن را مى توان در شیوه هاى موعظه نام برد که شرح هریک مجال بیشترى را طلب مى کند. 6- تبشیر و انذار بشارت به پاداش و انذار از مجازات و ثواب و عقاب به عنوان نتیجه عمل، دو روى یک سکه اند که آن رحمت خداوندى است که گاه در پرده ثواب و احسان جلوه مى کند و گاه در قالب کیفر و مجازات. به تعبیر دیگر، این دو، جلوه «جمال و جلال» الهى اند و همچنان که امید به ثواب، مشوّقِ به عمل نیک است خوف از عقاب عامل بازدارنده از زشتى ها است. از این رو قلب مؤمن همواره در میان «خوف و رجا» در تردد است و به لطف و قهر حق عشق مى ورزد و ترس از خدا را ترس از پى آمدِ اعمالى مى داند که انسان با سوء اختیار خود مرتکب مى شود و پیام الهى بدان هشدار داده و از عواقب آن برحذر داشته و نه انتقام جویى حق که مبدأ و رحمت است. تبشیر و انذار و بیم و امید با اصول اعتقادى پیوند خورده و با عواطف آمیخته است وبدین ترتیب فراتر از تشویق و تنبیه به مفهومى است که مکاتب تربیتى ازآن سخن مى گویند. با توجه به فلسفه آفرینش که رسانیدن بشر به رحمت خداوندى است، مى توان گفت: بشارت بر انذار و تشویق بر تنبیه مقدم است. از این رو آیات قرآن پاداش عمل نیک را چندین برابر و کیفر عمل بد را معادل آن دانسته است: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلایُجْزى اِلّا مِثلَها وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ.»(21) هرچند به دلیل مقتضیات زمان و بیمارى غالب بر افکار و عقائد و اعمال عصر جاهلیت، قرآن در نخستین مرحله دعوت از «انذار» سخن گفته اما روند طبیعى در تربیت همان است که گفته شد. استفاده از عامل خوف و رجا و تبشیر و انذار و تشویق و تنبیه در تعلیم و تربیت اسلامى همسو تلقى شده و با توجه به زمینه هاى روانى افراد توصیه مى شود. على(ع) مى فرماید: «مَنْ حَذَّرَکَ کَمَنْ بَشَّرَکَ»(22) کسى که تو را مى ترساند همچون کسى است که بشارت مى دهد و نیز مى فرماید: «فقیه کامل (و مربى دانا) کسى است که مردم را از رحمت خدا مأیوس نکند و از عذاب او ایمن نسازد.» به عبارت دیگر: تعادل خوف و رجا را نگهدارد: «الفَقیهُ کُلُّ الفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِاللَّهِ وَ لَمْ یُؤیِسْهُم مِنْ رَوْحِ اللَّهِ و لَمْ یُؤمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِاللَّهِ.»(23) در عین حال آن چه بیشتر احساس مخاطب را برمى انگیزد تذکار رحمت و عطوفت پروردگار است. حضرت امام با اشاره به این نکته مى فرماید: «وقتى در مدرسه فیضیه صحبت مى کردم، آن گاه که از جهنم و عذاب الهى بحث مى کردم همه خشگشان مى زد ولى وقتى از رحمت حرف مى زدم مى دیدم که دل ها نرم مى شود و اشک ها سرازیر مى گردد و این تأثیر رحمت است.»(24) به طور خلاصه: ارج نهادن به ارزش هاى اخلاقى و برخورد متناسب با نیکوکاران و بدکاران و بهادادن به افراد برحسب لیاقت و کاردانى و رفتارشان روش منطقى و معقولى اى است که مکاتب تربیتى آن را پذیرفته اند و روش تربیتى اسلام نیز با آن ویژگى که بدان اشاره شد بدان اهتمام ورزیده و در سخن و سیره پیشوایانِ دین قابل ملاحظه است. این روش مى تواند مشوق به عمل نیک و فضایل اخلاقى باشد و عاملى بازدارنده از رذایل اخلاقى تلقى گردد، همچنان که یکسان برخورد کردن انگیزه روانى افراد را در علم و عمل از بین مى برد. على(ع) در نامه تربیتى خود به فرزندش امام حسن(ع) مى نویسد: «وَ لایَکُونَنَّ الُمحْسِنُ وَ المُسِیئُ عِندَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَواءٍ؛(25) مبادا که نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشد.» 7- امر به معروف و نهى از منکر این دو عامل، در قالبِ کنترل و نظارت عمومى بر ارزش ها و ضدارزش ها و به منظور حفظ و ترویج فضائل و رفتار ستوده و پیشگیرى از گسترش رذائل و صیانت اخلاق فردى و اجتماعى، به اجرا درمى آید. قرآن کریم، فلاح و رستگارى جامعه اسلامى را در دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منکر مى داند و گروه هاى ویژه اى را براى انجام این مهم موظف مى سازد: «وَلْتَکُنْ مِنْکُم اُمَّةٌ یَدعُونَ اِلَى الْخَیْرِ وَ یَأمُروُنَ بِالمَعرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفلِحوُنَ.»(26) و در روایات از این دو وظیفه اسلامى به عنوان شاخصه بارز دیندارى یاد شده و تارک آن مرده زنده و ضعیف و کسى که نام مؤمن دارد اما دین ندارد، به شمار آمده است. کلینى از امام باقر و امام صادق(ع) نقل مى کند: «وَیْلٌ لِقَوْمٍ لایَدِینونَ اللَّهَ بِالْأمرِ بِالمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ المُنْکَرِ»؛(27) واى بر آنان که به فرمان خدا در امر به معروف و نهى از منکر پاى بند نیستند. و نیز از پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده که: «خداوند دشمن مى دارد آن مؤمن ناتوانى را که دین ندارد. گفتند: مؤمن ناتوان بى دین چه کسى است؟ فرمود: آن کس که نهى ازمنکرنمى کند.»(28) در روایات اسلامى، دعوت به خیر و هدایت، به عنوان بهترین عمل، با بالاترین پاداش مطرح شده و فضیلت ارشاد و تربیت تا بدان جاست که پیامبر اکرم(ص) هنگام اعزام على بن ابى طالب(ع) به یمن، جهت دعوت مردم به اسلام فرمود: «اگر خداوند به دست تو یک فرد را هدایت کند، براى تو بهتر است از آن چه در شرق و غرب بر آن آفتاب مى تابد.»(29) امر به معروف و نهى از منکر کلیه واحدهاى کوچک و بزرگ اجتماعى را دربرمى گیرد و از خانواده شروع مى شود تا به محیط اجتماع و زمامداران حاکم مى رسد. امام صادق(ع) در تفسیر آیه «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَکُم وَاَهْلیکُم» فرمود: «تأمُرُونَهُمْ وَ تَنْهَوْنَهُمْ.» یعنى نگهدارى اعضاء خانواده از آتش دوزخ به امر و نهى کردن آنهاست. گفتنى است که انجام این مسئولیتِ تربیتى - اجتماعى مراتبى دارد. از قلب شروع مى شود و در زبان انعکاس مى یابد و به برخورد عملى منتهى مى گردد و گاه به جهاد و شهادت مى انجامد و در نهى از منکر کمترین مرتبه عملى اش عبارت است از برخورد نفرت آمیز با گناه و اهل گناه. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: «اَمَرَنا رَسولُ اللَّهِ اَنْ نَلْقى اَهْلَ الْمَعاصى بِوُجوُهٍ مُکَفَهِرَّةٍ؛(30) پیامبر خدا به ما دستور داد اهل گناه را با چهره اى درهم و عبوس دیدار و برخورد کنیم.» بدین سان «امر به معروف و نهى از منکر» از یک سو بُعدِ فرهنگى، ارشادى و تربیتى دارد و از سوى دیگر عنوان مبارزه با تبهکاران و آنان که سد راه سعادت انسانیت شده اند، تا برسد به جهاد و مقاتله که آخرین راه حل و عمل جراحى است در پیکر اجتماع و پاک سازى محیط سیاسى و اجتماعى از عناصر ناصالح: «وَ قاتلِوُهُمْ حَتّى لاتَکوُنَ فِتنَةٌ و یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ...»(31) و این یک ضرورت اجتناب ناپذیر است در سالم سازى محیط اجتماع و هموارکردن جاده کمال و قسط و عدالت. و چنین است قوانین جزائى و کیفرى اسلام که قبل از آن که جنبه انتقام جویى داشته باشد، عامل تربیتى و ضمانت اخلاقى براى اجتماع به حساب مى آید. قرآن درباره نقش قصاص در حیات نوع بشر مى فرماید: «وَ لَکُمْ فِى القِصاصِ حَیوةٌ یا أُوْلِى الْأَلبابِ...»(32) و در روایت آمده که: «اجراى یک حد شرعى بیش از بارش چهل روز باران براى انسان ها سودمند است.» به طور کلى برخورد با منکرات اگر با روش هاى صحیح صورت گیرد، براى ریشه کن ساختن بیماریهاى روحى و اخلاقى و نجات گناهکاران و پاک سازىِ محیط اجتماعى بسیار کارساز است. 8- عادت عادت نوعى ارتباط است که میان انسان و رفتارى خاص بر اثر تکرار و ممارست به وجود مى آید تا بدان جا که در طبع راسخ شده و به صورت ملکه درآید. و از این جاست که گفته اند: «العادَةُ طَبیعةٌ ثانیةٌ.» براى عادى شدن یک رفتار مراحلى پیموده مى شود: «تصور، تصدیق، شوق، اراده، عمل، تکرار و بالاخره عادت و ملکه» که از آن به اخلاق نیز تعبیر مى شود. خواجه نصیرالدین طوسى گوید: «و اما عادت چنان بود که در اوّل به روّیت و فکر، اختیار کارى کرده باشد و به تکلف در آن شروع نموده تا به ممارست متواتر و فرسودگى در آن با آن کار الف گیرد و بعد از الف تمام به سهولت بى رویت از او صادر شود تا خلقى شود او را.»(33) در مسئله عادت دیدگاه ها متفاوت است، برخى دانشمندان غربى مانند «کانت و روسو» نسبت به عادت نظر منفى داشته و آن را منافى با آزادى اراده انسان مى دانند. شاید انگیزه آنان در این اعتقاد، رد نظریه «رفتارگرایان» است که رفتار انسان را «شرطى» و متأثر از محیط و پاسخى در برابر عوامل محرک مى دانند و براى تعلیم و تربیت نقشى فراتر از این تصور نمى کنند که انسان به صورت خودکار و بدون اراده در شرایطى معین، به کارى مبادرت کند، همانند حیوانات که بدون شعور و اراده تحت تأثیر عامل محرکى، پاسخ رفتارى مناسب از آن ها سر مى زند.(34) به طور خلاصه: «در مکتب سلوک یا رفتار، عادت یا تمرین و تکرار عمل معینى در مقابل محرک خاصى باعث به وجود آمدن رابطه ماشینى یا اتوماتیک میان آن محرک و عمل است.»(35) چنان چه ملاحظه مى کنیم در این دیدگاه انسان فاقد اراده و انتخاب در رفتار خود مى باشد و به طور خودکار در برابر عوامل محرک پاسخ مناسب مى دهد. برخى دانشمندان غربى نسبت به عادت با نظر مثبت نگریسته و آن را به منزله تظاهرات رشد مى دانند. به نظر «دیوئى» عادات جنبه اجرایى دارند و فرد را قادر مى سازند تا از شرایط طبیعى براى هدف هاى خویش استفاده کند. از طریق عادت ها فرد محیط خود را تحت کنترل درمى آورد. براساس این نظریه عادات به منزله طرز انجام کارى معین به صورت ثابت نیست؛ یعنى عادات را نباید امرى خود به خودى و فاقد جنبه عقلانى تلقى کرد. وقتى در تشکیل عادات جنبه عقلانى نیز نفوذ داشته باشد تغییر آنها در شرایط مناسب آسان تر انجام مى گیرد.(36) و اما فلاسفه اسلامى، در تربیت و اخلاق نقش عادت را مثبت تلقى کرده اند. «فارابى تأکید مى کند که اخلاق پسندیده و اخلاق ناپسند هر دو در اثر ممارست کسب شوند و اگر کسى را اخلاق پسندیده نباشد مى تواند در عادت آن را تحصیل کند و عادت عبارت است از قیام به یک عمل واحد پى در پى و بسیار در زمان طولانى و اوقاتى نزدیک به هم.»(37) نقش عادت در تربیت اسلامى مکتب تربیتى اسلام، نسبت به عادت به صورت مشروط مى نگرد. نه آن را به طور کلى مى پذیرد و نه مطلقاً رد مى کند. در این دیدگاه هنگامى عادت معتبر و قابل اتکا است که ازروى ایمان و آگاهى و انتخاب باشد. توضیح آن که انسان داراى چند نوع کار و فعالیت است: 1- افعال غریزى و خودکار که مشترک میان حیوان و انسان مى باشد. 2- افعال عادى که از عادت و تکرار ناشى مى گردد، که آن نیز مشترک انسان و حیوان است. 3- افعال ارادى که ویژه انسان است و از شناخت و انتخاب ناشى مى شود. افعال ارادى دو نوع است: «انتفاعى، متعالى». تربیت اسلامى، علاوه بر آن که ارزش را به فعل ارادى مستند مى کند، بعد ایمانى و متعالى به آن مى بخشد. بدین ترتیب: آن گاه عادت در روش تربیتى اسلام معتبر است که از روى اراده و انتخاب باشد و به علاوه با قصد قربت و نیت خالص انجام گیرد و عمل بدون نیت ارزش ندارد. از سخن على بن الحسین(ع) است: «لاعَمَلَ اِلاَّ بِالنّیَّةِ»(38) و با توجه به این اصل که در گذشته (39) نیز بدان پرداختیم، استمرار یک عمل تا مرحله اى که عادت شود مورد توجه قرارمى گیرد. على(ع) فرمود: خود را به انجام خوبى ها و تحمل رنج ها در کسب منافع خیر عادت بده تا نفست شرافت یابد و آخرتت آباد گردد و ستایش گرانت بسیار شوند: «عَوِّدْ نَفْسَکَ فِعْلَ المَکارِمِ و تَحَمُّلَ اَعْباءِ المَغارِمِ تَشْرُفْ نَفْسُکَ و تُعْمَرْ آخِرَتُک وَ یَکْثُر حامِدُوکَ»(40) امام باقر(ع) فرمود: «اَحَبُّ الْأعمالِ اِلَى اللَّهِ عَزَّوجَلَّ ماداوَمَ العَبْدُ عَلَیْهِ وَ اِنْ قَلَّ»(41) بهترین کارها نزد خدا چیزى است که بنده بدان مداومت کند گرچه کم باشد." "و در عین حالى که از عادت و تکرار عمل نیک ستایش شده از آنان که عملى را صرفاً از روى عادت انجام مى دهند اما تناقض هاى رفتارى و ضعف هاى اخلاقى دارند توصیف مطلوبى نشده است. امام صادق(ع) فرمود: به رکوع و سجود طولانى مرد ننگرید که این چیزى است که بدان عادت کرده و از ترک آن وحشت مى کند بلکه به راستگویى و امانت دارى اش بنگرید: «لاتَنْظُرُوا اِلى طُولِ رُکوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَاِنَّ ذلِکَ شَئٌ اعْتادَهُ، فَلوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ لِذلِکَ وَلکِنِ انْظُرُوا اِلى صِدْقِ حَدیثِهِ وَ أداءِ اَمانَتِهِ».(42) به طور خلاصه: عادت در رفتار نیک، مى بایست از ملکه نفسانى نشأت گیرد که زیر ساخت آن ایمان و اعتقاد باشد. در مورد عادت دادن کودکان به نماز و روزه به عنوان تمرین و آمادگى قبل از تکلیف، تا هنگامى که این عادت صبغه ایمانى گیرد، در روایات، توصیه هایى وجود دارد.(43) --- 1. اصول کافى، ج 2، ص 85. 2. سوره یونس، ص 57. 3. سوره نحل، ص 125. 4. ارشاد القلوب، ص 9. 5. تصنیف غرر، ص 224. 6. سوره نحل، آیه 90. 7. مصباح الشریعه، ص 160. 8. نهج البلاغه، خطبه 193. 9. تصنیف غرر، ص 225. 10. همان، ص 224. 11. نهج البلاغه، حکمت 193، ص 394. 12. اصول کافى، ج 2، ص 86 باب الاقتصاد فى العباده. 13. همان، ص 43، باب درجات الایمان. 14. امام عسکرى(ع): من وعظ اخاه سراً فقد زانه و من وعظه علانیة فقد شانه. (تحف العقول، ص 489) 15. نهج البلاغه، حکمت 91، صص 375 - 374. 16. صحیفه نور، ج 17، ص 221. 17. سوره لقمان، آیه 17. 18. نهج البلاغه، نامه 31، ص 297. 19. سوره طه، آیه 44. 20. تحف العقول، ص 47. 21. صحیفه نور، ج 17، ص 221. 22. سوره انعام، آیه 160. 23. نهج البلاغه، حکمت 59، ص 370. 24. همان، حکمت 90، ص 374. 25. صحیفه نور، ج 18، ص 153. 26. نهج البلاغه، نامه 53، ص 328. 27. سوره آل عمران، آیه 104. 28. فروع کافى، ج 5، صص 57 - 56. 29. فروع کافى، ج 5، ص 59. 30. وسائل الشیعه، ج 11، ص 30. 31. فروع کافى، ج 5، ص 59. 32. سوره انفال، آیه 39. 33. سوره بقره، آیه 179. 34. اخلاق ناصرى، ص 101. 35. نظریه پاولوف دانشمند روسى، در مورد شرطى بودن تربیت که نخستین بار روى سگ آزمایش شد معروف است که بعدها توسط برخى مربیان تعقیب و مورد مطالعه و استفاده قرار گرفت. 36. دکتر شریعتمدارى، روانشناسى تربیتى، ص 44. 37. دکتر على شریعتمدارى، فلسفه، ص 153. 38. حناالفاخورى، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ص 432. 39. در بحث «اصول تربیتى اسلام». 40. تصنیف غرر، ص 231. 41. اصول کافى، ج 2، ص 82. 42. اصول کافى، ج 2، ص 105. 43. سنن النبى، ص 158." "فصل هفتم:مراحل و محیط تربیت --- الف) مراحل رشد ب) مراحل تربیت 1- کودکى و تربیت اهمیت تربیت در کودکى پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى کودکان 2- نوجوانى و تربیت 3- جوان و تربیت پذیرى 4- تربیت بزرگسالان ج) محیط تربیت 1- محیط خانه 2- محیطهاى آموزشى 3- محیط اجتماعى --- الف) مراحل رشد انسان در طول زندگى مراحلى را از رشد مى پیماید و به تناسب هر مرحله و ویژگى هاى آن، تربیت خاصى را مى طلبد. روان شناسان، کارشناسان تعلیم و تربیت، دانشمندان علوم اجتماعى، فیزیولوژیست ها با نگرش هاى متفاوت به تقسیمِ دوران رشد و تکامل انسان از کودکى تا کهولت پرداخته اند. برخى کارشناسان تعلیم و تربیت این مراحل را بدین گونه ذکر کرده اند: 1- مرحله شیرخوارگى از تولد تا تقریباً 2 سالگى 2- مرحله دایگى یا پرستارى میان 2 تا 5 سالگى 3- مرحله کودکستانى میان 5 تا 7 سالگى 4- مرحله دبستانى میان 7 تا 12 سالگى (پایان کودکى) 5- مرحله دبیرستانى (دوره اوّل) از 12 تا 15 سالگى (آغاز نوجوانى) 6- مرحله دبیرستانى (دوره دوم) از 15 تا 18 سالگى 7- مرحله دانشگاهى از 18 تا 22 سالگى (جوانى) 8- مرحله بعد از تحصیل، دوران تشکیل خانواده.(1) در منابع اسلامى نیز مراحل رشد و تربیت انسان در ابعاد مختلف جسمانى و روحانى و مادى و معنوى مورد توجه قرار گرفته است. قرآن کریم مراحل آفرینش انسان را از نقطه آغازین خلقت او یعنى هنگامى که خاک به صورت گیاه درآید و به مواد غذایى و سپس خون و نطفه مبدل گردد تا هنگامى که در عالم جنین به صورت علقه و مضغه و... درآید و آماده افاضه روح شود، متذکر مى گردد که طى این مراحل، تربیت تکوینى الهى او را همراهى مى کند و پس از ولادت به بیان سه مرحله رشد یعنى «کودکى، جوانى و بزرگ سالى» مى پردازد که در این جا پاى مسئولیت تربیت انسان به میان مى آید: «هُوَالَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیوُخاً...؛(2) «اوست خداوندى که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه و آن گاه از علقه تا آن که به صورت کودکى درآورد تا به مرحله رشد برسید و رهسپار دوران پیرى شوید.» و در مناسبتى دیگر به بیان گرایش هاى طبیعى و غریزى انسان در مراحل مختلف رشد پرداخته و مى فرماید: «أِعْلَمُوا اَنَّمَا الْحَیوةُ الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُم وَ تَکاثُرٌ فِى الْأَموالِ وَالْأَوْلادِ...؛(3) بدانید که زندگى دنیا، بازى، سرگرمى، آرایش، مفاخره و افزون طلبى در ثروت و فرزندان است...» این ها خصلت هاى طبیعى و غریزى انسان است که در نظام تربیت اسلامى تعدیل و هدایت مى شوند. و بدیهى است که در کنار این ها استعدادهاى متعالى و گرایش هاى معنوى است که شخصیت حقیقى انسان را تشکیل مى دهد(4) و به شیوه متعال و هم آهنگ در تربیت اسلامى مورد توجه است. ب) مراحل تربیت در مراحل یاد شده و براى شکل گیرى شخصیت تکامل یافته انسان، اسلام رهنمودهاى گسترده اى دارد که از آن جمله است: ازدواج مشروع و آداب آن، توصیه هاى دوران باردارى، شیرخوارگى، حضانت تا رعایت موازینِ دیگر پرورشى در هریک از مراحل که هرکدام فصلى را از تربیت اسلامى تشکیل مى دهد و در خصوص مراحل تربیت و ویژگى هاى هریک روایات بسیارى نیز وجود دارد. از جمله پیامبر اکرم(ص) براى انسان تابیست و یک سالگى سه دوره هفت ساله قائل شده اند: دوره «آقائى» که کودک فرمانروایى مى کند، دوره «فرمانبردارى» که نوجوان باید مطیع مربیان باشد و دوره «وزارت» که جوان مورد مشورت قرار مى گیرد: «الوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنینَ و عَبْدٌ سَبْعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبْعَ سِنینَ.»(5) با دقت در ویژگى هاى این سه مرحله، ظرافت و جذابیت این سخن، مشخص مى گردد. هفت سال نخستین، مرحله «خودمدارى» است. دورانى که کودک مى بایست آزاد باشد رشد نماید و مسئولیتى متوجه او نگردد. از این رو در روایات آمده است که: «هفت سال کودک را براى بازى رها سازید و...» هفت سال دوم، مرحله پذیرش است که نوجوان به مرحله تصمیم گیرى نرسیده و زمینه فکرى «انضمامى» دارد و به شکل دادن و کنترل و هدایت محتاج است. از این رو اطاعت از مربیان براى وى به طور جدى مطرح مى گردد. هفت سال سوم، مرحله شکوفایى فکرى و «خود مدیرى» است که در این مرحله عواملى چون مشورت کردن و تبادل افکار مى تواند در رشد عقلى جوان نقش مؤثر ایفا کند. امام صادق(ع) نیز با اشاره به سه دوره هفت ساله مى فرماید: کودک هفت سال به بازى بپردازد و هفت سال به فراگیرى خواندن و نوشتن و هفت سال به تعلیم حلال وحرام: «الغُلامُ یَلْعَبُ سَبْعَ سِنینَ و یَتَعَلَّمُ الْکِتابَ سَبْعَ سِنین و یَتَعَلَّم الحَلالَ وَ الحَرامَ سَبْعَ سِنین».(6) 1- کودکى و تربیت براى تربیت این مرحله (کودکى) توصیه هایى در اسلام وجود دارد. از آن جمله: نام گذارى و اذان و اقامه گفتن، مراقبت هاى لازم در آغاز کودکى چون: رضاع، حضانت، بهداشت، تغذیه و به طور کلى پرورش بدنى و عطوفت و محبت، بازى و سرگرمى، احترام به شخصیت کودک، به کارگیرى روش کودکانه و بالاخره تربیت متناسب دینى و اخلاقى و عقلى و عاطفى در ابعاد معنوى که با مراجعه به متون اسلامى، وسعت و دقت توصیه هاى تربیتى اسلام را در هریک از مراحل رشد مى توان یافت.(7) در این جا پاره اى از این موارد را مى نگریم: على(ع) مى فرماید: حق فرزند بر پدر آن است که نام نیک براى او انتخاب کند، ادب شایسته بیاموزد و تعلیم قرآن دهد: «اَنْ یُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ یُحَسِّنَ أَدبَهُ وَ یُعَلِّمَهُ القُرْآنَ».(8) امام صادق(ع)، از قول پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده: «مَنْ لَمْ یَرحَمْ صَغیراً و لَمْ یُوَقِّرْ کَبیراً فَلَیْسَ مِنّا؛(9) کسى که نسبت به کودک مهربانى نکند و براى بزرگ سال احترام قائل نشود ازما نیست.» و نیز پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «أَکْرِمُوا اَوْلادَکُمْ وَ اَحْسِنُوا آدابَهُم یُغْفَرْ لَکُمْ».(10) و نیز مى فرماید: «مَنْ کان عِندَهُ صَبِىٌّ فَلَیتصابَّ لَهُ؛(11) کسى که با کودک معاشر است باید با او روش کودکانه پیش گیرد.» و امیرالمؤمنین(ع) از تعلیم شنا و تیراندازى به فرزندان سخن گفته اند: «عَلِّمُوا أوْلادَکُمُ السَّباحَةَ وَ الرِّمایَةَ».(12) سیره رهبران دین نیز مشتمل بر شواهد عینى از رفتار عطوفت آمیز و هدایت گر با کودکان است. پیامبر اکرم(ص) کودکان را مورد تفقد قرار مى داده و به آنان سلام مى کردند و محبت مى نمودند. على(ع) همان گونه که درباره ایتام توصیه مى فرمود: «اَللَّه اَللَّه فى الْأَیْتامِ فَلاتُغِبُّوا اَفْواهَهُمْ وَلایَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ؛(13) «خدا را خدا را، نسبت به یتیمان مبادا گهگاه گرسنه بمانند و در نظر شما تحقیر شوند.» در عمل نیز با کودکان بى سرپرست مى نشست و با آنان زبان کودکانه مى گشود و آن ها را با بازى سرگرم مى ساخت تا از عقده هاى روحى آنان کاسته شود. اهمیت تربیت در کودکى سال هاى نخستینِ عمر مناسب ترین موقعیت براى تربیت است، زیرا فطرت دست نخورده و زمینه پذیرش کاملاً مساعد است. در این مرحله مسئولیت تربیت و مراقبت هاى رفتارى، بیش از هرکس برعهده پدر و مادر است. قرآن کریم با اشاره به این مطلب مى فرماید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَکُمْ وَ اَهْلِیکُم ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ...»(14) که در روایات به امر و نهى تفسیر شده است و اولیا باید اهل و فرزندان خود را از آن چه سرانجامش آتش دوزخ است حفظ و حراست کنند و در تعلیم و تربیت آنان بکوشند و معلم و مربى صالح برگزینند. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: بهترین میراث پدران براى فرزندانشان ادب است: «خَیْرُ ماوَرَّثَ الآباءُ الْأَبْناءَ الْأدَبُ».(15) امام حسین(ع) یکى از کودکان خود را نزد معلم فرستاد، همین که کودک «سوره حمد» را فراگرفت و آن را نزد پدر خواند، امام(ع) به عنوان تشویق از معلم جوائز گران بهایى به وى داده و فرمودند: در برابر آن چه معلم به فرزند من آموخته، کارى درخور انجام نداده ام. پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى کودکان در این مرحله، پرورش فطرت ایمانى و اخلاقى، از اهمیت بسیارى برخوردار است. زیرا بساطت، سادگى و عصمت کودکانه با زمینه فطرى که دارد، در سازندگى آتیه او نقش حساسى ایفا مى کند. امام صادق(ع) مى فرماید: حضرت موسى(ع) در مناجات با پروردگار عرض کرد: بهترین اعمال کدام است؟ خداوند خطاب فرمود: «محبت به کودکان، زیرا آنان بر فطرت توحید آفریده شده اند.»(16) در اسلام براى دوران کودکى و نوجوانى و قبل از بلوغ به عبادات تمرینى توصیه شده است تا کودکان با آداب و شرایع و اخلاق و تعهدپذیرى آشنا گردند و در مرحله تکلیف دچار مشکل نباشند. امام صادق(ع) فرمود: «اِنّا نَأمُرُ صِبیانَنا بِالصَّلوة اِذا کانُوا بَنِى خَمْسَ سِنینَ فَمُرُوا صِبْیانَکُم بِالصَّلوةِ اِذا کانُوا أبْناءَ سَبْعَ سِنینَ؛(17) ما فرزندانمان را در پنج سالگى به نماز وامى داریم، اما شما در هفت سالگى آن ها را امر به نماز کنید. و نیز فرمود: «پیش از آن که منحرفین به سراغ فرزندان شما بیایند، حدیث ما را براى آنان باز گویید: «بادِرُوا اَحْداثَکُم بِالْحَدِیثِ قَبْلَ اَنْ یَسْبِقَکُمْ اِلَیْهِم المُرْجِئَةُ».(18) پرورش فطرت توحیدى، از دید فلاسفه و دانشمندان نیز پوشیده نمانده است. دکتر کارل در این باره مى نویسد: «براى کودکان سخن از الهیات گفتن بى فایده است ولى بایستى بر وفق اندرز کانت از آغاز زندگى، خداوند را چون پدرى مهربان، توانا و نامریى به ایشان معرفى کرد که مشمول عنایات او هستند و مى توانند با نیایش به سوى او رو کنند. واقع ترین طریقه ستایش خداوندى تمکین از اراده اوست و اراده خداوندى بر این جارى است که زندگى کودک نیز چون بالغ مشى صحیح داشته باشد.»(19) 2- نوجوانى و تربیت نوجوانى مرحله اى از رشد و بلوغ است که با تحولاتى در جسم و روان همراه مى باشد. روان شناسان و مربیان براى این مرحله سه ویژگى ذکر کرده اند: 1- خود مدیرى و خودکفائى؛ 2- توان قضاوت و تشخیص خوب و بد و باید و نباید؛ 3- توان اراده و قصد.(20) در این مرحله غرائز و احساسات رو به اوج گیرى اند، قوا و استعدادها به جنب و جوش مى آیند، عقل در آستان رشد نسبى است. تضاد میان هیجان هاى عاطفى و غریزى خواسته ها و تجمل و شخصیت از یک سو و گرایش هاى عقلى و علمى و انتظارات و مسئولیت هاى اجتماعى از سوى دیگر، مرحله جدیدى را پیش روى نوجوان مى گشاید. روح استقلال طلبى، تصمیم گیرى و کاوش گرى از ویژگى هاى این مرحله است که آن را «خود مدیرى» نامیده اند، نوجوان مى خواهد روى پاى خود بایستد، از حالت کودکان و دنباله روى به در آید، به تقلید بسنده نکند و براى علامت سؤال هایى که در ذهن دارد، پاسخى قانع کننده بیابد، همچنین خطر هیجان هاى غریزى و سقوط اخلاقى و تصمیم گیرى هاى حاد و تأثیرپذیرى و خطر انحراف از ویژگى هایى است که با بلوغ رخ مى نماید. لذا مى توان تربیت این دوره را یکى از دشوارترین و در عین حال ظریف ترین مراحل تربیت به شمار آورد. پرورش عقل و ادراک، نظارت بر اخلاق و رفتار، کنترل و هدایت غرایز و پاسخ گویى مناسب به احساسات و خواسته هاى روانى و بدنى نوجوان، مهارت هاى خاصى را مى طلبد. کتاب و مدرسه، فیلم و سینما، رادیو و تلویزیون، قصه و داستان و به طور کلى عوامل شکل دهنده فکرى و روحى و محیطهاى تربیتى اجتماعى در این مرحله فوق العاده حساس و سرنوشت سازاند. چیزى که بر مشکل تربیتى نوجوان مى افزاید آسیب هاى اخلاقى است که از فضاى فرهنگى و اجتماعى دامن گیر نسل نو شده است و جوامع انسانى، به ویژه کشورهاى پیشرفته را با دشوارى هاى جدى رو به رو ساخته است. تضاد و تنش میان پیشرفت هاى علمى و تمدن جدید و فطرت اخلاقى، در عصر کنونى چیزى است که در گفتار تحلیل گران غربى به طور گسترده دیده مى شود. «پیرى» ارزش هاى اخلاقى را در دگرگونى اجتماعى فرد و آینده نوع انسانى و تمدن کنونى بیان کرده، تأکید مى کند که در عصر ما، نوجوان در عالمى زندگى مى کند که حقایق علمى ظاهراً تباین و مخالفت شدیدى با ارزش هاى اخلاقى دارند. از این رو فرد مى کوشد که در میان عقلى که عاطفه او را خشکانده و عاطفه اى که از عقل او عقب افتاده است نزدیکى برقرار سازد. در روش ها و مسلک هاى خود پىِ فرهنگ و تمدنى مى گردد که عقل او را تقریباً به درجه عالى و نهایتش برساند و به عیش و عشرت زیر سایه تحول مادى جدید بپردازد. در حالى که اخلاق او را به این پایه علمى نمى رساند و امور جهان هرگز رو به راه نخواهد شد مگر هنگامى که شخص احتیاج خود را به پیشرفت اخلاقى جهانى دریابد همان طور که احتیاج به پیشرفت علمى را درک مى کند.(21) و همین هاست که نظام هاى تربیتى جدید را زیر سؤال برده و سرنوشت نسل بشر را با بحران رو به رو ساخته است و این خود تأکید دیگرى بر ضرورت رجعت به دین و پیروى از راه انبیاء است که چهره کامل و زنده آن در مکتب تربیتى اسلام تبلور دارد. 3- جوان و تربیت پذیرى یکى از ویژگى هاى دوره جوانى، برخورد منطقى با قضایا است. در این مرحله، ضمن آن که قوا و غرایز از شور و هیجان برخوردارند، جوان منطقى تر با قضایا برخورد مى کند، به مرشد و مربى بیشتر احساس نیاز مى نماید و مى کوشد شخصیت علمى و فکرى خود را بالا برد و براى خود الگویى بیابد. از این رو، در برنامه هاى تربیتى اسلام، به جوانان عنایت بسیار شده و استفاده صحیح از زمینه هاى فطرى، ایمانى، عقلى و عاطفى آنان، مورد توجه قرار گرفته است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: پنج چیز را غنیمت شمارید پیش از آن که از دست برود. یکى از این پنج چیز جوانى است: «وَ شَبابَکَ قَبْلَ هِرَمِکَ». همچنین مى فرماید: چیزى نزد خدا پسندیده تر از جوان توبه کار نیست: «ما ِمْن شَئٍ اَحَبُّ اِلَى اللَّهِ مِنْ شابٍّ تائِب».(22) على(ع) در نامه تربیتى خود به فرزندش امام حسن(ع) مى نویسد: «دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه در آن افکنند بپذیرد. پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آن که دلت سخت شود و خِرَدت هوایى دیگر گیرد تا با رأى قاطع روى به کارى آرى و از آنچه خداوندان تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهره بردارى» «و اِنّما قَلْبُ الحَدَثِ کَالاَرْضِ الْخالِیَةِ ما أُلْقِىَ فِیها مِنْ شَئٍ شَئٍ قَبِلَتْهُ. فَبادَرْتُکَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ اَنْ یَقسُوَ قَلْبُکَ و یَشْتَغِلَ لُبُّکَ لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأیِکَ مِنَ الْأَمْرِ ما قَدْ کَفاکَ اَهْلُ التَّجارِبِ بُغْیَتَهُ وَتَجْرِبَتَهُ».(23) امام باقر(ع) فرمود: اگر جوانى از جوانان شیعه را که به فقه آشنا نیست نزد من آرند به تأدیب وى خواهم پرداخت: «لَوْأُتیتُ بِشابٍّ مِنْ شَبابِ الشّیعَةِ لایَتَفَقُّه لَأَدَّبتُه».(24) امام صادق(ع) به یکى از یاران خود به نام «احول» فرمود: مردم کوفه از این امر (ولایت) چگونه استقبال مى کنند؟ پاسخ داد: خیلى کم. فرمود: «عَلَیْکَ بِالْأحْداثِ» و در روایت دیگر: «عَلَیْکَ بِالْأحْداثِ فَاِنَّهُم اَسْرَعُ اِلَى کُلِّ خَیْر».(25) بر تو باد به جوانان، چراکه آنان نسبت به هر کار نیکى شتاب بیشترى دارند. امام کاظم(ع) فرمود: «مَنْ تَعَلَّمَ فِى شَبابِهِ کانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فى الحَجَر؛(26) آموختن در جوانى، مانند نقش در سنگ پابرجا است.» پیامبر اکرم(ص) مسئولیت هاىِ ارشادى، آموزشى و اجرایى را به جوانان مى داد و از نیروهاى مؤمن و پرتلاش در جهت ترویج و توسعه اسلام و اداره جامعه اسلامى یارى مى جست. «مصعب ابن عمیر» را که جوانى شایسته بود جهت ترویج اسلام به مدینه فرستاد تا قرآن و تعالیم دین را به مردم بیاموزد و او از عهده این مسئولیت به خوبى برآمد. «معاذبن جبل» را براى تعلیم و تربیت مردم مکه مأمور ساخت. «اسامةبن زید» را به فرماندهى سپاه عظیم اسلام در جنگ با رومیان گماشت و همگان را به اطاعت وى مأمور ساخت. حضرت امام - رضوان اللَّه علیه - با توجه به نقش سازنده جوانان در نظام اجتماعى و ضرورت تربیت و خودسازى در این دوران مى فرمایند: «قلب جوان لطیف و ملکوتى است و انگیزه هاى فساد در آن ضعیف مى باشد، لیکن هرچه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قوى تر و محکم تر مى گردد تا جایى که کندن آن از دل ممکن نیست. چنان که در روایت است قلب انسان ابتدا مانند آینه صاف و نورانى است و هر گناهى که از انسان سربزند یک نقطه سیاه در آن ظاهر مى گردد و هرچه گناه بیشتر شود نقطه هاى سیاه بر روى قلب فزونى مى یابد تا جایى که قلب را سیاه کند.»(27) به طور خلاصه: نظام تربیتى اسلام نسبت به جوانان و تربیت آنان اهتمام فراوان ورزیده و استفاده کامل و صحیح از زمینه هاى مساعد روانى و صفاى نفس و قواى جوانى را مورد تأکید قرار داده است. 4- تربیت بزرگسالان در تعلیم و تربیت جدید، معمولاً از کودکى و نوجوانى و جوانى سخن مى گویند و تربیتِ بزرگ سالان کمتر عنوان مى شود. حال با پذیرش این مطلب که دوران کودکى و نوجوانى و جوانى مساعدترین دوره تربیت مى باشد، اما باید توجه داشت که اسلام تمام دوران عمر را عرصه گاه تعلیم و تربیت و تهذیب اخلاق مى داند و به انسان اجازه نمى دهد در راه رشد و تکامل لحظه اى را از دست دهد و با روح یأس، تسلیم عوامل و شرایط گمراه کننده باشد.(28) از این رو راهبردهاى تربیتى اسلام به مقطعى خاص منحصر نیست بلکه تمام مراحل زندگى انسان را شامل است؛ مثلاً: تکالیف شرعى به ویژه نماز که عامل مهمى در خودسازى مى باشد تا پایان عمر با انسان ملازم است. هرچند تربیت در بزرگسالى مشکل تر از گذشته است اما در هرحال باب تربیت و انسان سازى هیچ گاه بسته نیست. همان گونه که پیامبر اکرم(ص) به تربیت نسلى پرداختند که در جهل و خرافه، شرکِ جاهلیت ریشه کرده بود اما از همین مردم امتى شایسته و چهره هایى برجسته تربیت نمودند. البته در این دوران انسان بیش از آن که چشم به راه مربیان بنشیند مى بایست خود مربى خود باشد و از واعظ درونى بیش از واعظ بیرونى بهره گیرد. ج) محیط تربیت محیط به طور کلى به همه اوضاع و شرایط و عوامل خارجى گفته مى شود که در رشد و تکامل یا رفتار موجود زنده تأثیر مى کند.(29) کارشناسان تربیتى براى رشد و تکامل انسان در ابعاد مختلف بدنى، روانى، عقلى، عاطفى و اجتماعى عواملى را مؤثر مى دانند که مهم ترین آن ها عبارت اند از: 1- وراثت که منظور از آن انتقال صفات یا خصایص از والدین و اجداد به فرزندان است. 2- تکوین و چگونگى آفرینش عضوى، مخصوصاً غده هاى درون ریز که مواد مترشح آنها «هورمون ها» در تمام قسمت هاى مختلف بدن اثر مى گذارد. 3- غذا که رشد و نمو ساختمان سلول ها و ذخیره انرژى موجود زنده براى فعالیت هاى فعلى و آینده اش همگى بر آن مبتنى است. 4- محیط اجتماعى که از روز تولد، بر فرد مسلط و حاکم است و با مادر شروع مى شود و به تدریج به شکل روابط اجتماعى گسترده درمى آید».(30) گرچه در اصطلاح مربیان، محیط شامل: محیط مستقیم، غیرمستقیم، محیط داخلى (بدن)، محیط طبیعى، محیط خارجى یا اجتماعى، محیط نزدیک و محیط دور مى شود. اما مقصود ما در این جا «محیط اجتماعى» است که از روابط انسان ها با یکدیگر و عوامل ساخته دست آن ها پدید مى آید و از دامن مادر و پدر آغاز مى گردد و تا محیطهاى آموزشى و ارتباطات اجتماعى گسترش مى یابد: (خانه، مدرسه و جامعه). 1- محیط خانه پیش از آن که کودک به مدرسه و جامعه گام نهند، سر و کارش با خانه و اهل خانه به ویژه والدین است و هر آن چه در این محیط پیش چشم کودک مى گذرد در شکل دادن اخلاق و روحیات او مؤثر واقع مى شود و به ویژه الگوهاى رفتارى یکى از عوامل مؤثر تربیتى فرزندان به شمار مى آید. از این رو پاک سازى محیط خانه از بدآموزى هاى رفتارى و اخلاقى و ارائه الگوهاى شایسته از مسئولیت هاى جدى والدین است. (در گذشته پاره اى از روایات این باب را ملاحظه کردیم). حضرت امام با اشاره به تأثیر محیط خانه به ویژه نقش مادر در سرنوشت فرزند مى فرمایند: «دامن مادر بزرگ ترین مدرسه اى است که بچه در آن جا تربیت مى شود. آن چه بچه از مادر مى شنود غیر از آن چیزى است که از معلم مى شنود. بچه از مادر بهتر مى شنود تا معلم، در دامان مادر بهتر تربیت مى شود تا در جوار پدر تا در جوار معلم.»(31) در این مدرسه و در دامن پدر و مادر است که انسان شکل اولیه ادب و اخلاق را مى آموزد که براى همیشه در جان او نقش مى بندد. علاوه بر مسئولیت پدر و مادر در محیط خانه، کنترل هاى لازم در معاشرت هاى اجتماعى آنان در خارج خانه نیز از اهمیت بسیارى برخوردار است. حضرت امام، با توجه به توطئه هاى فرهنگى و اخلاقى و فکرى دشمنان اسلامى و میهن اسلامى در پیام تاریخى خود خاطرنشان ساختند: «امروز باید پدران و مادران مواظب رفتار فرزندان خویش باشند که در صورت مشاهده حرکات غیرعادى آنان را نصیحت کنند تا گول منافقین و منحرفین را نخورند که در این صورت سعادت دنیوى و اخروى آنان تباه مى گردد.»(32) 2- محیطهاى آموزشى پس از آن که کودک از محیط خانه به محیط آموزشى گام نهاد، شرایط جدیدى براى او پیش مى آید. کتاب و برنامه آموزشى، ارتباط با معلم و مربى، همکلاس و شرایط دیگر فضاى آموزشى نقش فعال و مؤثرى را در شکل دادن افکار و روحیات او ایفا مى کند. از این رو معلم را پدر دوم خوانده اند که دانش آموز شخصیت معنوى خود را از وى مى گیرد. همچنان که در مراحل دیگر آموزشى نیز این شکل گیرى ادامه دارد. لذا نقش فرهنگ و آموزش و پرورش در تربیت و تکامل انسان فوق العاده حساس و سرنوشت ساز است و به فرموده حضرت امام(ره): «مسئله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است، اگر مشکلات فرهنگى و آموزشى به صورتى که مصالح کشور اقتضا مى کند حل شود دیگر مسائل به آسانى حل مى گردد." "ما باید سال هاىِ طولانى زحمت و مشقت بکشیم تا از فطرت ثانى خود متحول شویم و خود را بیابیم و روى پاى خود بایستیم و مستقل گردیم و دیگر احتیاجى به شرق و غرب نداشته باشیم و باید از همان بچه ها شروع کنیم و تنها مقصدمان تحول انسان غربى به انسانى اسلامى باشد. تمام وابستگان و انگل هاى خارجى زائیده شده از این دانشگاه غربى بوده است.»(33) همچنین حضرت امام در مسئله پاک سازى محیطهاى آموزشى از عوامل ناصالح مى فرماید: «اکنون بر دانش آموزان و دانشجویان عزیز و اساتید و معلمان متعهد است که با تمام توان و قدرت در شناسایى عوامل فساد کوشش کنند و محیط آموزش و پرورش را از لوث وجود آنان پاک نمایند و گمان نشود که این نفوذ فقط براى انحراف دانشگاه هاست که منحرفین و منافقین براى نفوذ در دبیرستان ها بلکه دبستان ها اهمیت بیشترى قائل اند تا جوانان را براى انحراف دانشگاه ها مهیا کنند.»(34) و در وصیت نامه سیاسى - الهى خود اشاره مى کنند: «باید ملت غارت شده بدانند که در نیم قرن اخیر آن چه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است قسمت عمده اش از دانشگاه ها بوده است. اگر دانشگاه و مراکز تعلیم و تربیت دیگر با برنامه هاى اسلامى و ملى در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشتند هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمریکا و شوروى فرو نمى رفت و هرگز قراردادهاى خانه خراب کن بر ملت محروم غارت زده تحمیل نمى شد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ایران باز نمى شد و هرگز ذخائر ایران و طلاى سیاه این ملت رنج دیده در جیب قدرت هاى خارجى ریخته نمى شد و هرگز دودمان پهلوى و وابسته هاى به آن اموال ملت را نمى توانستند به غارت برند...» 3- محیط اجتماعى انسان و محیط بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند، همان گونه که انسان محیط اجتماعى را مى سازد، همچنین از آن تأثیر مى پذیرد. افکار و اخلاق عمومى، ساختار اجتماعى دوستان، شهروندان، عادات و سنت ها، ارتباطات و تبلیغات، فرهنگ و هنر، سیاست و اقتصاد و دیگر عواملى که محیط اجتماعى را شکل مى دهد، از عوامل و زمینه هایى است که در شکل گیرى تربیت و اخلاق فرد نقش مؤثر دارد. على(ع) این عوامل را تحت عنوان «زمان» آورده و مى فرماید: «النَّاسُ بِزَمانِهِم اَشْبَهُ مِنْهُم بِآبائهِمْ؛(35) مردم به زمانشان شبیه ترند تا به پدرانشان». از این رو سالم سازى شرایط اجتماعى و تبلیغات سالم، فیلم و هنر سازنده از طریق رسانه ها و سیستم اقتصادى و نظام سیاسى شایسته در تربیت و اخلاق نقش آفرین است. بر سیاست گذاران اجتماعى و برنامه ریزان آموزشى و دست اندرکاران امور تربیتى است که در ساختن محیطى سالم تلاش کنند و با آن چه سلامت محیط را به مخاطره مى افکند به مقابله برخیزند و زمینه رشد و تکامل افراد را فراهم سازند. قرآن کریم با بیان مسئولیت کارگزاران و مسئولان جامعه، اقامه نماز، زکات و نیکوکارى و امر به معروف و نهى از منکر را مورد توجه قرار مى دهد: «الَّذینَ اِنْ مَّکَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أقامُواالصَّلوةَ وَ آتَوُا الزَّکوةَ و أَمَرُوا بِالمَعرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ المُنْکَرِ...؛(36) آنان که اگر در زمین مکانت شان دادیم نماز را به پا دارند و زکات را ادا کنند و به نیکى فرمان دهند و از زشتى بازدارند.» --- 1. مناقب خوارزمى، ص 272. 2. دکتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد، صص 25 - 21. 3. سوره غافر، آیه 67. 4. سوره حدید، آیه 20. علامه طباطبائى، از قول شیخ بهائى آورده که پنج مطلب یاد شده در آیه کریمه به پنج مرحله سال هاى عمر انسان مربوط است. بدین ترتیب: «لعب» براى دوران کودکى، «لهو» دوران نوجوانى، «زینت» دوران جوانى، «تفاخر» دوران بزرگ سالى، «تکاثر» دوران پیرى. (المیزان، ج 19، ص 164). 5. در مباحث گذشته این ویژگى به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است. 6. وسائل الشیعه، ج 15، ص 194 و مکارم الاخلاق، ص 15. 7. وسائل الشیعه، ج 15، ص 194. 8. ر.ک: وسائل الشیعه، ج 15 ابواب احکام الاولاد. 9. نهج البلاغه، حکمت 399، ص 433 و حق پدر بر فرزند این است که او را فرمان برد جز در معاصى الهى. 10. مصباح الشریعه، ص 69. 11. مکارم الاخلاق، ص 225 و وسائل الشیعه، ج 15، ص 195. 12. وسائل الشیعه، ج 15، ص 203. 13. همان، ص 194. 14. نهج البلاغه، نامه 47، ص 321. 15. سوره تحریم، آیه 6. 16. تصنیف غررالحکم، ص 407. 17. بحارالانوار، ج 104، ص 97. 18. سنن النبى، ص 157. 19. وسائل الشیعه، ج 15، ص 196. 20. راه و رسم زندگى، ص 169. 21. دکتر مظلومى، با تربیت مکتبى آشنا شویم، ص 10. 22. دکتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد، ص 354. 23. میزان الحکمه، ج 5، ص 9. 24. نهج البلاغه، نامه 31، ص 297. 25. میزان الحکمة، ج 5، ص 8. 26. بحارالانوار، ج 23، ص 236. 27. سفینةالبحار، ماده شبب. 28. جهاد اکبر، ص 61. 29. ر.ک: همین کتاب، بحث پویایى تربیت اسلامى (فصل چهارم کتاب). 30. دکتر شعارى نژاد، روانشناسى رشد، ص 70. 31. روان شناسى رشد، ص 56. 32. صحیفه نور، ج 8، ص 240. 33. همان، ج 15، ص 161. 34. همان، ج 15، ص 192. 35. همان، ص 161. 36. سوره حج، آیه 41." "فصل هشتم: ویژگى هاى تربیت اسلامى --- ویژگى هاى تربیت اسلامى 1- منبع وحى 2- اسوه هاى الهى 3- برنامه عملى مناسب 4- تعبد و تسلیم 5- جهانشمول بودن 6- هدف بودن انسان 7- جامعیت سایر دیدگاه ها و احتمالات --- ویژگى هاى تربیت اسلامى هر مکتب تربیتى داراى ویژگى هایى است. این ویژگى ها را در مبانى، اصول، اهداف، منابع، شیوه ها و ابزارها و سایر عوامل مؤثر در تربیت مى توان یافت. همچنان که موفقیت یک مکتب تربیتى نیز به این ویژگى ها و عوامل مؤثر دیگرى چون مربى، متربى، محیط تربیت و سایر شرایط وابسته است، که در خلال بحث هاى کتاب آمده است، حال ذیل عنوان ویژگى هاى تربیت اسلامى چند مطلب عمده را که خلاصه اى از مباحث پیشین است، خاطرنشان مى سازیم. 1- منبع وحى از ویژگى هاى نظام تربیتى اسلام منبع و مأخذى است که محتواى آن را تشکیل مى دهد و خاستگاه آن منبع وحى و الهام الهى است که در کتاب آسمانى تبلور دارد و همسو با کتاب تکوین - یعنى فطرت است - و از مصدر غیبت به وسیله امین وحى بر پیامبراکرم(ص) نازل شده و سنت و سیره مفسر و مبین آن مى باشد. «الر کِتابٌ اَنْزَلناهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِإِذنِ رَبِّهِم اِلى صِراطِ الْعَزیزِالْحَمیدِ».(1) على(ع) درباره نقش قرآن مى فرماید: این قرآن نصیحت کننده اى امین است که غش ودغل نمى کند و هدایت گرى که گمراه نمى سازد و پیام آورى که دروغ نمى گوید: «اِنَّ هذَا القُرْآنَ هُوَالنَّاصِحُ الَّذى لایَغُشُّ وَ الْهادِى الَّذى لایُضِلُّ وَ الُمحَدِّثُ الَّذِى لایَکْذِب».(2) با این ویژگى تربیت اسلامى از اتقان و استحکام و جامعیت برخوردار است، زیرا سرچشمه آن، حکمت و لطف خداوندى است که فیاض مطلق از بندگان دریغ نکرده و با احاطه اى که به ابعاد وجود انسان دارد، آن چه را که مصالح فردى و اجتماعى و دنیوى و آخروى بشر بدان وابسته است و لازمه خیر و سعادت واقعى اوست با برنامه ریزى مناسب و طرح جامع در اختیارش نهاده و در آیینِ جاودانه اسلام به کامل ترین صورت تبیین فرموده که نظیر آن را در هیچ یک از مکاتب و حتى شرایع نمى توان یافت. حضرت امام این مطلب را به شیوه استدلالى و براساس «قاعده لطف»چنین بیان مى کند: «و بباید دانست که از براى نفوس صحت و مرض و صلاح و فساد و سعادت و شقاوتى است که پى بردن به طرق آن و دقایق مصالح و مفاسد براى احدى جز ذات مقدس حق ممکن نیست. ناچار در نظام اتّم که احسن نظام است (و قبل از این معلوم شد که مُنَظِّمِ آن حکیم على الاطلاق است و واقف بر همه امور است) تعلیمِ طریق سعادت و شقاوت و هدایت راه صلاح و فساد و اعلام طریق عروج نفوس، ممتنع است اهمال شود، زیرا که اهمال آن یا نقص در علم لازم آید یا نقص در قدرت یا بخل و ظلم»(3) و ذات بى چونِ الهى منزه از آن هاست. 2- اسوه هاى الهى مکتبِ تربیتى اسلام مزیت دیگرى دارد که سایر مکتب ها فاقد آنند و آن عبارت است از: اسوه هاى الهى و چهره هاى علم و عصمت که با نفوس قدسى و در سایه هدایت الهى و تأیید ربانى با زبان و عمل به هدایت مردم پرداخته اند و همان گونه که از حدیث «ثقلین»(4) مستفاد مى گردد، آن ها از قرآن انفکاک ناپذیرند و قرآن از آن ها جداشدنى نیست و آن ها معلم و مفسرِ قرآن و کتاب ناطق و تجسم عینى مکتب تربیتى اسلام مى باشند و گفتار و رفتارشان به عنوان منبع و مأخذ و الگوى انسان سازى مطرح است و منابع روایى با غناى بى نظیر خود پس از قرآن، نمایانگر آن مى باشد. حضرت امام، درباره نهج البلاغه که رشحه اى از چشمه سار باب مدینه علم، على(ع) است، چنین مى فرماید: «و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح اوست براى تعلیم و تربیت خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خودخواهى، خود معجونى است براى شفا و مرهمى است براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعه اى است داراى ابعادى به اندازه ابعاد یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى از زمان صدور آن تا هرچه تاریخ به پیش رود و هرچه جامعه ها به وجود آید و دولت ها و ملت ها متحقق بشوند.» 3- برنامه عملى مناسب از عوامل موفقیت تربیت ارائه راه و روشها و برنامه هایى است که در تحقق یافتن اهداف تربیت ایفاى نقش مى کند. طرح و برنامه اى که در اسلام براى تعلیم و تربیت و رشد و تکامل انسان ارائه مى شود، برنامه اى است دقیق و جامع و عملى و عینى که آفریدگار جهان براى وى تنظیم کرده است و پیام آوران خدا مُبلغ و مجرى آنند. راهبردهایى که اسلام براى انسان سازى ارائه داده چنان که قبلاً دیدیم، در میدان عمل و آزمون، قرینِ موفقیت بوده و انسان هاى بى شمارى را به کمال و والایى رسانیده است و مى تواند براى بشریت ره توشه سعادت باشد. نظام تربیتى با فرض واقع بینانه بودن هرگاه فاقد برنامه عملى و ضمانت اجرایى باشد، در میدان عمل ناکام خواهد ماند، به ویژه در مسائلى که با عواطف و امیال انسان سروکار دارد و در نتیجه به کشمکش و تضاد درونى کشیده مى شود. پشتوانه نظام تربیتى اسلام، ایمان و حب خدا و عامل خوف و رجا و عمل صالح است که مؤمن از روى معرفت و عشق به حق و کوشش در طلب رضا و تقرب او انجام مى دهد و در این میان عبادات از نقش مداوم و مؤثرى در تکمیل و تهذیب نفوس برخوردارند به ویژه نماز با فلسفه ذکر خدا که یک تکلیف مستمر در ساعات شبانه روزى مادام العمر مؤمن است به عنوان سرچشمه معنویت و تغذیه روح و عامل بازدارنده از گناه قابل ذکر مى باشد که نیرومندترین ضامن اخلاقى است. این ویژگى را در هیچ یک از مکاتب تربیتى رایج نمى توان یافت، زیرا تنها مؤمنان اند که به خدا عشق مى ورزند و از کیفر او بیمناک اند و در برابر اوامر او سر فرود مى آورند. 4- تعبد و تسلیم در برنامه هاى تربیتى پاى تعبد و تسلیم به میان مى آید، زیرا انسان از راز هستى و پى آمد اعمال همواره و به طور کامل آگاه نیست و همانند بیمارى که براى بازیافتن سلامت خویش به حکم ضرورت تسلیم طبیب مى شود و از راز دارو و درمان بى خبر است، در مسائل تربیتى نیز مى بایست سخن مربى را بپذیرد. بدیهى است که انقیادِ کامل و تعبد محض جز در برابر اوامر و نواهى الهى معقول و عملى نیست و انسان نمى تواند بدون قید و شرط زمام خویش را به دست افرادى بسپارد، بدون این که آن ها را با منبعى مطمئن و مصون از خطا مرتبط بداند. اما مؤمن با اعتقاد به حکمت و علم خداوند و یقین به صدق و امانت پیام آوران او، خود را تسلیم فرامین حق مى کند و به فلاح و رستگارى اطمینان دارد: «اِنَّما کانَ قَوْلَ المُؤمِنینَ اِذا دُعُوا اِلَى اللَّهِ وَ رَسوُلِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُم اَنْ یَقوُلُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِحوُنَ».(5) این ایمان و اطمینان تا بدان جا پیش مى رود که حتى اگر دستور کشتن و کشته شدن بدو دهند، همانند مسئله جهاد و شهادت - برخلاف تمایل نفسانى خود - آن را با آغوش باز مى پذیرد و شهادت را فوز عظیم مى داند. بدیهى است که در مسائل تربیتى و اخلاقى و حلال و حرام الهى، که این تعبد و تسلیم سهل تر خواهد بود، مؤمن هرگز چون و چرا نخواهد کرد: «عَسى اَنْ تَکْرَهُوا شَیأً وَ هُوَ خَیرٌلَّکُمْ».(6) 5- جهانشمول بودن تعلیم و تربیت اسلامى محدود به عصر و نسلى نیست بلکه کل بشریت را در همه اقطار و اعصار و با شرایط مختلف جغرافیایى، فرهنگى و اجتماعى دربرمى گیرد و هیچ گونه تبعیضى را نمى پذیرد و پیامبر اکرم(ص) «نَذیراً لِلْبَشَر» و «رَحمةً لِلْعالَمینَ» است و احکام نورانى اسلام تا پایان حیات انسان در زمین به قوت خود باقى است و توان اداره انسان را دارد. 6- هدف بودن انسان در تربیت اسلامى، انسان با هویت انسانى هدف است و کمال او مقصد تربیت مى باشد (و نه چیز دیگر)، بعثت انبیاء و نزول کتب آسمانى و احکام و شرایع و تکلیف و بندگى تنها به منظور انسان سازى است و قرب الهى یا پرستش که قبلاً در اهداف تربیت گفتیم، به فلاح و رستگارى انسان بازمى گردد چراکه انسان از قرب الهى بهره مى برد و به فوز عظیم مى رسد و واجب الوجود را به پرستش و قرب بنده نیازى نیست و هدایت و تزکیه انسان به خود او بازگشت مى کند: «فَمَنِ اهْتَدى فَاِنَّما یَهْتَدِى لِنَفْسِهِ»(7)، «...و مَنْ تَزَکَّى فَاِنَّما یَتَزَکّى لِنَفْسِهِ...»(8) و پیامبران در کار رسالت و هدایت از مردم چیزى جز پیمودن راه خدا که همان راه سعادت انسان است، نمى خواهند: «قُلْ ما أسئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ اِلّا مَنْ شَاءَ اَنْ یَتَّخِذَ اِلى رَبِّهِ سَبِیلاً».(9) سایر مکاتب فاقد چنین ویژگى اند و هرچند از اصالت انسان سخن بگویند مقاصد دیگرى را وراى سعادت انسان در تربیت لحاظ مى کنند، دلیل این مدعا را در ره آورد این مکاتب و جایگاه انسان در فرهنگ جوامع مى توان یافت. 7- جامعیت همان گونه که در مباحث پیشین ملاحظه کردیم انسان داراى ابعاد مختلف جسمى و روحى، عقلى و عاطفى، فردى و اجتماعى، مادى و معنوى، عرفانى و اخلاقى است و مادامى که تربیت به کلیه این ابعاد توجه نکند، نمى تواند تضمینى براى خیر و سعادت و رشد و تکامل انسان باشد. مکاتبى که تک بعدى و یا با عینک مادیت به انسان مى نگرند از اسرار پیچیده و استعدادهاى نهفته و بى نهایت و قابلیت هاى ذاتى وى عاجز و ناتوان اند و به همین دلیل برنامه ها و روش هاى تربیتى آنان نیز از این نقیصه خالى نخواهد بود. اما در نگرش الهى انسان با همه ابعاد و اسرار وجودى اش از سوى آفریدگار خود مورد توجه قرار مى گیرد و تربیت مفهوم کامل و واقعى خود را مى یابد و برنامه ها نیز بر این اساس تنظیم مى گردد: «ألا یَعْلمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُواللَّطِیفُ الخَبیرُ». قرآن کریم با اشاره به محدودیتِ دانش انسان در شناخت خود و ابعاد حیات خویش آیاتى دارد از جمله: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمرِ رَبِّى وَ ما اُوْتِیتُم مِنَ الْعِلْمِ اِلاَّ قَلیلاً».(10) «از تو مى پرسند حقیقت روح چیست، بگو روح از امر پروردگار من است، و شما را جز اندکى از دانش بهره نیست». استفاده از واژه «ربّى» که مشتمل بر مفهوم تربیت است و واژه «امر» که وراى عالم «خلق» است، مى تواند عنایتى به این نکته باشد که روح از «عالم امر» مى باشد و تنها پروردگارِ روح یعنى مربى واقعى انسان مى داند که حقیقت آن چیست و براى رشد و سعادت آن چه طرحى را ارائه دهد، در حالى که دیگران از درک چنین حقیقتى غافل اند. حضرت امام مى فرماید: «تربیت انسان به همه ابعادش، هم تربیت جسمى و هم روحى و هم عقل و هم مافوق آن، نمى شود در عهده بشر باشد. براى این که بشر اطلاع ندارد از احتیاجات انسان و کیفیت تربیت انسان نسبت به ماوراء الطبیعه. تمام قواى بشر را روى هم بگذارید همین طبیعت را و خاصیت طبیعت را مى تواند بفهمد.(11) بدیهى است که بدون توجه به ابعاد وجودى انسان و علم به آغاز و انجام سیر و حرکت وى، تربیت او به نحو کامل و با هدف نهایى قابل تحقق نیست. از دید مکاتب مادى که انسان را در چارچوبه طبیعت و آثار آن زندانى مى کند و زیستن بهتر و لذت و تمتع بیشتر را غایت و فلسفه حیات مى داند و مبدأ و مقصد را تنها در جهان خاک مى شناسد، قلمرو تربیت نیز از مرزهاى مادى و حیوانى نمى گذرد و از خور و خواب و خشم و شهوت فراترنمى رود، همان گونه که قرآن مى گوید: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیاةِ الدُّنیا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلوُنَ».(12) و در مقام ارزیابى حاصل عمل و اندیشه و ایده کافران مى فرماید: «...الَّذینَ کَفَروُا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأکُلوُنَ کَما تَأکُلُ الْأَنعامُ وَ النَّارُ مَثوىً لَهُمْ».(13) کفر پیشه گان، تمتع مى برند و مى خورند همانند خوردن حیوانات و آتش جایگاه آن هاست. در این نوع تفکر، پرورش فضائل اخلاقى و تربیت انسانى نامفهوم است و از این رو قرآن کریم اینان را به چهارپایان مانند مى کند. (و این فاجعه اى است که مادى گرى براى نسل بشر پدید آورده و انسان را خصلت جانوران و درندگان بخشیده که براساس روایات اینان در آخرت نیز به صورت جانوران و وحوش محشور خواهند شد.) این در حالى است که نگرش الهى انسان را از خدا مى داند و منتهاى سیر او را لقااللَّه مى شناسد: «اِنَّ اِلى رَبِّکَ الرُّجْعَى »(14)، «وَ اَنَّ اِلى رَبِّکَ المُنْتَهى ».(15) و بنابراین انسان در عین آن که موجودى است خاکى و عرصه تکامل او عالم طبیعت است بارقه الهى است که از سوى خدا آمده و با ره آوردى که از این سیر و سفر دارد به سوى خدا و به عالم بقا رهسپار مى گردد و به رستگارى و جاودانگى نائل مى آید. تربیت و هدایت انسان در این مقطع حیات، یعنى پیوند دادن انسان با مبدأ خویش و رهنمون گشتن او بدان مقصدى که براى آن آفریده شده است و شکوفاسازى استعدادهاى نامتناهى ویژه اى که اساس سعادت و فلاح ابدى اوست. قابل توجه این که در آیات فوق نیز ضمن بیان رجوع انسان به خدا از واژه «رب» و «ربک» استفاده شده که اشاره اى است لطیف به نقش تربیت الهى در تکامل و جاودانى انسان. حضرت امام با اشاره به این نکته مى فرمایند: «بعثت انبیا براى تربیت ماست که در آن ورق که باید تربیت بشویم، جورى تربیت بشویم که آن جا هم زندگى مان سعادتمندانه باشد. اگر تربیت نباشد و انسان با همان خوى حیوانى از این عالم به عالم دیگر رود در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت مى رسد. انسان در آن عالم به ظلمات مى رسد.»(16) بنابراین، تربیتى که فاقد این ویژگى باشد وآغاز وانجام انسان وابعاد وجودى او رانشناسد، به اهمال وابطال عنصر اصلى شخصیت آدمى پرداخته و شایستگى تربیت انسان را ندارد. سایر دیدگاه ها و احتمالات همان گونه که دیدیم، جز تعلم و تربیت که تبلور کامل آن در مکتب متعالى اسلام است هیچ مکتب دیگرى قادر نیست انسان را به مقصد اصلى حیات هدایت کرده و به خیر و سعادت ابدى نائل سازد و اگر رهنمود وحى و مربیان آسمانى نباشد، انسان نمى تواند به منبع و مکتب دیگرى تکیه کند زیرا طرق مفروض در تربیت انسانى، عبارت اند از: غریزه، وجدان، تعقل، دانش، تجارب اجتماعى و امثال آن که نارسایى این ها در ارائه طریق مطمئن جاى انکار نیست. زیرا: 1- غریزه عبارت است از گرایش هاى طبیعى و غیرارادى موجود زنده به سوى یک هدف از پیش تعیین شده، که در حیوانات به طور خودکار وجود دارد. زنبور عسل با همین خصلت غریزى، خانه مى سازد، غذاى مناسب براى تولید عسل انتخاب مى کند. هریک از حیوانات دیگر و از جمله انسان نیز نوعى حرکت غریزى دارند که تفاوت این حرکات با تربیت و اخلاق که زیربناى ارادى و اعتقادى دارد، واضح و روشن است. 2- تعقل نیز همان گونه که در گذشته دیدیم یکى از منابع تربیت به شمار مى آید، اما هرگز ما را از هدایت وحى بى نیاز نمى کند زیرا اولاً: عقل احاطه به ابعاد وجود انسان، گرایش ها و اهداف و چگونگى پرورش آن ها ندارد. ثانیاً: عقول بشرى در تشخیص خوب و بد یک سان نیستند و بدین گونه نمى توان ملاک واحدى را از این رهگذر ارائه داد و در نتیجه خیر و شر حالت نسبى خواهد یافت و این با اصالت اخلاق و مبانى تربیت متغایر است. 3- علم نیز در قلمرو خود، علاوه بر آن که بر ابعاد وجودى انسان و طرق وصول به کمال، احاطه ندارد، نمى تواند معیار منطقى و ثابتى را براى تربیت و اخلاق ارائه دهد و سرگذشت علم، ناموفق بودن او در این تجربه به اثبات رسانده است. دانش هاى بشرى در شناخت حقایق جهان و به ویژه انسان نارسا هستند و اختلاف فرهنگ ها و بینش ها خود عامل دیگرى در نارسائى علم جهت ارائه ملاک واحد منطقى در تربیت ابعاد وجود انسان است. 4- و اما وجدان گرچه از نظر اسلام پشتوانه اخلاقى فطرى است لیکن بدون وحى و راهنمایى شریعت توان ارائه طریق و اداره انسان را در دست یابى کامل به خیر و سعادت ندارد. به علاوه آن که وجدان اخلاقى معمولاً از فرهنگ و سنت و تعلیم و تربیت رایج در یک جامعه تأثیر مى پذیرد و بدین سان آبِ صافىِ فطرت، گل آلود مى شود و تدریجاً دست خوشِ مسخ و تحریف مى گردد. تنها راهنمایى شریعت است که فطرت را بارور مى سازد و وجدان را بیدار و گرایش اخلاقى را هدایت مى کند. 5- تجربه اجتماعى نیز به طور قطع نمى تواند منبع الهام در امر تربیت و اخلاق باشد، چراکه جامعه ها بدون راهنمایى شریعت عموماً دست خوشِ انحراف اند و تجربه تاریخ این را به ثبوت رسانیده است. گرچه تجارب اجتماعى در آزمون زندگى به صورت طبیعى از نیک و بد اعمال پرده برمى دارد، اما این تجارب کمتر الهام بخش انسان ها بوده است، بدین سان که بتواند معیارهاى ثابت و پایدارى را در مسائل اخلاقى ارائه دهد. از سوى دیگر روش ها و سنت هاى اجتماعى بیش از آن که با حقیقت همراه باشند از عوامل سیاسى، فرهنگى، و تبلیغى و اقتصادى متأثراند و بدین سان نمى توانند ملاک و معیار حقیقت باشند. بسا عملى ناشایست از دیدگاه یک جامعه، در جامعه اى دیگر شایسته مى نماید، چنان که آدم خوارى در میان برخى قبایل وحشى، رسم معمول است و هیچ گونه قبح و زشتى ندارد، و همین است باعث اعتقاد برخى از متفکران به نسبیت اخلاق و سبب پیدایش اندیشه سوفسطایى، که با اصالت ارزش هاى اخلاقى ناسازگار است. 6- علاوه بر این، هیچ یک از طرق پیشنهادى فوق با فرض آن که مبناى درستى را به دست دهند هیچ گونه، ضامن اجرایى ندارند. --- 1. سوره ابراهیم، آیه 1. 2. تصنیف غرر، ص 111. 3. چهل حدیث، صص 174 - 173. «الا یعلم من خلق و هواللطیف الخبیر» (سوره ملک، آیه 14). 4. حدیث: «انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض» که مورد اتفاق خاصه و عامه مى باشد. 5. سوره نور، آیه 51. 6. سوره بقره، آیه 216. 7. سوره یونس، آیه 108. 8. سوره فاطر، آیه 18. 9. سوره فرقان، آیه 57. 10. سوره اسراء، آیه 85. 11. صحیفه نور، ج 2، ص 226. 12. سوره روم، آیه 7. 13. سوره محمد، آیه 12. 14. سوره علق، آیه 8. 15. سوره نجم، آیه 42. 16. صحیفه نور، ج 2، ص 228." "فهرست منابع و مآخذ قرآن کریم الامام على بن ابیطالب، نهج البلاغة، الشریف الرضى، تحقیق دکتر صبحى صالح، بیروت، الطبعةالاولى 1389م الامام على بن ابیطالب، نهج البلاغة، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1373ش آمدى، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم، تحقیق مصطفى درایتى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، الطبعة الاولى 1366ش الامام جعفرالصادق(ع)، مصباح الشریعة، بیروت، منشورات الاعلمى للمطبوعات الطبعة الاولى، 1400ه'.ق الامام الرضا، صحیفه، اصفهان، مکتبه الزهراء(س)، 1366ش امام خمینى، پیام ها و سخنرانى ها امام خمینى، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368ش امام خمینى، سرالصلوة، ترجمه و مقدمه: سیداحمد فهرى، تهران، پیام آزادى، 1360ش امام خمینى، جهاد اکبر امام خمینى، امام و انقلاب فرهنگى امام خمینى، چهل حدیث، تهران مرکز نشر فرهنگى رجا، چاپ دوم، 1367ش امام خمینى، تعلیقات على شرح فصوص الحکم، قم، موسسه پاسدار اسلام، چاپ اوّل، 1365ش پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحة، تهران 1360، چاپ پانزدهم، انتشارات جاویدان ابن منظور، لسان العرب، بیروت، لبنان، دارالاحیاء التراث العربى للطباعة و النشروالتوزیع، الطبعة الاولى، 1408ه'.ق اسپینوزا، باروخ، اخلاق، ترجمه محسن جهانگیرى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1364ش بیهقى، قطب الدین، دیوان امام على(ع)، ترجمه دکتر امامى، تهران انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1375ش تولستوى، لئون، هنر چیست؟ ترجمه کاوه دهگان، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، 1372 جرداق، جرج، الامام على، صوت العدالة الانسانیه، بیروت، لبنان، (چاپ اوّل)، 1956 میلادى جعفرى، استاد محمدتقى، انسان در افق قرآن، تهران، انتشارات بنیاد بعثت جوادى آملى، (آیت اللَّه) عبداللَّه، اسرار عبادات، انتشارات الزهرا، چاپ ششم، 1375ش حجتى، سیدمحمدباقر، آداب تعلیم و تربیت، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359ش حافظ شیرازى، دیوان حنا الفاخورى، خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، (ترجمه عبدالمحمد آیتى) سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ سوم، 1367 الحر العاملى، الشیخ محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، طهران، المکتبة الاسلامیه، 1387ه'.ق الحرانى، حسن بن على بن الحسین بن شعبه، تحف العقول، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1398ه'.ق حکیمى، محمدرضا، محمد، على، الحیاة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اوّل، 1368ش خوارزمى، اخطب خوارزم الحافظ موفق بن احمد الحنفى، المناقب، تهران، مکتبة نینوا الحدیثه دیلمى، حسن بن ابى الحسن بن محمد، ارشاد القلوب، تهران، مطبعة الاسلامیه، 1364ه'.ق راغب اصفهانى، ابى القاسم حسین بن محمد، المفردات فى غریب القرآن، طهران، المکتبة المرتضویه رومى، مولوى، جلال الدین محمد بلخى، مثنوى معنوى ژان شاتو، مربیان بزرگ سجادى دکتر سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامى، تهران، شرکت مولفان و مترجمان، ایران، چاپ دوم، 1366ش سعدى، مصلح الدین شیرازى، گلستان - کتابفروشى اسلامیه الشهید الثانى، الشیخ زین الدین بن على العاملى، منیة المرید، تحقیق رضا مختارى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، الطبعةالاولى، 1372ش شعارى نژاد، على اکبر، فلسفه آموزش و پرورش، تهران، امیرکبیر، 1370ش شریعتمدارى، دکتر على، روانشناسى تربیتى، اصفهان، انتشارات مشعل، دانشکده ادبیات اصفهان شریعتمدارى، دکتر على، اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، چاپ دوم، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366ش شعارى نژاد، على اکبر، روانشناسى رشد، انتشارات اطلاعات، تهران، چاپ پنجم، 1364ش الصدوق، ابوجعفر محمدبن على بن الحسن، من لا یحضره الفقیه، بیروت، دارالتعارف، 1401ه'.ق الطبرسى، ابى منصور احمد بن على بن ابیطالب، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضوى، 1403ه'.ق الطباطبائى، علامه سیدمحمدحسین، المیزان فى تفسیر القرآن، طهران، دارالکتب الاسلامیة، الطبعة الثانیه، 1394ه'.ق الطباطبائى، علامه سیدمحمدحسین، سنن النبى، ترجمه و تحقیق محدهاى فقهى، چاپ پنجم، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1370ش الطبرسى، الشیخ ابوعلى الفضل بن الحسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، شرکة المعارف الاسلامیة، 1339ش الطبرسى، رضى الدین ابى نصر حسن بن الفضل، مکارم الاخلاق، کربلا، موسسه الاعلمى للمطبوعات على بن موسى بن جعفر الطاوس، محاسبة النفس، طهران، منشورات المرتضوى، الطبعة الثالثه غزالى، ابوحامد، محمدبن محمد، احیاء علوم الدین، مصر، مکتبة مصطفى البابى الحلبى، 1385ه'.ق فروغى، محمدعلى، سیرحکمت در اروپا، تهران، کتابفروشى زوار فیلسین شاله، شناخت روش علوم، ترجمه یحیى مهدوى فردریک مایر، تاریخ فلسفه هاى تربیتى، ترجمه على اصغر فیاض، تهران فیض کاشانى، (مولى محسن) محجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، تصحیح على اکبر غفارى، چاپ دوم، قم، انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسین) 1383ه'.ق قطب، محمد، روش تربیتى اسلام، ترجمه محمدمهدى جعفرى، انتشارات دانشگاه شیراز، 1375 الکلینى الرازى، محمدبن یعقوب، الفروع من الکافى، بیروت، دارصعب، دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالثانیه، 1401ه'.ق الکلینى الرازى، محمدبن یعقوب، الاصول من الکافى، بیروت، دارصعب، دارالتعارف للمطبوعات، الطبعةالثانیه، 1401ه'.ق کارل، آلکسیس، راه و رسم زندگى، ترجمه دکتر پرویز دبیرى، اصفهان کتابفروشى تأیید کارل، آلکسیس، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دکترپرویز دبیرى، چاپ دوم، اصفهان، کتابفروشى، تایید1339ش کاظم زاده ایرانشهر، حسین، اصول اساسى فن تربیت، تهران، انتشارات اقبال، 1350ش محدث قمى، الحاج شیخ عباس، منتهى الامال، تهران، مطبوعاتى حسینى، چاپ مکرر، 1370ش محدث قمى، الحاج شیخ عباس، سفینة البحار، تهران، انتشارات سنائى المجلسى، الشیخ محمدباقر، بحارالانوار لدر الاخبار الائمه الاطهار، الطبعة الثانیه، بیروت، لبنان، دارالاحیاء التراث العربى 1403ه'.ق محمدى ریشهرى، محمد، میزان الحکمة، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1367ش مظلومى، دکتر رجبعلى، با تربیت مکتبى آشنا شویم، تهران استاد شهید مطهرى، مرتضى، تکامل اجتماعى، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، مقدمه اى بر جهان بینى اسلامى، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، فطرت، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، تکامل اجتماعى انسان، قم انتشارات صدرا مطهرى، مرتضى، داستان راستان، تهران شرکت سهامى انتشار، چاپ دوم، 1342ش مصباح یزدى، محمدتقى، اخلاق در قرآن شهید مطهرى، مرتضى، آشنائى با علوم اسلامى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین شهید مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى، قم، انتشارات صدرا شهید مطهرى، مرتضى، فلسفه اخلاق، قم، انتشارات صدرا نراقى، مولى مهدى، جامع السعادات، قم، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، چاپ دوم، 1389ه'.ق نراقى احسان، غربت غرب، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1353ش نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى، تصحیح و تنقیح، مجتبى مینوئى، على رضا حیدرى، چاپ دوم، تهران، انتشارات خوارزمى، 1360ش نصیرالدین طوسى، اوصاف الاشراف، تهران، ناصرالدین صاحب الزمانى، محمدحسن، خداوند دو کعبه (سوروکین) تهران، موسسه مطبوعاتى عطائى، 1347ش الهندى، علاءالدین على المتقى، کنزالعمال، بیروت موسسه الرسالة، الطبعة الخامسه، 1405ه'.ق" .

 

 

  • نورپرتال noorportal.blog.ir
  • جمعه ۲۱ شهریور ۹۹